یک هفته فاجعهبار دیگر برای سیاست خارجی باراک اوباما رقم خورده است: سقوط شهرهای رمادی و تدمر و اشغال آنها بدست داعش، باری دیگر کاستی های استراتژی دولت آمریکا، مبنی بر وابستگی به نیروهای معتدل داخلی برای مبارزه با افراطگرایان را نشان میدهد.
در چنین شرایطی منطقا انتظار دارید، آقای اوباما و مقاماتش برای فرونشاندن انتقادهای داخل کشور سعی در رفع و رجوع و اقدام عملی کنند، اما جالب اینجاست که انتقادهای زیادی صورت نگرفته است.
افراد همیشگی، مثل جان مککین و لیندزی گراهام، هشدارهایی نسبت به خطر خلاء قدرت در خاورمیانه دادهاند اما آمریکا به طور کلی در برابر این رویدادها فقط شانه بالا انداخت.
یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا با تصدیق این شکست به دستاوردهای سیاست ائتلاف اشاره کرد و گفت، حداقل بغداد در خطر نیست. در کاخ سفید مقامات به خبرنگاران گفتند، رئیسجمهور در حال “تفکر” درباره فرستادن سلاح و فراهم آوردن آموزش برای گروههای معتدل است، اما در گذشته “تفکرات” آقای اوباما درباره این مسائل، معمولا به جایی نرسیده است.
با این حال خود آقای اوباما در اینباره صریحتر است. او در مصاحبهای با آتلانتیک اذعان میکند که خاورمیانه در “نقطه عطف” قرار دارد، اما میگوید این مشکل آنهاست نه ما. “اگر نمیخواهند برای امنیت کشورشان بجنگند، ما نمیتوانیم این کار را برای آنها انجام بدهیم.”
انتخابات ۲۰۱۶ به انتخابات “سیاست خارجی” مشهور شده اما بیتفاوتی جمعی مردم آمریکا به رویدادهای خاورمیانه چیز دیگری میگوید.
موسسه نظرسنجی گالوپ در همین ماه، سیاست خارجی را پس از اقتصاد، سوءعملکرد واشنگتن، بیمه درمانی، تروریسم و نابرابری درآمد در رتبه ششم اهمیت برای رایدهندگان این کشور قرار داده است.
مسلما مسئله تروریسم بسیار مهم است و اگر رویدادی مشابه ۱۱ سپتامبر با منشاء خاورمیانهای رخ بدهد همه چیز تغییر میکند.
در نظر مردم آمریکا، تهدیدها در دوردست به نظر میرسد؛ هجوم پناهجویان و بازگشت جهادگران پشت دروازههای اروپا رخ میدهد نه خاک آمریکا و نفت همچنان جریان دارد، چه از خاورمیانه، چه از سفرههای شیل از تگزاس و داکوتای شمالی.
همانطور که آقای اوباما در مصاحبه خود گفت، نظرسنجیها نشان میدهد، برای اکثر آمریکاییها، بزرگترین درس گرفته شده از حمله جرج بوش به عراق این است که دیگر به آنجا بازنگردیم.
بنابراین در حالیکه نخبگان سیاست خارجی بیقراری و انتقاد میکنند، مردم عادی عموما نسبت به آقای اوباما نظر مثبت دارد. حتی بریدن سر گروگانهای آمریکایی در سال گذشته تاثیر کوچکی داشت و مردم پس از خشمی جزئی و موقت دوباره آرام گرفتند.
این موضوع جمهوریخواهان را در شرایط سختی قرار میدهد. در رقابتهای اولیه، اکثر نامزدها در حمله به آقای اوباما، بخاطر ضعف و عدم قطعیت او، اتحاد دارند و خواستار سیاست خارجی قویتری هستند که با دیدگاه ذاتی آنها از آمریکا، به عنوان یک ابرقدرت هماهنگ است.
لیندزی گراهام این هفته گفت: “من نامزد میشوم چون احساس میکنم دنیا در حال فرو ریختن است.” اما وقتی بحث به کشته شدن آمریکاییها در خاورمیانه برای دفاع از وطن میرسد، او تنهاست.
به رغم کمبودهای سیاست خارجی آقای اوباما، آن نوع دخالتگرایی تنها در حایشه حزب جرج بوش قرار گرفته است. حتی جب، برادر کوچکتر او اکنون میگوید، حمله به عراق یک اشتباه بزرگ بود. مردم نیز با او موافق هستند.
در میان نخبگان این بحث وجود دارد که جایگاه آمریکا در جهان چه باید باشد؟ “گمگشته” حکم روی جلد این هفته مجله تایم بود. نظرسنجیها نشان میدهد، نسل جدید در مورد سیاست خارجی آمریکا دو شقه شده است.
بنا بر تحقیقات یان برمن از گروه اوراسیا، تقریبا دو سوم افراد بالای ۶۰ سال هنوز فکر میکنند آمریکا “استثنایی” است و نظر حدود نیمی از افراد زیر ۳۰ سال این است که آمریکا باید “سرش به کار خودش باشد.”
آقای اوباما اغلب به خاطر شعار فریبنده سیاست خارجی خود “کار احمقانه نکنید” مورد انتقاد بوده است، اما مردم آمریکا با او موافق است. شعار جدید اکنون “همهچیز برای زندگی آرام” است، خصوصا بین جوانها.
تنها زمان تعیین میکند که ابوبکر بغدادی و پرچم سیاه داعش اجازه میدهند اینگونه بماند یا خیر.
منبع: تلگراف - 23 مه 2015