فصلی از دشنه

نویسنده

» دریچه

مروری کوتاه بر یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های فروزان

 

فصلی از «دشنه»ی «فریدون گُله» که «عباس چاخان» (بهروز وثوقی)، «بنفشه» (فروزان) را از یکی از خانه‌های زیرِ نظرِ «ممد دشنه» (حسین گیل) بیرون می‌کِشد و برای همیشه با خود می‌بَرَد، از آن لحظه‌های عاشقانۀ ناب و جان‌دار و گرم و دوست‌داشتنی را- که این روزها در سینمای‌مان کیمیا است- در دلِ خود دارد؛ فصلِ خلوتِ «عباس» و «بنفشه» در هوای سرد منطقه‌ای ییلاقی و کنارِ رودخانه و چپیدن‌شان زیرِ پتو و خوردن و نوشیدن‌شان و نیز گفتن از آرزوها و حسرت‌های‌شان. این‌جاست که دکوپاژهای فراموش‌نشدنیِ «فریدون گُله» و موسیقیِ «واروژانِ کبیر» جادو می‌کنند و دوز عاشقانگیِ این صحنه را به اوج‌اش می‌رسانند…

عباس‌چاخان: تو نمیری توی قطار تازه فهمیدم که خاطرخواه‌ت شده‌م…

بنفشه: خاطرخواهی‌ت بعده… بذار یِه خونه‌زندگی واسه‌ت درست کنم، حسرتِ دلِ همه بشه…

اوجِ نقش‌آفرینی‌های «فروزان» را نَه در «دایرۀ مینا» (داریوش مهرجویی)، بَل‌که در همین «دشنه» می‌دانم؛ به‌ویژه جایی‌که «عباس»، «بنفشه» را به خانه‌ای می‌بَرد که بارها و بارها وعده‌اش را داده؛ و «بنفشه» با بُغض و غرور به خشت‌ها و آجرهای خانه خیره شده است و به رویابافی‌های «عباس» گوش می‌‌دهد…

«فروزان»، ستارۀ سینمای سال‌های چهل و پنجاهِ خورشیدی، در سنِ ۷۸ سالگی درگذشت…