رسمیت یافتن خط مشی پاکسازی رسانه ها

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

خط مشی غیرقانونی پاکسازی رسانه ها از روزنامه نگاران مستقل و آزادیخواه با پیگیری تتمه ی محفل سعید ‏امامی و با هدایت باند کیهان، در دستور کار هیات نظارت بر مطبوعات قرار گرفته است تا آخرین میخ ها را بر ‏تابوت رکن چهارم دموکراسی فرو کوفته و روزنامه نگاران را خانه نشین یا دور از وطن سازد.‏

اخبار و گزارش های نیمه رسمی بیانگر آن است که “هیأت نظارت بر مطبوعات” به ریاست وزیر فرهنگ و ‏ارشاد اسلامی در چارچوب “بازی همه جانبه ی رد صلاحیت قاطبه ی شهروندان ایران” کار بررسی و پاکسازی ‏اجباری افراد شاغل در تحریریه نشریات را در دستور کار خود قرار داده است. از قول یک عضو این هیأت هفت ‏نفره، متشکل از نمایندگان سه قوه، به علاوه ی نمایندگان وزارت علوم، حوزه ی علمیه قم، شورای عالی انقلاب ‏فرهنگی و مدیران مطبوعات کشور گفته شده است که هیات “علاوه بر نظارت بر مطبوعات و مطالب منتشر شده ‏در آنها، با بررسی افرادی که در این نشریات مشغول به کار هستند تذکرات لازم را به مدیران مسئول خواهد داد”. ‏

‏ این خط مشی آخرین حلقه از زنجیره ای طولانی است که حاکمیت ایران و دولت اقتدارگرا بر اساس آن سیاست ‏تبدیل مطبوعات ایران به “شیر بی یال و دم و اشکم” را به جامعه تحمیل می کند. این خط مشی با روی کار آمدن ‏دولت احمدی نژاد و حاکمیت یافتن باند کیهان در وزارت ارشاد و قدرت گرفتن ریشه های نخشکیده ی باند سعید ‏امامی، از طریق “محروم کردن طیف گسترده ای از اشخاص حقیقی و حقوقی از صاحب امتیازی و مدیر مسئولی ‏مطبوعات”، “تقلیل صدور مجوز نشریات به سیاست قطره چکانی”، “لغو مجوز نشریات دارای پروانه بدون ‏رعایت ضوابط اصل 168 قانون اساسی”، “ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه و تهدید و تحبیب مدیران و ‏دست اندرکاران مطبوعات برای تمکین به سیاست سانسور و خودسانسوری” آغاز و با روش محدود وغیررسمی “ ‏کنار گذاردن روزنامه نگاران شاخص از نشریات” از طریق “تاراندان بخشی ازخبرنگاران و یادداشت نویسان از ‏فضای مطبوعاتی داخل” و “راندن بخشی از روزنامه نگاران و وب لاگ نویسان به خارج ” دنبال شد و اکنون ‏گویا قرار است به صورت رسمی در قالب اجرای “خط مشی پاکسازی رسانه ها از روزنامه نگاران مستقل و ‏آزادیخواه” پی گرفته شود.‏

این نقض آشکار قانون پیش از این نیز به صورت رسمی از سوی محاکم قضایی و مسئولان اجرایی از طریق ‏روشی هایی چون صدور حکم “محرومیت از فعالیت روزنامه نگاری”، “محرومیت از فعالیت و مسئولیت ‏مطبوعاتی” اعمال شده یا به صورت غیررسمی از طریق اعمال فشار برای “عدم استفاده از مطالب یادداشت ‏نویسان خاص یا اخراج روزنامه نگاران دگراندیش”، “محدود کردن دامنه ی فعالیت خبرنگاران در حوزه های ‏معین یا انتقال مطالب یادداشت نویسان از صفحه ی اول به صفحات داخلی روزنامه ها” و…، یا حتی به صورت ‏جلوگیری از حضور برخی از خبرنگاران در مجلس شورای اسلامی یا نشست های مطبوعاتی مقام های اجرایی ‏کشور به جامعه ی مطبوعاتی و روزنامه نگاران ایران تحمیل شده بود، اما اکنون ابعادی گسترده تر و رسمی تر ‏پیدا می کند.‏

این نکته را نیز نباید فراموش کرد که در پی حاکمیت دولت احمدی نژاد و بسط حوزه ی قدرت اقتدارگرایان خط ‏مشی پاکسازی رسانه ها از خبرنگاران، دبیران، سردبیران و مقاله نویسان به اصطلاح مسئله دار در روزنامه ‏های رسمی و نیمه دولتی یا خبرگزاری ها و سایت های خبری اعمال شده است. این محدودیت ها حتی در پاره ای ‏از موارد به شکل تعطیلی خبرگزاری ها و سایت های خبری جلوه گر شده یا به صورت تعویض مدیران این رسانه ‏ها اتفاق افتاده است.‏

آنچه مسلم است نه سیاست گذشته و نه خط مشی جدید با روح و مواد قانون اساسی همخوانی دارد، و نه با مفاد و ‏اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر که ایران ملزم به رعایت کامل آن است، مطابقت می کند. نگاهی به اصول و ‏مواد موضوعه ی اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی، و حتی قانون مطبوعات ایران که بر اساس برنامه ی ‏تدوین شده از سوی سعید امامی و پیگیری اکثریت محافظه کار مجلس پنجم و مسئولان وقت قوه ی قضائیه، به ‏ویژه افرادی چون سعید مرتضوی و محسنی اژه ای، محتوایی غیردموکراتیک تر پیدا کرد، می تواند غیرقانونی ‏بودن خط مشی “پاکسازی رسانه ها از روزنامه نگاران مستقل و آزادیخواه” را هرچه بیشتر روشن سازد.‏

بر اساس بند (2) ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر نه تنها “هر شخص حق دارد با شرایط برابر به مشاغل ‏عمومی کشور خود دست یابد”، بلکه بر پایه ی بند (1) ماده ی 23 این اعلامیه “هر شخص حق دارد کار کند، کار ‏خود را آزادانه برگزیند، شرایط منصفانه و رضایت بخشی را برای کار خواستار باشد و در برابر بیکاری حمایت ‏شود”.‏

در قانون اساسی ایران نیز داشتن شغل مناسب-چه در مقام کارآفرین یا کارفرما، چه در مقام کارگر و کارمند و…- ‏که باید از تعرض اشخاص عادی و مقام های دولتی و حکومتی مصون باشد، از “حقوق ملت” است.‏

نه تنها اصل بیست و دوم قانون اساسی تاکید دارد که “حیثیت، جان،‌ حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض ‏مصون است، مگر اینکه قانون تجویز کند”، بلکه اصل بیست و هشتم صراحت دارد که “هر کس حق دارد شغلی ‏را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.‏

آنچه مسلم است نه اشتغال به فعالیت مطبوعاتی و نه انتخاب حرفه ی روزنامه نگاری تا این زمان “مخالف اسلام و ‏مصالح عمومی” اعلام شده است، و نه اختیار این شغل و حرفه بر حسب قانون منع گردیده است- هرچند که ‏‏”حیثیت” و “جان” روزنامه نگاران و دیگر اهالی مطبوعات در بسیاری موارد نه تنها از تعرض حاکمان ‏‏”مصون” نبوده، بلکه جانشان در معرض خطر بوده و گذران زندگی خانوادگی شان به روش های مختلف مختل ‏شده است. در ضمن، وقتی قانونگزار بحث تجویز “عدم مصونیت قانونی” را در موارد خاص مطرح ساخته یا ‏امکان “عدم اشتغال” در این حرفه را مشخص کرده، مصادیق آن را نیز بیان داشته و بقیه افراد را از دایره ی اقدام ‏‏”هیات نظارت بر مطبوعات” و حتی برخورد “دولت” و “وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی” خارج ساخته است.‏

در قانون مطبوعات ایران به جز “صاحب امتیاز” و “مدیرمسئول” نشریه که اشتغال و پذیرش مسئولیت شان تابع ‏ضوابط و مقررات مشخص و معینی است، روزنامه نگاران و دیگر اهالی مطبوعات- به جز عدم وابستگی به دو ‏گروه محدود- برای اشتغال به این حرفه و فعالیت مطبوعاتی از آزادی گسترده ای برخوردار هستند. دو گروه ‏مذکور نیز تنها طیف های خاصی را دربر می گیرند؛ وابستگان رژیم پهلوی” و “اعضا و هواداران گروه های ‏ضد انقلاب یا گروه های غیرقانونی”. این گروه ها نیز قاعدتا باید با گذر زمان و تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی ‏ایران روز به روز از تعدادشان کاسته شده باشد، نه اینکه در دوران حاکمیت اقتدارگرایان فزونی یافته باشند. مگر ‏اینکه این جریان سیاسی به قدرت رسیده چنان خود را در موضع ضعف و موقعیت عدم تثبیت ببیند که بخواهد ‏اقشار گسترده ای از شهروندان، از جمله روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات، را در دل این دو طیف جا دهد. یا ‏اینکه، چون سال های اخیر بخواهد همچون برخورد با دیگر اقشار جامعه، از جمله فعالان سیاسی و کنشگران ‏اجتماعی، به صورت فزاینده ای “حق شهروندی” را نقض کرده و حقوق اساسی ایرانیان، از جمله حق اشتغال به ‏حرفه روزنامه نگاری و فعالیت مطبوعاتی را محدودتر کرده و دایره “خودی” را هر روز کوچکتر ساخته و جمع ‏‏”بی خودی” ها و “نخودی” ها را فربه تر کند.‏

تبصره 5 ماده 9 قانون مطبوعات مصادیق یکی از این دو گروه خاص که از “انتشار نشریه و هرگونه فعالیت ‏مطبوعاتی” محروم هستند را چنین تعیین کرده است: “نخست وزیران، استانداران، امرای ارتش و شهربانی، ‏ژاندارمری، روسای سازمان های دولتی، مدیران عامل و روسای هیات مدیره شرکت های و بانک های دولتی و ‏کلیه شرکت ها و موسساتی که شمول حکم در مورد آن مستلزم ذکر نام است، نمایندگان مجلسین، سفرا، ‏فرمانداران، شهرداران، روسای انجمن های شهر و شهرستان تهران و مراکز استان ها، اعضای ساواک، روسای ‏دفاتر رستاخیز در تهران، مراکز استان ها و شهرستان ها و وابستگان به رژیم پهلوی که در فاصله زمانی پانزده ‏خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 در مشاغل مذکور بوده و همچنین کسانی که در این مدت از طریق مطبوعات، ‏رادیو و تلویزیون یا سخنرانی در اجتماعات خدمتگزار تبلیغاتی رژیم گذشته بوده اند.“‏

گروه دیگر بر اساس تبصره 8 ماده 9 قانون مطبوعات “حق هیچگونه فعالیت مطبوعاتی و قبول سمت در نشریات ‏را ندارند”، شامل “اعضا و هواداران گروه های ضد انقلاب و یا گروه های غیرقانونی و محکومین دادگاه های ‏انقلاب اسلامی که به جرم اعمال ضد انقلابی و یا علیه امنیت داخلی و خارجی محکومیت یافته اند و همچنین ‏کسانی که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران فعالیت و یا تبلیغ می کنند”، است.‏

چنانچه گفته شد این دو گروه شامل افرادی محدود می شوند که مشمولان گروه اول با گذشت سی سال از پیروزی ‏انقلاب و 22 بهمن 1357 نه تنها روز به روز از دایره ی فعالیت عملی خارج می شوند که به حکم طبیعت ‏زندگی، کم کم دارد نامشان از دایره حیات نیز خط می خورد. مگر اینکه، هدف مجریان این خط مشی جدید این ‏باشد که این دوره زمانی تا 3 تیرماه 86 استمرار یافته و به عنوان مثال نمایندگان برخی از دوره های مجلس ‏شورای اسلامی چون مجلس ششم را برگیرد یا مسئولان دولت های بعد از انقلاب چون دولت بازرگان، موسوی، ‏هاشمی رفسنجانی و خاتمی در دایره مقام های رژیم طاغوت گنجانده شوند. ‏

مشمولان گروه دوم نیز با تثبیت نظام جمهوری اسلامی طبیعتا موضوعیت خود را از دست داده و هر روز بیشتر ‏ازپیش بلا موضوع می شوند. مگر آنکه، هدف این باشد که نهادی مشابه “شورای نگهبان” در “هیات نظارت بر ‏مطبوعات” استقرار یابد و چون ماجرای انتخابات های اخیر بخواهد “بازی همه جانبه ی رد صلاحیت قاطبه ی ‏شهروندان ایران” را در دستور کار خویش قرار داده و بر مبنای “نظارت استصوابی” حکم به “عدم صلاحیت ‏همه، به جز اندک افراد مشخص” صادر کند. ‏

به عبارت دیگر، اعضای این هیات هفت نفره، حتی نماینده مدیران مسئول مطبوعات کشور- که اکنون از مقام ‏‏”انتخابی بودن”، به مرتبتی “انتصابی” و “حاکم فرموده” ارتقا یافته اند- بخواهند و مصمم باشند که به صورت ‏غیرقانونی در مقام قضاوت نشسته و خود مصادیق “فعالیت و تبلیغ علیه نظام” را مشخص سازند. چون، در قانون ‏مطبوعات که قاعدتا باید مشخص کننده ی حیطه ی وظایف و دایره ی مسئولتی آنان باشد، چنین موردی تصریح ‏نشده و سازوکاری تعبیه نگردیده است. ‏

در این صورت باید حجت بر جمع بیشتری از شهروندان ایران تمام شود که بدانند پس از ارکان “قانونگزاری” و ‏‏”اجرایی”، تا اطلاع ثانونی از خیر فعالیت در رکن چهارم مردمسالاری و دموکراسی، یعنی مجلات و روزنامه ‏های داخلی بگذرند و عطای این گونه رسانه های زیر قیمومیت حاکمیت و تحت هدایت سانسور و خودسانسوری ‏دولت را به لقایش ببخشند و به فضای رسانه ای وسیعتر و متنوع تری روی آورند.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏