گفت وگو♦ سینمای ایران

نویسنده

فیلم نگاه ساخته سپیده فارسی کارگردان ایرانی مقیم فرانسه از این هفته در سه شهر بزرگ فرانسه – پاریس، مارسی، لیون – به نمایش عمومی در آمد. به همین مناسبت با او گفت و گوئی داریم.

حرف های سپیده فارسی

انسان های خاکستری

Sans_titre.jpg

به نظر می رسد فیلم بین دو دنیا معلق است. این از زندگی خودشما مایه نگرفته است؟

همان طور که می دانید من چیزی حدود 23 سال است که بین تهران و پاریس زندگی می کنم، البته بیشتر پاریس تا تهران و طبعاً این دوگانگی فرهنگی و زندگی بین دو دنیا را خوب می شناسم. البته شخصیت اصلی فیلم ایرانی است که از پاریس به ایران برمی گردد. کسی که 20 سال است ایران را ترک کرده و طبیعی است که نگاه اش به ایران از دور باشد. این شخصیت فقط تا همین حد با من و تجربه های شخصی من ارتباط دارد و بس. از اینها که بگذریم قصه فیلم و شخصیت ها با من ارتباط شخصی ندارند.

دو نوع تهران در فیلم دیده می شود: تهران قدیم و آرام که ریتم آن با تهران امروز و شلوغ تفاوت دارد که حس مثبتی در تماشاگر ایجاد می کند. اما تهران دومی تصویری منفی د رذهن نقش ایجاد می کند؟

من در تهران به دنیا آمده ام و تهران شهر کودکی و نوجوانی من است و طبعاً آن تهران قدیمی که شما به آن اشاره می کنید فضای سال های دهه 1350 است که من به شکلی ناخودآگاه سعی در به تصویر کشیدن آن و القای چنین حسی داشته ام. با این حال تهران شهری چند وجهی است، برای این که هنوز از نظر شهرسازی یکدست نیست. بنابراین من سعی کردم فضاهای متفاوتی از این شهر را نشان بدهم. طبعاً بخش جدید در فضاهای مدرن تر و لاجرم سردتر می گذرد. چون از آن حس نوستالژیک خالی است. چون خودم چنین حسی نسبت به به آن تهران آن دوره داشتم، طبیعی بود که قسمت های مدرن سردتر از کار دربیایند. به اضافه این که سعی کردم به دلیل موضوع فیلم و نوع شخصیت پردازی در فضاهای خلوت تر کار کنم و همین به سردتر شدن فضا بیشتر کمک کرده است.

آیا شخصیت های فیلم-اسفندیار باستفاده از شعر شاملو و فروغ- نمادین نیستند؟

اسفندیار تا حدی نمادین است، اما جدا از این که شخصیت اصلی من اسمش یا نابینا شدنش تداعی کننده چیزهایی هستند و اشاراتی به حوادث سال های اخیر دارند، یک شخصیت مدرن به حساب می آید. بحث نابینا شدن او و شعر شاملو کاربرد نمادین دارد، اما فروغ نه. در واقع استفاده از اسم فروغ اشاره به فرخزاد نیست، بلکه بیشتر بازی با کلمات و اشاره ای به فروغ چشمان اسفندیار است. و قرار بوده تا حالتی آینه وار به داستان عشق و فروغ چشمان اسفندیار بدهد.

ریشه حوادث فیلم در دهه شصت قرار دارد، البته این را کسی متوجه می شود که درگیر مسایل آن دهه شده باشد. فکر نمی کنید که اشارات شما برای بقیه تماشاگران کافی نیست؟

درست است که فیلم در زمان حال می گذرد، اما رجعت های فراوانی دارد به حوادثی که در ابتدای دهه 60 رخ داده و این اشارات فقط می تواند برای کسانی که درگیر آن حوادث بوده اند معنی داشته باشد. اصولاً اینها نمی تواند برای نسل جوان تر مفهومی داشته باشد.اما این موضوع نه این که برای من اهمیت نداشته باشد، بلکه ترجیح می دادم آن حوادث در پس زمینه قرار داشته باشد و شعاری نشود.چون موضوع اصلی فیلم درگیری عاطفی فروغ و اسفندیار است و نگاهی که اسفندیار پس از بازگشت به کشورش دارد. بنابر این این به عمد از اشاره به سال های شصت خیلی با امساک استفاده کردم. ولی فکر می کنم اندازه آنها برای کسانی که باید این اشارات را دریافت کنند کافی و گویا باشد.

چرا اسفندیاراین قدر خسته ا ست؟

به نظر من اسفندیار خسته نیست، بلکه دلزده است. اولین مسئله اسفندیار این است که دارد بینایی اش را از دست می دهد و به این خاطر شخصیت شکننده ای در آغاز فیلم پیدا کرده است. به اضافه این که بار یک گسست بزرگ را هم به دوش می کشد. واقعه ای در گذشته اش وجود دارد که منجر به ترک ایران شده و خودش آن واقعه را خیانت تلقی می کند. او با بدبینی به ایران برمی گردد و شاید به خاطر وجود چنین حس هایی در فیلم به شما القا شده باشد که اسفندیار خسته است.

در فیلم فروغ مثبت جلوه می کند و اسنفدیار منفی، درست است؟

نه، من با این دید موافق نیستم. به گمانم باید ارزیابی مااز این دو شخصیت باید نسبی تر از این باشد. چون بحث اصلی خود من نسبیت قضاوت آدم ها نسبت به دیگران و عملکردشان است. به گمانم نمی شود با این سرعت درباره آدم ها قضاوت کرد. نه رفتن اسفندیار و از دید بعضی ها دیر برگشتن اش و نه عمل فروغ در پایان فیلم نمی تواند باعث قاطعانه نظر دادن درباره عملکرد آنها بشود. به گمان من فروغ و اسفندیار هر دو در طیف خاکستری قرار می گیرند. هر دو اینها از یک جنس هستند، اما به دلیل رفتن اسفندیار و ماندن فروغ سیر زندگی شان طور متفاوتی به خود گرفته است .ولی این باعث نمی شود که یکی نسبت به دیگری در جایگاهی بالاتر قرار بگیرد.


اسم فیلم و خود فیلم می گوید نگاه فیلمساز به ارزش ها فرق کرده است. حالا نگاه تان به معیارهائی مثل مقاومت و قهرمانی و…. چطور است؟

نمی دانم نگاه من به آن دوره و ارزش هایش فرق کرده یا زمانه، تمام سعی من این بود که از سیاه و سفید جلوه دادن مسایل پرهیز کنم. کلماتی مثل قهرمانی و مقاومت و اینها خیلی یکسویه به نظر می ایند و من از این نگاه یکسویه گریزان بوده ام. قصد من در فیلم نگاه برخورد نسبی تر با مسائل و ارزش ها بوده و امیدوارم موفق شده باشم.