در هفته های گذشته حادثه غزه چالش ویژه ای برای نخبگان و روشنفکران سیاسی و اجتماعی ایران ایجاد کرد. از یک رو با تهاجمات های اسرائیل روبرو بودند که تجلی آنرا درکشتار غیر نظامیان و کودکان فلسطینی مشاهده کردیم، اعمالی که نقض اصول اولیه حقوق بشروزیر پا گذاشتن مفاد کنفرانس ژنو است. و از سوی دیگر سوء استفاده ای که جمهوری اسلامی از خون کشته شدگان برای برای حمله به فعالان حقوق بشر ایران کرد، یک واقعیت انکار ناپذیر بود. حتی زمانی که برخی از فعالین حقوق بشر مانند مادران صلح حمله اسرائیل به غزه را محکوم کردند با شعار مرگ بر صلح طلب به ضرب وشتم آنها پرداختند . و محسنی اژه ای تهدید به بازداشت براندازان نرم نمود.
آنچه دراین میان برای نیروها ی اصیل و دموکرات بدیهی والزامی است، خط کشی ای است که باید هوشمندانه و با در نظر گرفتن همه جوانب صورت بگیرد. اصل واقعه این است که توطئه های مخفی و علنی فراوانی در منطقه و از سوی نیروهای درگیر ازجمله رژیم ایران در جریان است. ایران حمله اسرائیل به غزه را که برایش حکم امداد غیبی داشت بهانه کرد تا زیر چتر تبلیغاتی ناشی از آن به سرکوب آزادی و آزادی خواهان بپردازد. حمله نیروی بسیج به محل کار خانم دکترعبادی (برنده جایزه صلح نوبل) از جمله این اقدامات بود . احمدی نژاد فرصتی یافت تا خود را وارث خون فلسطینیان نشان داده و ادعای حق کند. از سوی دیگر این واقعه صدمات جدی به نیروهای دموکرات در ایران زد و آنها را باچالش بزرگی مواجه نمود . چرا که هم می بایست اصل واقعه را به عنوان یک وظیفه انسانی محکوم می کردند و هم به محض اینکه می خواستند از زوایای متفاوت به تحلیل ماجرا بپردازند با ده ها اتهام از سوی حکومت روبرو می شدند.
در این شرایط آنچه برای نیروهای اصیل و دموکراسی خواه حیاتی است، جستجو برای یافتن حقیقت است. بدیهی است است که محکوم کردن حمله اسرائیل به غزه شاید آسان و بی هزینه باشد، ولی نخبگان سیاسی وظیفه ای فراتراز بدیهیات بر عهده دارند. از آنها انتظار می رود برای مشکلات سیاسی، که سیاست خارجی ایران و منافع ملی ایران را درگیر خود می نماید ، راه حل ارائه داده و البته هزینه آن را متقبل شوند. وگرنه باید همواره تن به مدیریت و مهندسی ای که حاکمان برای آنها تعیین می کنند بدهند. اگر حادثه غزه را محکوم نکنند، اسرائیلی تلقی می شوند، و اگر محکوم کنند مورد ضرب و شتم قرار می گیرند! نخبگان سیاسی باید به گونه ای وارد عمل شوند که در آخر ماجرا فرصت طلب خوانده نشوند.
در باره فلسطین یک راه حل سیاسی وجود داردکه همان طرح دوکشور است. طرح دو کشور یک توافق اصولی ای است که برروی آن تقریبا وفاقی بوجود آمده است. می توان گفت در دو کشور، بجز حماس و تندروهای اسرائیل، سایرین با این طرح موافقند. و به نظر میرسد تنها راه جلوگیری از تکرار چنین خون ریزی هایی که امروز در غزه شاهدآن هستیم، پیاده کردن طرح دو کشور با تمام الزاماتی است که یک آتش بس قطعی و عادلانه بخصوص برای مردم بی گناه باشد. طرحی که از گسترش خونریزی ها و تراژدی بزرگ انسانی جلوگیری کند.
بدون شک محکوم کردن اسرائیل و جمع کردن چند امضاء برای خاموش کردن آتش جنگ به تنهایی برای پایان دادن به این فاجعه کافی نیست. توقف خونریزی ها نیاز به اقدامات جدی تری از سوی جامعه جهانی، سازمانهای حقوق بشرو سیاسیون حرفه ای و اندیشمندان سیاسی دارد. به نظر می رسد این راه حل نیازمند ارائه یک رویکرد است.رویکردی که دارای سه ویژگی است: سیاسی، حقوق بشری و روشنفکری. این سه رویکرد اگرچه کاملا باهم ارتباط دارند ولی منطبق بر یکدیگر نیستند. واز هریک برداشت متفاوتی می توان داشت. البته مرزهای روشنی آنها را از هم تفکیک می کند. برداشت هایی که در تحلیل نهایی تکمیل کننده یکدیگر هستند. از منظر حقوق بشری، تکیه بر نقض حقوق انسانی و کرامت انسانی، صرفنظر از ملاحظات سیاسی یک امر اساسی است. باید سریعا خونریزی ها متوقف شود. انسانها بتوانند در امنیت و بدور از ترس و وحشت به زندگی خود ادامه دهند. و به نیازهای درمانی و غذایی و نیازهای عمومی مردم رسیدگی شود. مهم توقف خشونت است.
از طرف دیگرسیاسیون حرفه ای می دانند که همیشه دنبال علت شروع جنگ گشتن دلیل به بن بست رسیدن راه حل های صلح جویانه است. بنا بر این باید بن بستها گشوده شود. وگرنه هر روز با جنگهایی سهمگین تر و پیامدهای خونین تر روبرو خواهیم بود. هر روز عده ای به خون خواهی خونهای گذشته به پا بر خواهند خواست. وظیفه سیاسیون یافتن راه حل است. یک فرد حقوق بشری باید ملاحظات سیاسی را کنار بگذارد و به انسانها و به کاهش خونریزی ها فکرکند. ولی یک فرد با هیبت سیاسی باید راه حل ارائه بدهد. اما روشنفکران سیاسی تکیه بر کشف حقیقت دارند و در پس آن به این نکته برسند که چه کسی دارای حق است؟ مسئله روشنفکر یافتن حقیقت است. برای روشنفکرها حقایق تاریخی و امروزی و حقیقت مهمترین نقطه تمر کز است. آنها از روزنه حقیقت به وقایع می پردازند. و ملاحظات حقوق بشری وسیاسی برای آنها ثانوی است. بنابر این می توان گفت فعال حقوق بشر ی که اسرائیل را محکوم کند ولی حماس را نادیده بگیرد، ملاحظات سیاسی را درنظر گرفته واصالت حرکت خود را به زیر سوال برده. فعال حقوق بشر باید هرگونه خون ریزی با هربهانه و دلیلی را محکوم کند. و نباید به تعلقات خود نسبت به طرفین مخاصمات توجه کند. فعال حقوق بشر می بایست به ماهیت ضد انسانی مناقشات توجه نماید.
سیاسیون نیز از روزنه طرحهای مطرح شده ازجمله طرح دو کشور، مناقشه را می بایست تحلیل نمایند. و موضع خود را در خدمت این طرح قرار دهند. تا نه تنها در خدمت فرصت طلبان و بهره برداران چنین جنگهایی قرار نگیرند، بلکه آنهارا شناسایی کرده وبا اهداف آنها مقابله کنند. در خاتمه باید گفت که شاید تفکیک این سه رویکرد برای یک فعال اجتماعی، خشک و منطقی و مکانیکی باشد. ولی اجتناب ناپذیر است. فعال اجتماعی –سیاسی باید از وجود این سه رویکرد آگاه باشدو بداند که در عرصه عمومی از وی چه انتظاری می رود؟ و چه تکالیفی را بر عهده دارد؟ نباید فراموش کرد که همواره، این سیاسیون هستند که قادر به ارائه راه حلهای سیاسی برای حل مناقشات هستند.