برادر من! رفیق من! خواهر من! به من چکار داری؟ من عصبانی ام، وگرنه دیوانه که نیستم هی فریاد بزنم سر این مردک لیاخوف درد گرم خورده و هی منت اش را بکشم بخاطر دو تا توپ که شلیک بکند. همین امروز داشتم صدایش می کردم که یک دفعه مثل جن از زمین سبز شد و بروبر مثل طلبکارها نگاهم کرد. گفتم: شما کجا تشریف داری؟
گفت: آقا جان! این تاریخ نویس های مملکت شما آبروی من را بردند، انگار آن محمد علی شاه و آن همه وزرا و صدراعظم و رفقای مستبدش همه شان دسته گل بودند، فقط من یکی دشمن دموکراسی بودم؟
سعی کردم یک جوری نظرش را عوض کنم، گفتم: لیا جان! عزیزم! من قبول دارم که در حق شما نامردی شده، واقعیتش را بخواهی بالاخره آدمیزاد هزار تا خطا می کند، همین سیاستمدار های پوزیسیون و اپوزیسیون خودمان که الآن اسم مردم و دموکراسی از دهان شان نمی افتد، هر وقت خودشان کاره ای بودند، حالا مجلس را هم به توپ نبستند، ولی هیچ بدشان نمی آمد همین کار را بکنند…
گفت: خب؟ پس این وسط منو چرا ضایع می کنی؟
گفتم: رفیق جان! من فقط می خوام تو کار تخصصی خودت رو بکنی، یه مجلس داریم، سر راست، می بندی به توپ و می ری، تمام. چیز بیشتری هم ازت نمی خوام.
گفت: نه داداش! ما رو قرارداد آدم نمی کشیم، من باید در جریان باشم، باید همه چیز برام روشن باشه…
عصبانی نشدم و گفتم: آقا رو! اون موقعی که مجلس حداقل یه فایده ای داشت همینجوری یلخی بستی اش به توپ، حالا مجلسی که حیف نون و حیف بودجه است، گذاشتی بیخودی قیمت ساختمونش بره بالا؟ تو بیا حرف منو گوش کن. نمی خوام که بمب اتم بزنی، دو تا توپ بزنی این نماینده ها می رن شهرستان خودشون، زمین این مجلس رو می دیم توش کشاورزی می کنن، کلی مشکل واردات کشور کم می شه. درسته؟
گفت: نه، درست نیست….
عصبانی شدم و گفتم: چی چی درست نیست؟ اصلا تو مشکل ات چیه؟
گفت: به فرض من این مجلس رو به توپ بستم، 80 درصد این نماینده های مجلس فرمانده سپاه بودند، برمی گردن می رن سر کارشون…
گفتم: چه بهتر، حداقل می رن توی پادگان و دنبال توپ و تانک و هواپیما….
خندید و با تمسخر گفت: بیخیال داداش! تو مثل اینکه اصلا تو جریان نیستی.
انگشت اشاره ام را گرفتم طرف صورتش و چند بار تکان دادم و گفتم: از کی تا حالا آقای توپچی برای من کارشناس سیاست ایران شده؟ برو کنار بذار باد بیاد رفیق!
گفت: تو فکر می کنی این فرماندهان سپاه وظیفه شون چیه و چی کار می کنن؟
گفتم: می دونم چی می گی. منظورت اینه که سپاه توی انتخابات دخالت می کنه، این رو که خودم می دونم….
گفت: مثلا شنیدی که فرمانده سپاه استان مرکزی گفته که “نفت خط مقدم اقتصاد است.”
گفتم: حالا نفت خط مقدم باشه، چه ربطی به سپاه داره…
گفت: اصلا شنیدی که فرمانده سپاه سمیرم گفته “حجاب چادر خواسته شهداست”
گفتم: خب، بخاطر اینکه خیلی از شهدا عضو سپاه بودند….
گفت: اصلا شنیدی که فرمانده کل سپاه گفته “کانون زلزله آذربایجان بزرگ نبود”
گفتم: آخه زلزله چه ربطی….
گفت: جان من! شنیدی که فرمانده سپاه تویسرکان گفته “بسیج هنرمندان باید در خدمت سینمای جوان قرار بگیرد.”
دیگر نظری ندادم تا ببینم دیگر چه حرفی دارد: خب؟…
گفت: یا مثلا سردار جمشیدیان فرمانده سپاه عاشورا گفته “پیروزی گرانسنگ تراکتورسازی تبریز و آسیایی شدن آن گامی بزرگ است.”
خب؟
اصلا شنیدی که فرمانده سپاه صاحب الامر گفته “معترضین وال استریت بسیجی هستند.”
خب؟
اصلا خبر داری فرمانده بسیج گفته “درس امروز دانشگاه عین جهل است.”
یعنی….؟
یا اینکه فرمانده سپاه خوزستان گفته “اقتصاد مقاومتی جدی است.”
کجاش جدی یه برادر من؟
یا اینکه فرمانده سپاه آمل گفته “آموزش و پرورش سنگر مبارزه با تهاجم فرهنگی است”
آخه آموزش و پرورش چه ربطی به….
یا اینکه فرمانده سپاه زنجان فرموده که “خبرنگاری و اطلاع رسانی حرفه نیست، بلکه تعهد است.”
لیا جان! اصلا سپاه چه ربطی به خبرنگاری …
اصلا می دونی همین سردار قاسمی که خودت گفته بودی ریش اش رو بعد از دستگیری اون خانومه نتراشیده، گفته “اگر حماقت مسوولان نبود، سوراخ تحریم ها معلوم نمی شد.”
اون که دیوانه است، اصلا…
حالا اون دیوانه است این جانشین سپاه استان گلستان که گفته “مذاکره با آمریکا مشکل گرانی را حل نخواهد کرد” این چی؟
اتفاقا این یکی رو درست گفته، به نظر من….
اگر این درست گفته، پس فرمانده سپاه شیراز که گفته “ایران سرزمین طلا و دلار و مرغ نیست.” چی؟ یعنی چی؟
خب، ببین….
یا مثلا همین سردار سابق حسن عباسی استراتژیست که گفته “ریتم سریال لاست به لحاظ روال داستان پردازی قرآنی است”
این یکی که واقعا خل و چله….
این خل و چله، این حرف فرمانده کل سپاه که گفته “علوم اسلامی باید جایگزین علوم انسانی شود” چی؟ این عاقلانه است؟
من که نگفتم که….
اصلا به سپاه چه ربطی داره که فرمانده سپاه اراک اعلام کرده که “برای مقابله با شبکه های مجازی معاند 45 وبلاگ فعال از سوی علاقمندان بسیجی به روز شد.”
ببین، لیا جان، می شه….
یا همین سردار جوانی برکنار شده که گفته “دشمن به دنبال راه اندازی اغتشاشات اقتصادی است.”
ببین، من….
یا مثلا همین فرمانده سپاه شاهرود که گفته “دانشجویان نباید از الگوهای نامناسب تقلید کنند.”
عصبانی شدم و گفتم: آقای عزیز! اصلا این حرفها به سپاه چه ربطی داره؟ یعنی چی؟
خندید و گفت: همینه دیگه، شما در جریان نیستی، الآن هم نمی گذاری من حرفم رو بزنم، وگرنه تازه رسیده بودم صفحه سوم، هنوز بیست و هشت صفحه مونده…
گفتم: یعنی همه اینها رو گفتی که بهانه بیاری دو تا توپ شلیک نکنی؟
نگاهی از موضع بالا به من کرد و گفت: مگه نمی گی من متخصص این کارم، من که نمی آم الکی شلیک کنم. با خودم فکر می کنم که حالا بفرض دو تا توپ هم شلیک کردم به این مجلس که 200 عضوش مثل همین دیوانه هایی هستند که حرف هاشون رو خوندم، بعد هم مجلس تعطیل می شه همه شون می رن سر پادگان شون. تازه اون موقع تو هر روز می خوای داد بزنی منو صدا کنی و آبروی من رو ببری که بیا دو تا توپ بزن به این پادگان، چهار تا توپ بزن به اون پادگان….
ترسیدم و گفتم: نه رفیق جان! اصلا، من چی کار به پادگان دارم، من فقط گفتم دو تا توپ بزنی به مجلس، حالا اگر می ترسی، شما اصلا برو فردا بیا، شما الآن عصبانی هستی
نه دست داد، نه یک کلمه گفت خداحافظ، نه بگوئی یک نگاهی توی چشم آدم بکند، لبخندی بزند، همین جور سرش را انداخت پائین و رفت.