۱ـ در چند ماه گذشته بسیار با این پرسش مواجه شده ام که منظور از مطالبه محوری یا احقاق طلبی چیست؟ دوستانی می پرسیدند چرا راهبرد خود را مطالبه محوری (احقاق طلبی) می نامید و تاکید میکنید که بدنبال احقاق مطالبات دموکراتیک و حقوق مدنی هستید، درحالیکه اصلاح طلبی هم بدنبال تحقق همین مطالبات است؛ پس فرق مطالبه محوری با اصلاح طلبی چیست؟
یقینا هر نیروی سیاسی خواهان تغییر وضع موجود، به دنبال تحقق مطالبات مشخصی است. از اینرو تمامی نیروهای سیاسی به نوعی مطالبه محور (احقاق طلب) هستند اما آنچه که در عرصه سیاسی ایران تمایز بین سه راهبرد مختلف ـ اصلاح طلبی، براندازی، احقاق طلبی ـ را شکل میدهد، پیش شرطها و هدف گزاری اصلی این جریانات است که راهبردهای آنها و در نتیجه نوع کنشگری آنها را تعیین میکند. اتفاقا به نظر می رسد که مطالبات مدنی و دموکراتیک این سه راهبرد در ظاهر یکسان است و همه این جریانات خواستار احقاق مطالبات مدنی مشابهی مانند انتخابات آزاد، حقوق شهروندی و مدنی، عدالت اجتماعی، حق دادرسی عادلانه و… هستند اما تمایز آنها در این مساله است که چگونه میتوان/باید به این مطالبات دست یافت.
همانطور که در نوشته های پیشین بیان شده بود، راهبرد اصلاح طلبی بر این مساله تاکید دارد که باید با پیش شرط “حفظ نظام” برای رسیدن به این مطالبات تلاش کرد. راهبرد براندازی بر این باور است که تنها با “حذف نظام” میتوان به این خواسته ها رسید و با وجود نظام مستقر، رسیدن به این مطالبات غیرممکن است. راهبرد احقاق طلبی (مطالبه محوری) معتقد است که احقاق این مطالبات را باید با بکارگیری مبارزات مدنی پیگیری کرد و دست از تحقق آنها برنداشت. برای رسیدن به مطالبات، حفظ یا حذف نظام مساله احقاق طلبان نیست بلکه عملکرد و انعطاف نظام و توازن نیروهای اجتماعی است که آنرا تعیین می کند.
راهبرد اصلاح طلبی وقتی اصلی ترین پیش شرط خود را مساله استمرار نظام قرار می دهد، یعنی که اصلاح نظام یک هدف ثانویه خواهد بود و استمرار نظام، هدف اولیه است. در نتیجه اصلاح طلبی به “استمرارطلبی” فروکاسته می شود.
۲ـ اگر چه گستره طرفداران اصلاح طلبان و معنای اصلاح طلبی را میتوان بسیار فراخ در نظر گرفت، اما در فضای سیاسی ایران وقتی از اصلاح طلبی سخن میرود، بعضی نمادهای آنرا نمی توان از نظر دور داشت و مواضع آنها را نمیتوان نادیده گرفت (۱). هر جا سخن از جریان اصلاح طلبی به میان می آید، نام “خاتمی” بدون شک به ذهن متبادر میشود. برادران خاتمی که یکی رییس جمهور و یکی نایب رییس مجلس و دبیرکل اصلی ترین حزب اصلاح طلب (مشارکت) بوده اند، یقینا جزو سخنگویان و نمایندگان اصلی جریان اصلاح طلبی محسوب می شوند. در نتیجه مواضع و سخنان ایشان را میتوان بعنوان خطوط اصلی راهبرد اصلاح طلبی منظور کرد. در هفته ها و ماههای اخیر در تمامی مصاحبه هایی که توسط آقایان محمد و محمدرضا خاتمی انجام شده است، یک نکته بسیار برجسته است و آن اصرار مکرر بر حفظ نظام و اعلام تقابل با براندازی/براندازان بوده است.
رییس جمهور پیشین ایران از ابتدای سال جاری تاکنون (مهر ماه) در هشت سخنرانی که در سایت ایشان منتشر شده است (۲)، در تمامی آنها بر اولویت حفظ نظام تاکید کرده و در هر مصاحبه بطور میانگین “سه بار” بیان نموده اند که مخالف براندازی/براندازان هستند. در حالیکه درتمامی این سالها هرگز مشخص نشده است که منظور ایشان از براندازی چیست و آیا آنرا مترادف با خشونت طلبی دانسته یا اینکه مطالبه تغییرات ساختاری را هم براندازی می دانند؟
از سوی دیگر آقای محمدرضا خاتمی هم در بخشی از مصاحبه اخیر خود با روزنامه اعتماد تاکید کرده که اصلاح طلبان نه تنها مخالف براندازی هستند بلکه “اگر نظام اصلاح پذیر نبود و اصلاح نشد، وارد فاز دیگری نخواهند شد”. این اظهارات ایشان تاییدی است بر اینکه تعریفی که وی از اصلاح طلبی ارایه می دهد چیزی جز استمرارطلبی نیست. همچنین در مصاحبه ایشان یک نکته تناقض آمیز هم وجود دارد که ظاهرا نشانگر این مساله است که ایشان در تمایز مفاهیم اصلاح طلبی و براندازی دچار سوبرداشت عمیقی هستند. ایشان در بخشی از مصاحبه شان که در روزنامه درج نگردیده و در سایت نوروز منتشر شده است، می گویند که اجازه حضور دوباره اصلاح طلبان در حاکمیت را با تغییرات در نظام آپارتاید آفریقای جنوبی و “توسعه و پیشرفتی که پس از تغییرات حکومت در این کشور روی داد” مشابه میدانند! ظاهرا ایشان تغییرات در آفریقای جنوبی را براندازی نمی دانند و آنرا نمونه ای از اصلاح طلبی میدانند! این مساله نشان میدهد که اساسا تعریفی که آقایان خاتمی از اصلاح طلبی و براندازی دارند، بسیار مغشوش است.
۳ـ گفتمان اصلاح طلبی (استمرارطلبی) به جای تاکید بر ویژگیهای ایجابی اش، ظاهرا هویت خود را در تقابل با براندازی تعریف می کند. براندازی نیز برچسبی است که اصلاح طلبان نه تنها آنرا به گروههای خواهان براندازی نظام بلکه به منتقدان جریان اصلاح طلبی نیز الصاق میکنند. این گفتمان در نوشته های طرفداران اصلاح طلبی و به ویژه دوست داران آقای خاتمی هم بطور واضح به چشم می خورد. بطور نمونه، در نامه اغراق آمیزی که هفته گذشته به بهانه تولد آقای محمد خاتمی توسط طرفداران ایشان نوشته شده بود، منتقدان آقای خاتمی با برچسب “براندازان فرنگ نشین” نواخته شده بودند.
قرار دادن تمامی این شواهد کنار یکدیگر نشان می دهد که متاسفانه این روزها انگار تنها کارویژه اصلاح طلبی و بزرگان آن، تاکید بر حفظ نظام و کوبیدن “براندازان” شده است درحالیکه آنان به جای برجسته کردن تقابل دوگانه اصلاح طلبی ـ براندازی، باید تبیین کنند که چگونه می خواهند نظام را اصلاح کنند و در صورت اصلاح ناپذیری نظام با چه حجت عقلی، منطقی و اخلاقی باز هم اصرار بر حفظ نظام دارند؟
میتوان بیم داشت که اصلاح طلبی وقتی کارویژه اش به “استمرارطلبی” تبدیل گردد، ممکن است روزی به جایی برسد که برای حفظ نظام، در برابر مردم قرار گیرد. امید که اینگونه مباد.
پانوشت :
۱ـ البته نمی توان این مساله را نیز نادیده انگاشت که بسیاری از افراد سرشناس جریان اصلاح طلبی که این روزها گرفتار زندان هستند (همانند آقایان تاج زاده و قدیانی)، مواضعی متفاوت و حتی گاه متضاد با نظرات آقایان خاتمی دارند. از این رو شاید تفکیک میان “اصلاح طلبی” و “استمرارطلبی” تفاوت این دو دیدگاه را نشان دهد؛ اگر چه که با توجه به توضیحات فوق، اصلاح طلبی بدون اصرار بر حفظ نظام، همان مطالبه محوری است.
۲ـ مراجعه شود به متن تمامی سخنرانی های منتشر شده از اردیبهشت تا مهر ۱۳۹۱ در سایت رسمی آقای خاتمی