قدم خیر، بابا برو!‏

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

 

دکتر خزعلی می گه اسمش دانیال بوده، یا شمعون بوده، یا شموئیل بوده، یا عباس لقا بوده یا ‏یک چنین چیزهایی، با این وضعی هم که سالی یکی از پدرهای این محمود به رحمت ایزدی ‏می رن، به نظرم یک مشکلات ویژه ای وجود داره. البته یک نظریه وجود داره که معتقده که ‏کلا اسم طرف یعنی “ محمود احمدی نژاد” اسم مستعاره و اصولا رئیس جمهور ما با اسم ‏مستعار رئیس جمهور بوده و هست. ولی خیلی ها معتقدند که اصلا این حرف ها نیست و ‏ایشون شایعه نیست و وجود داره و اسمش هم در دوره نوجوانی یا “ بمانی” بوده یا “ قدم ‏خیر” یا “ خوش قدم” و شاید هم “ سرخور”. دلیلش چیه؟

باور کنید ایشون اصلا به اون بدی که همه فکر می کنند نیست، خیلی چیزها دست خودش ‏نیست، بدشانسه. پروین شون که گفته روی پوستش نوشته 666، البته این حرف رو ایشون در ‏یک مصاحبه ای زده که دو هفته دیگه منتشر می شه. حالا این مصاحبه اصابت کند توی سر ‏طرف مذکور، مشکل مهمی که ما داریم اینه که این 96 روز رو چه کنیم؟ باید یک وزارت ‏اسفند و چشم زخم دائر کنیم و از حالا تا روزی که پرستو ها به ارادان برمی گردند، طرف رو ‏جمع کنیم و بفرستیم بره خونه شون، وگرنه هر روز یک مصیبت داریم. می پرسید برای چی؟

لابد فکر می کنید که این “ خاله قدم خیر” یک میلیارد دلار رو بالا کشیده، ولی اشتباه می ‏کنید، کاش دزد بود. حداقل یک میلیارد می دزدید تموم می شد، ولی این جوری 200 میلیارد ‏نابود می شه، وقتی هم که نابود می شه چه فرقی می کنه دزدی کرده باشند یا گم شده باشه یا ‏تلف شده باشه. من حدس می زنم یک میلیارد دلار رو حواسش نبوده، یک جایی دوربین دیده ‏مسحور و شیفته آب دهن اش راه افتاده، کیسه پول رو ول کرده به امان خدا. یک دفعه می بینی ‏اگر بری بگردی، می بینی یک میلیارد دلار رو زیر بالشی، توی دستشویی، موقع شوت زدن، ‏توی رختکن، لای جوراب های نشسته گم کرده باشه و اصلا پولی گم نشده باشه، ولی باور ‏کنید اصلا مساله ما پول نیست، چرا فکر می کنید مساله ما پوله؟

امروز آخرین روز مسابقات کشتی جهان بود، حالا اگر شما نمی اومدی نمی شد؟ الهی اون ‏پات قلم بشه که هیچ کس نه از اون کفش ها خیر دیده نه از اون جوراب های سفید در امانه. ‏حالا شما امروز رو نمی رفتی برای مسابقات قهرمانی کشتی، می مردی؟ کلکسیون عکس ‏هات چیزی کم داشت؟ مرد حسابی! جان کلیه پدران زنده و مرده ات، این 96 روز آخر رو ‏ول کن. ول نمی کنه ایشون. امروز مسابقات قهرمانی کشتی بود و در این سه روز ایران همه ‏رقبا رو شکست داده بود. همه کشتی گیرهای ایرانی پیروز شده بودند و همه چیز آماده بود که ‏امروز ایران قهرمان کشتی جهان بشه. تا همین عصر امروز. آخرین کشتی گیر ایرانی هم ‏داشت مسابقه می داد و اتفاقا جلو هم بود، سه امتیاز جلو بود، اصلا دو دقیقه مونده بود که ‏ایران قهرمان جهان بشه….. توی سالن چه اتفاقی افتاد؟

یکی گفت: حاج آقا! درست به موقع اومدید، ما سه امتیاز جلو هستیم و ایران تا قهرمانی جهان ‏سه دقیقه بیشتر فاصله نداره…..‏
محمود گفت: واقعا بسکتبالیست های ما چشم جهان رو خیره کردند…..‏
علی آبادی گفت: نه حاج آقا، بسکتبال نیست، کشتی یه، البته ما که هم با آزادش مخالفیم هم با ‏فرنگی اش، ولی داریم قهرمان جهان می شیم….‏
یک دفعه در باز می شود و رئیس جمهور وارد سالن می شود، همه مردم که در حال تشویق ‏کشتی گیر ایرانی بودند حال شان گرفته می شود؛ بابا این دیگه کی بود…..‏
کشتی گیر ایرانی که سه امتیاز جلوست، یک دفعه متوجه می شود که رئیس جمهور ایران ‏وارد سالن شده است…… همه چیز عوض می شود، فرشته های امید، دعای مادران کشتی گیر ‏ایرانی، تشویق تماشاگران همه در یک لحظه محو می شود، ایران شکست می خورد و تیم ‏ایران قهرمانی جهان را از دست می دهد.‏

البته چند تا راه داریم
یکی اش این است که این 96 روز عده ای فداکاری کنند ایشان را بدزدند و ببرند یک جایی ‏قایم کنند که بیخودی هی راه نیفتد این ور و آن ور برود. ‏
یکی دیگرش این است که حضور رئیس جمهور در کلیه اجتماعات تا سه ماه ممنوع شود، ‏برود ورزشگاه یک دفعه می بینی شهاب آسمانی آمد و خورد توی سر مردم، برود برای ‏بازدید از شهرستان یک باره می بینی شصت نفر زیر دست و پای خودشان له شدند، برود ‏توی سفید رود آب بخورد، می بینی تمام آب تهران مسموم شد. یکی به دادمان برسد. ‏
یکی اش هم این است که برویم بنشینیم زیر پای الیور استون، چاوز هم دعوتش کند، آمریکایی ‏ها هم یک تور سخنرانی در همه دانشگاهها بگذارند که ایشان حداقل یکی دو ماه برود سفر، ‏من حاضرم به جای حضرت مولانا همه کارهایش را انجام بدهم…. ‏

در هر حال، فقط 95 روز یکی مواظب این باشد