فیلم های روز سینمای جهان را مانند هر شماره برگزیده و معرفی کرده ایم.
فیلم های روز سینمای جهان
فرزندان انسان Children of Men
کارگردان: آلفونسو کوآرون. فیلمنامه: آلفونسو کوآرون، تیموتی جی. سکستون، دیوید اراتا، مارک فرگاس، هاوک آزتبی بر اساس داستانی از پی. دی. جیمز. موسیقی: جان تاونر. مدیر فیلمبرداری: امانوئل لوتزکی. تدوین: آلفونسو کوآرون، الکس رودریگز. طراح صحنه: جیم کلای، جئوفری کیرکلند. بازیگران: اوئن ویلسون[تیودور فارون]، جولین مور[جولین تیلر]، چیوتل اجیوفر]لوک]، چارلی هانام[پاتریک]، دنی هیوستن[نایجل]، کلر هوپ آشیتی[کی]، پیتر مولان[سید]، مایکل کین[جاسپر پالمر]، پم فریس[میریام]. ۱۰۹ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ انگلستان، آمریکا. برنده جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن منتقدان فیلم لس آنجلس، برنده جایزه طلای دست آورد تکنیکی/ امانوئل لوتزکی و چراغ جادو/آلفونسو کوآرون و نامزد شیر طلایی بهترین کارگردانی از جشنواره ونیز، نامزد جایزه بهترین بازیگر مکمل مرد/ چیوتل اجیوفر و بازیگر مکمل زن/کلر هوپ آشیتی از بلک ریل آواردز، نامزد جایزه بهترین جلوه های ویژه از مراسم انجمن جلوه های ویژه.
سال ۲۰۲۷، لندن. اتفاق هایی ناگواری با دلایلی نامشخص دنیا را اسیر آشوبی فراگیر کرده است. ۱۸ سال از تولد آخرین کودک گذشته و به نظر می رسد اگر معجزه ای رخ ندهد نسل آدمی از میان خواهد رفت. انگلستان تنها کشوری است که با کمک نیروی نظامی خود مرزهایش را بسته و سعی دارد تا از بروز هر گونه نا آرامی جلوگیری کند. ظاهراً انگلستان تنها کشور امن است و سیل پناهندگان به سوی این کشور سرازیر شده است. و میلیون ها انسان در اردوگاه های متعدد مرزی انتظار ورود به انگلستان را می کشند. درون جامعه انگلستان هستند کسانی که در پی یافتن راهی برای خروج از این بن بست ها هستند، ولی تیودور خود را از این جریانات کاملاً کنار کشیده و بر خلاف زندگی پیشین خود-یک فعال سیاسی- تبدیل به کارمند بوروکرات شده است. تا این که یک روز، همرزم و محبوب سابقش جولین را در برابر خود می یابد. کسی که به رهبری یک گروه تروریستی متهم شده و تحت تعقیب قرار دارد. جولین رئیس گروهی است که برای احقاق حقوق پناهندگان تلاش می کند و از تیودور می خواهد تا برگه های لازم برای خروج پناهنده ای به نام کی را از کشور فراهم کند. تیودور قبول کرده و به همراه کی به راه می افتد، اما مدت ها بعد از اهمیت خروج سالم وی از کشور آگاه خواهد شد…
چرا باید دید؟
تاگور شاعر هندی می گوید: به دنیا آمدن هر کودک نشان دهنده این است که خداوند هنوز از نوع بشر نا امید نشده است. فرزندان انسان فیلمی درباره آخرین امید است، آخرین کودک؛ کسی که شاید بتواند نوع بشر را معجزه وار نجات دهد.
آلفونسو کوآرون نویسنده، کارگردان، فیلمبردار، تدوینگر و …متولد ۱۹۶۱ مکزیکو سیتی که با فیلم مادر تو را همین طور…[۲۰۰۱] به شهرتی شایسته دست یافت، از ۱۹۸۳ شروع به فیلمسازی کرد. شش سال بعد با دریافت جایزه نقره ای جشنواره آریل برای عشق سال های جنون شناخته شد و در ۱۹۹۵ با فیلم شاهزاده خانم کوچک موفق به دریافت جایزه نسل جدید انجمن منتقدان فیلم لس آنجلس شد. ولی مادر تو را همین طور… بود که بعد از دریافت جایزه بهترین فیلمنامه و نامزدی شیر طلای جشنواره ونیز، جایزه بهترین فیلم خارجی جشنواره روحیه مستقل، جایزه فیپرشی جشنواره هاوانا و نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه و کارگردانی راه را برای پذیرش همه جانبه او در هالیوود باز کرد. سه سال بعد بدون این که کتابی از هری پاتر را خوانده باشد، زندانی ازکابان را ساخت که در چندین جشنواره نامزد دریافت جوایزی شد، اما به کارنامه او تعلق نداشت. و اینک پس از دو سال بار دیگر با فیلمی قابل اعتنا برگشته است تا تصویر هولناکی از آینده نه چندان دور را برای ما به نمایش بگذارد.
دنیایی که کوآرون با بودجه ای ۷۲ میلیون دلاری ترسیم کرده، در اندوه ناشی از مرگ آخرین کودک درون آشوبی بزرگ فرو رفته است. اما همه ماجرا این نیست، شما به راحتی می توانید تصویر لندن پس انفجارهای سال های گذشته و کلاً دنیای بعد از ۱۱ سپتامبر، بنیادگرایان مسلمان و هر آن چه بوی خطر از سوی شرق را دارد، در این فیلم ببینید. تعجب آور نیست که کوآرون برای تعادل بخشیدن به دیدگاه حاکم بر فیلم نقش مادر منجی نوع بشر را به یک دختر سیاه پوست داده است. البته شایعاتی درباره پیشنهاد نقش کی به اما واتسون وجود دارد، اما کوآرون می گوید که همیشه برای این نقش به فکر یک رنگین پوست بوده[کی می داند؟]. با این حال نتیجه ای که حاصل شده، می تواند نور امید را در دل انسان زنده نگاه دارد[و به ایده همزیستی معنایی مثبت و عملی دهد] و مانند قهرمان نه چندان دوست داشتنی و مایوس محرک شان برای حفظ زندگی در روی کره زمین باشد. کوآرون از تاکید های مکرر مبنی بر حفظ اکولوژی نیز چشم پوشی نمی کند و ادامه حیات آدمی و زمین را در گرو هم قلمداد می کند. پیامی که اصلاً دور از ذهن و نپذیرفتنی نیست. کوارون می خواهد با دنیایی که خود دست به تخریب ان گشوده ایم روبرو شویم و به طبیعت ایمان بیاوریم. فرزندان انسان فقط سفر تیودور یا کی نیست، بلکه سفر ذهنی همه تماشاگران برای حفاظت از آخرین امید است.
اگر تا امروز فیلمی از کوآرون و فیلمبردار همیشگی آثارش ندیده اید و از ویژگی های دیداری/شنیداری فیلم های او بی خبر هستید؛ فرزندان انسان فرصتی بی نظیر برای آشنا شدن است. اگر مادر تو را هم همین طور… را دیده اید، باز هم این فرصت را از دست ندهید، چون با همه آثار کوآرون تفاوت تماتیک چشمگیری دارد.
ژانر: ماجرایی، درام، علمی تخیلی، تریلر.
اعتبار/شهرت The Prestige
کارگردان: کریستوفر نولان. فیلمنامه: جاناتان نولان، کریستوفر نولان بر اساس داستانی از کریستوفر پرایست. موسیقی: دیوید جولیان. مدیر فیلمبرداری: والی فیستر. تدوین: لی اسمیت. طراح صحنه: ناتان کراولی. بازیگران: هیو جکمن[رابرت انجیه ر]، کریستین بیل[آلفرد بوردن]، مایکل کین[کاتر]، پایپر پرابو[ژولی انجی یر]، ربه کا هال[سارا بوردن]، اسکارلت جوهانسون[الیویا ونسکامب]، دیوید بووی[نیکولا]. ۱۲۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا، انگلستان.
لندن در آستانه قرن بیستم. رابرت انجی یر و آلفرد بوردن شعبده بازانی هستند که از جوانی و اولین برخورد شان همواره به شکلی دوستانه در حال رقابت با هم بوده اند. قابلیت ها و مهارت های این دو در گذر زمان افزون تر و به همراه آن رقابت شان نیز شدیدتر شده و رنگی از نفرت به خود گرفته است. رقابت این دو همواره در این مسیر بوده که شعبده تازه و پیچیده تری عرضه کنند که دومی یارای مقابله با آن را نداشته باشد. ولی این رقابت به زودی در مسیری تلخ و خطرناک می افتد و زندگی هر دو و حتی اطرافیان شان را نیز دچار مخاطره می کند.
چرا باید دید؟
کریستوفر جاناتان جیمز نولان متولد ۱۹۷۰ لندن از امیدهای امروز سینما از هفت سالگی با دوربین سوپر هشت پدرش شروع به فیلمسازی کرده، در رشته زبان و ادبیات انگلیسی درس خوانده و اولین فیلم کوتاه اش به نام سرقت در ۱۹۹۶ ساخته که به همراه دو فیلم کوتاه و سورئالیستی دیگرش به نام های tarantella و doodlebug در جشنواره فیلم کمبریج به نمایش در آمده است. اولین فیلم بلندش تعقیب را در ۱۹۹۸ به طریق سیاه و سفید ساخت، اما دو سال بعد با یادگاری بود که همه دنیا کشف اش کردند. فیلمی که روایتی پر پیچ و خم همچون ذهن شخصیت اولش داشت که حافظه کوتاه مدت خود را بر اثر ضربه ای از دست داده و با این حال در صدد شکار قاتل همسرش بود. بی خوابی در ۲۰۰۲ با شرکت آل پاچینو پذیرش همه جانبه او در هالیوود بود که به ساختن فیلمی استودیوی مانند بتمن آغاز می کند در ۲۰۰۵ با بودجه ای هنگفت انجامید. به نظر می رسد که او نیز جذب جریان اصلی فیلمسازی در آمریکا شده، اما گفتن این حرف به این معنی نیست که اعتبار فیلم خوبی نیست یا حداقل خواست های و انتظارهای ما را از وی برآورده نمی کند. از دیدگاه سبکی اعتبار چیزی میان بتمن و یادگاری است و مانند بسیاری از تولیدات هالیوود امروز قصه ای محلی با تم های جهانی را روایت می کند.
اگر یادتان باشد چند هفته قبل صحبت از روی خوشی کردم که فیلمسازان دنیا در سال گذشته به شعبده بازها و زندگی آنها نشان داده اند. اعتبار سومین آنهاست و ساخته شدن چنین فیلم هایی اصلاً تصادفی نمی تواند باشد. فیلم مانند شعبده باز در اواخر قرن نوزدهم رخ می دهد و تلاش های دو شعبده باز برای ساختن شعبده ای که تمامی شعبده های قدیمی دربرابرش رنگ می بازد را تصویر می کند. البته در این مسیر دوستی دو شعبده باز جوان تبدیل به نفرت می شود و نولان با مهارت سعی در روایت این موضوع دارد که حرص رسیدن به موفقیت و قدرت چگونه می تواند آدمی را تباه و کمدی زندگیش را تبدیل به تراژی کند. از این دیدگاه تلاش نولان قابل توجه و در جهت رسیدن به ساختاری شایسته قصه اش[مانند یادگاری] دیدنی است. از همین رو بوده که نویسنده کتاب نیز تمایل داشته تا وی به جای سام مندس اثرش را به فیلم برگرداند. اطمینان دادرم اعتبار ۴۰ میلیون دلاری همان طور که با فروش ۵۲ میلیون دلاری اش تهیه کننده ها را ناراضی نکرده، پرایست را نیز خشنود کرده باشد. شما هم امتحان کنید، مطمئنم ناراضی از سالن بیرون نخواهید آمد!
ژانر: درام، علمی تخیلی، تریلر.
اراگون Eragon
کارگردان: استفان فنگ مه یر. فیلمنامه: پیتر باخمن بر اساس داستانی از کریستوفر پائولینی. موسیقی: پاتریک دویل. مدیر فیلمبرداری: هیو جانسون. تدوین: رابرت بارتون، کریس لبنزون. طراح صحنه: وولف کروگر. بازیگران: ادوارد اسپیلیرز[اراگون]، جرمی آیرونز[بروم]، شیه نا گیلروی[اریا]، رابرت کارلایل[دورزا]، جان مالکوویچ[شاه گالباتوریکس]. ۱۰۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا، انگلستان.
در زمان هایی بسیار دور، روزی اراگون فرزند مزرعه داری فقیر در جنگل سنگی شبیه تخم مرغی درخشان می یابد. در لحظات اولیه و پس از رهایی از حیرت و تعجب، به این فکر می افتد که با فروش آن پولی به دست بیاورد، اما با شکستن تخم مرغ رازی کهن آشکار می شود: این آخرین تخم بازمانده از نسل اژدهاست. حال اراگون اژدها سواری تازه است که می تواند مردم را از چنگ شاه گالباتوریکس ظالم و جادوگر شیطان صفتش دورزا برهاند.اراگون با کمک بروم و اژدهایی مهربان به نام سافیرا پس از نجات آریای زیبا گروهی گرد هم می آورند. آنها مسئولیت خود در قبال سرنوشت شان و نبرد با نیروهایی تاریکی و اهریمنی دریافته اند، اما هیچ کس نمی داند کدامیک از طرفین پیروز خواهد شد….
چرا باید دید؟
قبل از دیدن این فیلم تکلیف خودتان را با این سوال باید روشن کنید که “اژدها چه معنایی برای من دارد؟” اگر جواب تقریباً هیچ است، بدون شکل در کنار آمدن با فیلم هیچ مشکلی نخواهید داشت. ولی اگر پاسخ این باشد که اژدها برای شما معنایی بیش از موجودی دارد که از دهانش آتش بیرون می دهد و شبیه دایناسوری است که بالی هم به آن افزوده باشند، احتمالاً هنگام تماشای اراگون کمی چهره در هم خواهید کشید. دلیلش را بعداً می گویم!
اولین فیلم استفان فنگ مه یر متولد ۱۹۶۰ ال پاسو که تا امروز در زمینه جلوه های ویژه نامی صاحب اعتبار محسوب و سه بار [ارباب و فرمانده، گردباد و توفان کامل]نامزد دریافت اسکار این رشته بوده است. فنگ مه یر پس از دو بار دستیار کارگردانی در فیلم های جستجوی کهکشان و شکارچی رویا با بودجه ای ۱۰۰ میلیون دلاری به سراغ قصه ای رفته که خواه ناخواه تماشاگر را به یاد ارباب حلقه و جنگ ستارگان می اندازد و از همه جالب تر این که بسیاری از هنرپیشگان اصلی مجموعه اول مانند الیجاه وود و ایان مک کلن نامزدهای اولیه برای بازی در نقش های اصلی فیلم بوده اند. ولی سرانجام از میان ۱۸۰ هزارنفر داوطلب قرعه به نام ادوارد اسپیلیرز افتاده و به زودی در قسمت های دیگر این مجموعه نیز ظاهر خواهد شد.
اراگون از دو جهت می تواند مورد بررسی تماشاگرانش قرار بگیرد: ابتدا به عنوان اقتباس یک اثر ادبی و طبیعی است مقایسه ای که میان او مدیوم صورت خواهد گرفت. و دوم تقلیدی از دیگر کتاب ها و فیلم های این چنینی، که این دومی می تواند فیلم تا شکستی تجاری رهنمون کند. البته تا این لحظه ۶۷ میلیون دلار رقمی خوب برای شروع اکران آن محسوب می شود، اما تا گرفتن نتیجه کامل و سودآور بودن آن باید منتظر ماند.
و حالا دلیل: فیلم از نظر بصری و بازی های هنرپیشگانش چیز خیلی تازه ای در چنته ندارد. کارگردان فیلمی خوش ساخت و منطبق با کلیشه ها ساخته و امیدوار است که همین قواعد نجاتش دهند، و احتمالاً دلارهای ناچیز نوجوانانی که به تماشای فیلم می روند او را نجات خواهد داد. ولی برای بزرگسالان می تواند اژدها را از مفهوم تهی کند، هر چند نماهای باشکوهی نیز از آن عرضه کند. با تمام این احوالات برای کسانی که به دنبال افسانه هایی می گردند که هنگام گوش سپردن به آنها نیازی به تفکر چندانی نباشد، اراگون فیلمی مفرح و پر تحرک است که به تمام خواسته های آنها جواب خوبی خواهد داد!
ژانر: اکشن، ماجرایی، خانوادگی، فانتزی.
شب در موزه Night at the Museum
کارگردان: شاون لوی. فیلمنامه: بن گرانت، تامس لنون بر اساس کتاب میلان ترنک. موسیقی: آلن سیلوستری. مدیر فیلمبرداری: گیلرمو ناوارو. تدوین: دان زیمرمن. طراح صحنه: کلود پره. بازیگران: بن استیلر[لری دیلی]، دیک وان دایک[سسیل]، میکی رونی[گاس]، جک چری[نیک دیلی]، بیل کابز[رجینالد]، کارلا گوگینو[ربه کا]، رابین ویلیامز[تدی روزولت]، کیم ریور[اریکا دیلی]، پاتریک گالاگر[آتیلا]. ۱۰۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا.
لری دیلی که به تازگی از همسرش جدا شده، کسی که نمی تواند بیش از یک هفته در هیچ شغلی دوام بیاورد، کار نگهبانی شبانه موزه تاریخ تاریخ طبیعی را به دست می آورد. کاری که ابتدا به نظر بسیار ساده به نظر می آید، اما وقتی حیوانات و مجسمه های مومی موزه به حرکت در می آیند همه چیز به هم می ریزد. لری تصمیم دارد این بار برای بازگرداندن آرامش به موزه و در نتیجه حفظ شغل خود از هیچ تلاشی فرو گذاری نکند….
چرا باید دید؟
تصور کنید که شب در یک موزه بزرگ گیر افتاده اید و تنها یاورتان برای خروج از دردسری که میمون های شیطان تحت تاثیر افسونی کهن خلق کرده اند، مجمسمه مومی تدی روزولت باشد! این مضمون آخرین ساخته شاون لوی است که سال گذشته بازسازی پلنگ صورتی را از وی دیدیم.
شاون لوی بازیگر، تهیه کننده، نویسنده و کارگردانی است که از اوایل دهه ۱۹۹۰ با کارگردانی سریال های تلویزونی شروع به فیلمسازی کرد.در ۱۹۹۴ نامزد جایزه بهترین کارگردانی اتحادیه کارگردان های آمریکا برای یکی از قسمت های سریال The Secret World of Alex Mack به نام رازها و دروغ ها شد و در ۲۰۰۱ این جایزه را از اتحادیه کارگردان های کانادا برای مینی سریال جت جکسون دریافت کرد. با Big Fat Liar در ۲۰۰۲ ورودی کم و بیش موفق به عالم سینما داشت و با فیلم های تازه ازدواج کرده و یک دوجین ارزان تر است خود را صاحب ذوق در زمینه سینمای کمدی معرفی کرد. فیلم ۱۲۰ میلیون دلاری شب در موزه تا این لحظه موفق ترین فیلم او از نظر تجاری-با بیش از ۱۶۳ میلیون دلار عایدی- است که بیش از جلوه های ویژه رایانه ای باید روی پتانسیل بازیگری بن استیلر در نقش های کمیک تکیه می کرد، که متاسفانه نکرده است. طبیعی است کسی که ادعای کمدی ساز بودن دارد، ابتدا باید ثابت کند که فیلمش قدرت خنداندن تماشاگر را دارد، اما شب در موزه بیشتر یک کمدی موقعیت درجه دو است که در این وانفسای فیلم های شاد توانسته به موفقیتی قابل توجه دست پیدا کند. در واقع قهرمان اصلی فیلم نه بن استیلر که موزه تاریخ طبیعی است. با این بی انصافی است که به دقایق حضور جدیدیاه و اکتاویوس-که اوئن ویلسون و استیو کوگان به جای آنها حرف زده اند- اشاره نکرد. اگر زیاد سخت گیر نیستد، شما هم سری به موزه بزنید، بی ضرر است!
ژانر: اکشن، کمدی، خانوادگی، فانتزی.
علم خواب La Science des rêves
نویسنده و کارگردان: میشل گوندری. موسیقی: ژان-میشل برنار. مدیر فیلمبرداری: ژان-لویی بون پوان. تدوین: ژولیت ولفرینگ. طراح صحنه: آن چاکراوارتی، پی یر پل، استفانی روزنبام. بازیگران: گائل گارسیا برنال[استفان میرو]، شارلوت گینزبورگ[استفانی]، آلن شابات[گای]، میو میو[کریستین میرو]، پی یر ونه ک[آقای پوشه]. ۱۰۵ دقیقه.محصول ۲۰۰۶ فرانسه، ایتالیا. نام دیگر: The Science of Sleep
استفان میرو جوانی خجالتی، بعد از مرگ پدرش مکزیک را ترک کرده و در آپارتمانی کوچک در پاریس ساکن می شود. وقتی متوجه می شود که اسیر عشق همسایه اش استفانی شده، نمی تواند احساسات خود را کنترل کند. دنیای خیال او آن قدر گسترده و بی حد و مرز است که به زودی شروع به استفاده از حوادث خواب هایش در زندگی واقع می کند. بعد از مدتی رویاها و زندگی واقعی ان چنان در هم فرو می روند که استفانی تحت فشار قرار گرفته و عشق او را رد می کند. اما واقعاً استفانی عشق او را رد کرده یا همه چیز در رویا اتفاق افتاده؟
چرا باید دید؟
این یک اصل مسلم روانشناسی است که بسیاری از مردم به هنگام ناخشنودی از واقعیت ها به دامن رویا پناه می برند، اما در اغلب این موارد نتیجه حاصله بسیار تلخ است. ولی گوندری با تکیه بر این اصل سوالی تازه مطرح می کند: اگر رویاها تبدیل به حقیقت شوند، چه خواهد شد؟
گوندری متولد ۱۹۶۳ ورسای فرانسه است. در جوانی عاشق موسیقی پاپ بوده و می خواسته مخترع و نقاش شود، اما با ورود به مدرسه هنری پاریس در دهه ۱۹۸۰ و تحصیل در رشته گرافیک همه چیز برایش عوض شد. کار در زمینه موسیقی و ویدیو کلیپ[گروهIAM] باعث شد تا از اواخر این دهه شروع به فیلمسازی کند. در ۱۹۹۸ جایزه اول جشنواره اوبرهاوزن برای فیلم کوتاه نامه دریافت کرد و در در سال ۲۰۰۱ با فیلم طبیعت انسان موفق شد توجه منتقدان و تماشاگران را به خود جلب کند. اما شهرت واقعی در سال ۲۰۰۴ با فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind به سراغش آمد. فیلم که بر ا اساس سناریویی از چارلی کافمن ساخته شده بود، در جشنواره کن خوش درخشید و جایزه کارگردانی جشنواره هایی چون تورنتو و واشنگتن نصیب گوندری ساخت. و اینک گوندری بعد از وقفه ای کوتاه و بدون حضور کافمن با فیلمی تازه بازگشته است. فیلمی که باز هم با تم حافظه و زیرساخت های ذهن آدمی سر و کار دارد البته این بار به جای این که فیلم او وارد ذهن ما شود، از ما دعوت می کند تا به درون ذهن او قدم بگذاریم.
علم خواب برای کسانی با کارهای گوندری آشنا هستند دو سال همانند مطرح می کند: این که او بدون کافمن تا چه حد موفق بوده؟ و این که اگر کافمن فیلمنامه این یکی را هم نوشته بود، حاصل کار چگونه فیلمی از آب در می آمد؟
با این حال علم خواب فیلم مستقلی است که با هزینه ۶ میلیون دلار ساخته شده و در جشنواره سندنس هم مورد استقبال خوبی هم قرار گرفته، پس یقیناً تماشای آن خالی از لطف نخواهد بود. اما برای ترغیب شما که موسیقی را دوست دارید اضافه می کنم: همه ما وقتی به یک ترانه گوش می کنیم در ذهن خود ویدیو کلیپی را می سازیم که تنها ببیننده آن به شمار می رویم. این ویدیو کلیپ با تصاویری که از دنیای پیرامون خود در ذهن ثبت کرده ایم ساخته می شود و ترانه در پس زمینه آنها قرا رمی گیرد.شاید تا امروز به این امر آگاهی نداشتید، پس خودتان را به دست گوندری و فیلمش بسپارید تا در این زمینه به شما آگاهی لازم را بدهند. پشیمان نخواهید شد!خواب ها هنوز یک معما به شمار می روند و تازمانی که با خواب هایتان کنار نیایید، نخواهید توانست با واقعیت ها هم کنار بیایید!
ژانر: کمدی، درام، فانتزی، عاشقانه.
مرد سال Man of the Year
نویسنده و کارگردان: بری لوینسون. موسیقی: گریم ریول. مدیر فیلمبرداری: دیک پاپ. تدوین: بلر دیلی، استیون وایزبرگ. طراح صحنه: استفانیا سلیا. بازیگران: رابین ویلیامز[تام دابز]، لورا لینی[الینور گرین]، کریستوفر واکن[جک منکن]، لویس بلک[ادی لنگستون]، جف گولدبلوم[آلن استوارت]. ۱۱۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا.
تام دابز، صدای مردم خشمگین و ناراضی آمریکاست. او کمدین و مجری یک برنامه تلویزیونی است که همواره در حال نیش زدن به سیاستمدارهاست. تا این یک روز با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری به این فکر می افتد که خود را نامزد احراز این پست کند. او با کمک اطرافیان و بینندگان برنامه اش به شکلی غیر منتظره موفق می شود و …بله؛ او حالا رئیس جمهور آمریکاست!
چرا باید دید؟
در زمانه ای که سیاست های مضحک سیاستمدارانی که سعی می کند جدی باشند و دنیای ما دچار فلاکت و بدبختی مزمنی کرده، اگر یک کمدین رئیس جمهور آمریکا شود چه پیش خواهد آمد؟
جواب این سوال را دقیقاً می توانید در مرد سال پیدا کنید که قرار است بهترین هجویه سیاسی امسال باشد و توسط یکی از کار آزموده ترین و موفق ترین کارگردان های هالیوود ساخته شاست. و از همه مهم تر رابین ویلیامز دوست داشتنی بار دیگر پس از مدت ها حضور در نقش های جدی و منفی به قلمرو آشنای خود بازگشته است که همین کافی است تا دل هوادارانش را شاد کند.
اگر فراموش نکرده باشید در هفته های گذشته فیلمی به بنام رویای آمریکای معرفی شد که در ان نیز دست اندازی رئیس جمهور آمریکا به دنیای نمایشتصویر شده بود. ظاهراً این دو دنیا در آمریکا به شکلی باور نکردنی از هم جدایی ناپذیر هستند. [نقطه اوج آن حضور هنرپیشه ابلهی مانند ریگان در کاخ سفید است] و این بار کسی به سراغ این موضوع رفته که تا امروز در هر ژانری فیلم ساخته: از کمدی تا تریلر، و از اکشن تا درام همیشه موفق بوده و جوایز بی شماری که برای رین من، Avalon، بلاگزی و دمی که سگش را تکان داد دریافت کرده خود شاهدی بر این مدعا ست.
لوینسن متولد ۱۹۴۲ بالتیمور آمریکا که در ۱۹۸۲ با فیلم شام شروع به کارگردانی کرده، قریحه ای سرشار در شوخی با دنیای سیاست دارد، اما برای اولین بار در این فیلم، در دقایق ابتدایی آن تمامی شیره سوژه اش یعنی رئیس جمهور شدن یک کمدین را کشیده و انتظاراتی را که خلق کرده بر باد می دهد. با این حال دقایقی در فیلم وجود دارد که به مدد حضور ویلیامز خالی از خنده نیست. و این برای لوینسن که جهت کارگردانی یکی از آخرین فیلم هایش[راهزن ها] ده میلیون دلار دستمزد گرفته یا ویلیامز دستاورد چندان چشمگیری محسوب نمی شود.البته با کمی اغماض و در نبود فیلم های کمدی مناسب می توان از این یکی لذتی وافر برد. مرد سال با فروشی نه چندان چشمگیر[۳۷ میلیون دلار] و رقم تولیدی نامشخص از پروژه هایی است که فعلاً نمی توان با قطعیت در مورد توفیق مالی آن سخنی بر زبان آورد. ولی برای کسی که می خواهد ویلیامز را ببیند ارقام چه معنایی می تواند داشته باشد؟
ژانر: کمدی، عاشقانه، درام، تریلر.
احمق سالاری Idiocracy
کارگردان: مایک جاج. فیلمنامه: مایک جاج، اتان کوهن بر اساس داستانیاز جاج. موسیقی: تیودور شاپیرو. مدیر فیلمبرداری: تیم ساهرستت. تدوین: دیوید رنی. طراح صحنه: دارن گیلفورد. بازیگران: لوک ویلسون[جو بائرز]، مایا رودلف[ریتا]، داکس شپرد[فریتو]، تری الن کراوز[رئیس جمهور کاماچو]، دیوید هرمن[وزیر کشور]، برنارد هیل[وزیر انرژی]، آنتونی کامپوس[وزیر دفاع]. ۸۴ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نام دیگر: ۳۰۰۱.
جو بائر، بایگان ارتش دارای هوش و استعدادی متوسط، بدون هیچ خویشاوند، آینده و هر چیز دیگری برای انجام یک آزمایش علمی برگزیده می شود. این پروژه فوق سری شامل خواباندن مصنوعی او و فاحشه ای به نام ریتا به مدت یک سال است. اما برنامه ای که به نظر بسیار ساده می اید با دستگیری مسئول پروژه و تغییر کاربری محل آزمایشگاه به بوته فراموشی سپرده می شود. نتیجه این که پانصد سال بعد در ۲۵۰۵ بر اثر تصادفی جو و ریتا از خواب بیدار می شوند. در این مدت همه چیز به شکلی بنیادی تغییر کرده و مردم آمریکا به خاطر رفاه بیش از حد کم کم نیاز به تفکر را از دست داده و تبدیل به موجوداتی سخیف شده اند که با خوردن و خوابیدن در برابر صفحه تلویزیون های شان زندگی می کنند. طبیعی است که ضریب هوشی همه پایین آمده و ستاره سابق فیلم های پورنوگرافیک به ریاست جمهوری رسیده است. بزرگ ترین مشکل کشور انبوهی از زباله هاست که همه جا را فرا گرفته و هر لحظه بر مقدار آن نیز افزوده می شود. طبیعی است در چنین موقعیتی افرادی عادی مثل بائر و ریتا در کشورها کورها یک چشمی محسوب شده و به خاطر ضریب هوشی بالاتر از مردم عادی ناخواسته به سمت مشاور رئیس جمهور انتخاب می شوند. آنها نه فقط باید آمریکا را از دست اقیانوسی از زباله ها نجات دهند، بلکه بایستی عقل رفته را نیز به سر مردم بازگردانند. کاری که اصلاً راحت نیست، مخصوصاً اگر خود مجری این کار خیلی باهوش نباشد…
چرا باید دید؟
فقط یک نگاه به داستان این فیلم کافی است تا باورتان بشود که به قول قدیمی الاسماء تنزل من السماء و این که فیلم خود نمونه کاملی از همان چیزی است که قرار است هجو آن باشد یعنی بلاهت!
با سوژه خواب مصنوعی که در این فیلم به پروژه زمستان خوابی انسانی تغییر نام یافته، شوخی بسیار شده و یکی از نمونه های درخشان آن خواب آلود وودی آلن است. اما گذشت نزدیک به چهار دهه نتوانسته اندک تغییری در نحوه شوخی با این موضوع خلق کند[بلاهتی که گفتیم همین جا نمود پیدا می کند]. شاید خیلی ها با اشاره به جنبه های کنایی فیلم آن را خود زنی به سبک آمریکایی نامگذاری کنند، ولی باور کنید هالیوود اگر از فحش دادن به خودش نیز بتواند پول دربیاورد، لحظه ای تاخیر را روا نمی داند. احمق سالاری که قبل از ساخت The United States of Uhh-merica نام داشته، آخرین دست پخت جناب مایکل جاج است که تنها نکات شاخص کارنامه اش ساخت انیمیشن های Beavis and Butt-Head است. و همین موضوع کار را سخت تر می کند، چون انطباق دنیای انیمیشن و شوخی های آن به جز مواردی اندک که با هوشمندی بسیار زیاد انجام شود، به نتایجی معکوس راه می برد. به عنوان مثال شوخی هایی که با باسن این و آن در کارتون ها می شود در این فیلم به شکلی تهوع آور نمادی از آینده فاجعه آمیز آمریکایی جماعت شده و بر خلاف نمونه های موفقی مانند ساوت پارک، دریغ از یک لبخند که بر لب تماشگرش بنشاند. شخصاً معتقدم یک نفر بایستی پیدا شود و به این حضرت بگوید که سوراخ دعا را بدجوری گم کرده است. تنها نکته جالب فیلم پوستر آن است که در بالا ملاحظه می کنید. خود همین پوستر به تنهایی بر همه آن ۸۴ دقیقه و پولی که باید صرف تماشای این فیلم کرد، می ارزد. خود دانید! آن شرط بلاغ بود گفتیم!
ژانر: ماجرایی، کمدی، علمی تخیلی.