“حسن محمدی” از مشاهدات تازه خود در نیروگاه بوشهر چنین خبر داده است:
روز چهارشنبه که به همراه دیگر خبرنگاران خبرگزاری ها و شبکه های تلویزیونی داخلی و خارجی به نیروگاه بوشهر رفتم از نزدیک شاهد بلایی بودم که روس ها در شانزده سال اخیر بر سر ما آوردند به همین دلیل گزارشی ازپیش راه انداز نیروگاه بوشهر نوشتم.
شاید باورتان نشود که هنوز بیشتر تجهیزات و ساختمان هایی که در نیروگاه وجود دارد مربوط به فعالیت دو ساله آلمان ها است و روس ها که شانزده سال است ما را سر کار گذاشته اند را هنوز حلوا حلوا میکنیم. درحالی که غلامرضا آقازاده از اطمینان ایران برای پایان یافتن نیروگاه بوشهر در زمان مقرر سخن میگفت جناب کرینکو رسماْ تاکید کرد که فعلا نمیتوانیم تاریخ دقیق اتمام نیروگاه بوشهر را اعلام کنیم و باید منتظر نتیجه تست های جدید باشیم. یعنی حالا حالاها باید بدوید داداش!
انقلاب و دراویش گنابادی
“محسن فاتحی” پست مفصل و مشروحی دارد در مورد دراویش گنابادی. فاتحی در بخشی از پست تازه اش نوشته:
پس از انقلاب، با به قدرت رسیدن روحانیت به عنوان پا به قرص ترین دشمن دراویش، زنگ خطر برای آنها به صدا درآمد. شاید به همین دلیل بود که رضاعلیشاه، قطب وقت سلسله دراویش گنابادی، در چند فرمان جداگانه دراویش را به اقتدا به “امام عصر خمینی کبیر” فراخواند. در رویه دراویش گنابادی طریقت از شریعت جدا فرض میشود. آنها برآنند که در شریعت تابع مراجع تقلید شیعه هستند و در طریقت تابع قطب خویش. رضاعلیشاه و قطب بعدی این سلسله، محبوبعلیشاه، که دهه خوفناک شصت را پشت سر گذاشتند، برای گزک دست حکومت ندادن، به جد دوری از سیاست را در رأس فرامین خود قرار دادند و دم به دم در هر فرصتی مریدان را به پیروی از شریعت و به تبع آن مراجع شیعه امر میکردند.
بعد از قتل مشکوک محبوبعلیشاه در دهه هفتاد دکتر نورعلی تابنده که از نیروهای ملی مذهبی نزدیک به نهضت آزادی بود قطب دراویش گنابادی شد. مجذوبعلیشاه با تجربه کار سیاسی و عضویت در دولت بازرگان شاید در ابتدای امر در نگاه مریدان شخص مناسبی به نظر نمیرسید. اما وی بنا به رویه اسلاف خویش راه جدایی از سیاست را ادامه داد.
چرا با دراویش سختگیری میکنند؛ نمیدانم
برحسب اتفاق، پست تازه “حسین نورینیا” هم در مورد دراویش گنابادی است:
زمستان سال هفتادوپنج، وقتی قطب وقت سلسله نعمت اللهی گنابادی یعنی سلطان حسین تابنده گنابادی پس سالهای بلند قطب بودن فوت کرد، در شب هفت ایشان در حسینیه مشیر شرکت کردم. برای اولین و آخرین باری بود که به آن حسینیه رفتم. رفتم تا هم حال و هوای آن جا را ببینم و هم یکی از اساتیدی را که میدانستم به آن جا میآید، بیابم. حسینیه پر بود از دراویش، و قطب جدید هم در ضلع شمالی حسینیه نشسته بود و فقرا برای عرض تسلیت به پایش میافتادند و ضجه میزدند و روحانی بر منبر وعظ میکرد.
با پایان یافتن منبر، مداحی پشت میکروفون قرار گرفت و گفت از جانب رهبر انقلاب آمده است و ضمن اینکه حامل پیام تسلیت ایشان است، از طرف ایشان دستور دارد تا نادعلی را بخواند، شعری که دراویش عاشق آن هستند. او شروع کرد به خواندن این شعر و دراویش نیز با شور خاصی به آن پاسخ میداند. اکنون اما بر این دراویش سختگیری بسیاری روا میدارند. چرایش را نمیدانم!
این چه طرز خبررسانی است؟!
“نگاهی دیگر” به خبری از تابناک لینک داده که از خودکشی دختر جوانی در مترو خبر داده و سپس نوشته:
به آن عبارت “مشکلات روحی، روانی” در متن خبر خوب دقت کنید. مسلم است هرکس که دست به خودکشی میزند باید دچار مشکلات روحی، روانی باشد تا این کار را بکند. گفتن این قضیه مشکلی را حل نمیکند. خبر آن است که بگوئی مثلا به دلیل نداشتن اجاره خانه یا فرضا طلاق این آدم دچار مشکلات روحی، روانی شد و خودکشی کرد. مسلم است که آدم معمولی جامعه (=عاقل) دست به خودکشی نمیزند. ابتدا یک سری فشار در جامعه یا خانواده روی فرد میآید که این فشارها فرد را دچار مشکلات روحی، روانی میکنند بعد طرف میرود بلائی به سر خودش میآورد. این چه طرز ارسال خبر است؟!
آمدن موسوی، احتمال تقلب را کم میکند
“اکبر منتجبی” معتقد است که باید از نامزدی میرحسین موسوی استقبال کرد چون احتمال تقلب در نتیجه رایگیری دهم را کم میکند:
از قرار معلوم میرحسین موسوی در انتخابات شرکت میکند. این گونه که من شنیده ام قرار است بیانیه ای را همین روزها منتشر کنند. شاید هم تا الان منتشر کرده باشند. خوب با آمدن میرحسین( که نمیتونم خوشحالی ام را از ورود او پنهان کنم) فکر میکنم کمیمعادلات متفاوت خواهد شد. طبیعتا آمدن میرحسین در انتخابات فضا را به نفع او تغییر خواهد داد. میرحسین هم در بین نیروهای سیاسی چپ و هم در بین نیروهای سیاسی راست پایگاه خوبی دارد. بسیاری با او خاطره های خوب دارند. و از همه مهمتر من فکر میکنم میرحسین موسوی رقیب جدی احمدی نژاد است.
آمدن میرحسین یک نکته مثبت دیگر را نیز به همراه دارد و آن این است که کسی نمیتواند انتخابات را مهندسی کند. چرا که همان نیروهای راست مدافع او که اتفاقا نیروهای موثر هستندو در طول دوران احمدی نژاد زخم خورده او شده اند از آرای مهندس مراقبت میکنند یا حتی اگر این اتفاق صورت نگیرد خبرها به راحتی و سهولت به بیرون درز پیدا میکند که چه اتفاقاتی افتاده است. پس باید فضا را برای ورود میرحسین آماده کرد.
میرحسین و اصلاحطلبی!
اما نظر “سمیه توحیدلو” در مورد میرحسین موسوی چیز دیگریست:
چند روز پیش در جلسه ای با تعدادی از روحانیونی که بهوضوح گرایش فکری غیر اصلاح طلبانه دارند، بحث بر سر انتخابات بود. سراغ میگرفتند از وضعیت دانشگاه و درباره انتخابات حرف میزدیم. این روحانیون محترم که اتفاقا دید نسبتا باز و سعه صدر خوبی در مقابل نقدها داشتند ادعا میکردند که آقای خاتمیو اصلاحطلبان در حال راضی کردن موسوی برای نیامدن هستند و نه آمدن. تا اینجا حرف جدیدی نبود. اما قسمت بعدی حرف جالب بود که به نقل از دکتر کچویان میگفتند که در دیداری با ایشان، به شدت ابراز تمایل برای آمدن داشته و انگیزه قوی ای در او دیده بودند.
ادعای ایشان این بود که میرحسین موسوی مراودات گسترده ای با این یار دیرین خود دارد. دکتر کچویان را حداقل علوم انسانی خوانده ها میشناسند. کاری به نوع تفکر و جایگاه ایشان ندارم و در مقام خود محترمشان میشمارم. اما برایم ارتباطات میرحسین زیر سوال رفته است. جناب میرحسین اگر قرار باشد به این بیست سال و اتفاقات صورت گرفته و تغییرات مختلفی که در بین افراد به وقوع پیوسته بی تفاوت باشد و معیار قضاوتش حال اطرافیانش نباشد، چگونه میخواهد علم اصلاح طلبی را در دست بگیرد؟!
تولیدکننده یا سیاستپیشه؟
“هادی صباغ” در پست تازهاش، به نقش و منزلت تولیدکنندگان صنعتی یک کشور و نیز سیاستپیشه گانش در توسعهیافتگی آن کشور پرداخته و نوشته:
چقدر از آدمها نام ده سیاستمدار ژاپنی یا آلمانی را از حفظ هستند؟ احتمالا تعداد بسیار کمی. اما چقدر از آنها نام ده تولیدکننده و صنعتگر این کشورها را در ذهن دارند؟ بسیاریشان. نامهایی چون مرسدس، بیامو، زیمنس، مرک، بایر، آدیداس، اشنایدر، تایگر، دنون، مزدا، کانن، سونی، پاناسونیک، تویوتا و… در ذهن بخش بزرگی از سکنهی دنیا حک شده است.
خوشا به حال کشورهایی که طلایهداران و معرفیکنندگانش صنعتگران و تولیدکنندگان شریف و سختکوش باشند. و بدا به حال کشوری که دیگران از تولیدکنندههای آن چیزی ندانند و در عوض سیاستمداراناش مشهور باشند. به همین قیاس میتوان قضاوت کرد در مورد نظامیکه سیاستمداران را ارج مینهد و نظامیکه تولیدکنندهها را بزرگ میشمارد. هیچ گاه از یاد نمیبرم سخن یکی از مقامات طراز اول حکومت ژاپن را که به محض شنیدن خبر مرگ یکی از بزرگان صنعت سراسیمه به خانهی او شتافته و در آنجا خطاب به خبرنگاران گفته بود که: «این مرد از هفت مردی بود که ژاپن امروز را بنا کردند». تکاندهنده آنجا بود که شش نفر دیگری که اسم برده بود نیز همه تولیدکننده بودند.
ازقضا، سرکنگبین صفرا فزود!
“اتوپیا” معتقد است جنجالهای اخیر علیه مجتهد شبستری، دست بر قضا به گسترش ایدههای تجدیدنظرطلبانه او در دین خواهد انجامید:
بعد از جنجال آفرینی عده ای از متحجران وطنی بر علیه سخنرانی استاد محمد مجتهد شبستری، اکنون پروژه تکفیر آنان شکست خورده است. اکنون نه تنها تاثیر سخنان جناب شبستری، کم نشده، که حتی به مدد جنجال آفرینان، باز تاب وسیعی در بین اندیشمندان و جستجوگران جوان یافته است. این سخنرانی باعث خواهد شد تا ابعاد وسیعتری از مقاله قرائت نبوی از دین و سایر نقدهای وارد بر نگاه رسمیو سنتی از اسلام در جامعه امروز ما، مورد کاوش و مطالعه دانشجویان و علاقه مندان به مباحث فلسفه دین قرار گیرد.
بهترین اعتراف به شکست را محمد مهاجری، یکی از نویسندگان سابق کیهان در خبر آنلاین سر داده است که گفته: “… انتشاردهندگان محتوای سخنرانی آقای مجتهد شبستری، اشتباه دیگری را مرتکب شده اند. سخنرانی مزبور در خوشبینانه ترین وضع دویست سیصد مخاطب داشته اما اکنون در تیراژی گسترده انتشار یافته و برای موتورجستجوهای اینترنتی نیز بازاری پرمشتری فراهم کرده است”. عده ای میخواهند صدای حقیقت و آزادگی و آزاد اندیشی را با زبان چرکین و رفتار زشت خود سرکوب کنند. اما ره به جایی نخواهند برد.
خبر بد، زورش به خبر خوب میچربد
“محمد وحیدی” نوشته است که رسانهها، بیش از آنکه به اخبار خوشایند بپردازند اخبار ناامیدکننده و ناخوشایند را منتشر میکنند.
رسانهها جهان را بدل به دهکدهای کرده اند. مک لوهان یادت به خیر. حالا دیگر هر گوشه خبری بشود، به برکت رسانه ها زود به گوش همه میرسد. این البته خوب است. با این همه مشکل اینجاست که خبر بد، همیشه ی خدا زورش به خبر خوب میچربد. رسانهها، مثل اسفنج که آب را، فاجعه را جذب میکنند و پس میدهند. هر چه خوشی آدمهای جهان است، هرچه به روال هر روزی است، هر چه که سر جای خودش است، توجهی برنمیانگیزد. ما نمیبینیمش. رسانه ها نشانش نمیدهند. خوب! خدا را شکر که هیچ اتفاقی نیفتاده است
اما اگر رویداد غمانگیزی باشد، ملایی تبر بردارد که دانهدانه درختهای کهنسال را بیندازد، کافهای در تایلند بسوزد، کرجیای در اندونزی غرق شود، یا بچههای هنوز بال و پر نگرفتهی غزه پرپر شوند، یا در بنگلادش مردمانی که نمیدانند جزو کدام کشورند، سر ملیت بمیرند، ما بیکم و کاست باید در جریان همه ی خبرها قرار بگیریم.
با ضابطه حل نمیشه، برو با رابطه حلش کن!
“از نو” راوی مسیر استخدام و گزینش خود در یک دستگاه دولتیست:
مصاحبه علمیقبول شدی، مصاحبه گزینشی با هفت خوان را هم قبول شدی، پس از دو سال در قوس و کش دیوانسالاری و گم و گور شدن پرونده بالاخره روزی زنگ میزنند و میگویند برای امضای قرارداد استخدامیبیا! با بیم و امید میروی. قرارداد هی و حاضر جلوی روت. تو امضا میکنی اما وقتی نوبت آنها میرسد، میگویند قبل از امضا یک تلفن کوچولو مونده!
زنگ میزنند به رئیس دانشگاه مرکز استان و میگویند با فلانی برای فلان مرکز قراردادشان آماده است و میخواهیم امضا کنیم. جلو روی خودت از پشت خط تلفن میگوید نه نمیشه ما میخواهیم شخصی به اسم فلانی رو اونجا استخدام کنید. اسم و فامیلی را میشنوی که جناب دکتر روی کاغذ جلویش مینویسد و تمام!
به چشمهایت نگاه میکند و میگوید نمیشه باید برید نظرشون رو جلب کنید! میگویی مگر این استخدام از تهران صورت نگرفته؟ اطلاعیه از تهران هست و پس اون همه مصاحبه علمیو گزینش کشک؟! میگوید نمیدونم، به هر حال ایشون باید قبول کنند. البته با ضابطه حل نمیشه برو با رابطه حلش کن! به همین سادگی.
نگرانم که خاتمی پیروز نشود
“یک لیوان چای داغ” به خوانندگانش اطمینان داده طرفدار خاتمیست و به سهم خودش کوشیده او را به نامزد شدن تشویق کند:
من طرفدار خاتمیهستم و در حد خودم برای آمدنش تلاش کردم. الان هم امیدوارم خاتمی در انتخابات برنده شود که اگر نشود در تصمیمات آینده زندگی من تغییرات مهمی رخ خواهد داد. نگرانی من این است که با شعارهایی بیاید که نتواند پیروز شود یا با تیم ضعیفی بیاید که نتواند توفیق اجرایی مناسب داشته باشد.
دولت خاتمیبه لحاظ اقتصادی موفق بوده است. نیازی به یادآوری آن نیست. فقط بدانید که بخشی از همان مردان/زنانی که آن موفقیتها را ایجاد کردند الان از خاتمیدلخور هستند و ممکن است این بار همراه او نباشند. نگرانی من این بود که حتی نسبت به دفعه قبل با چهرههایی غیراجراییتر ظاهر شود. خاتمیلزوما سخنران خوبی نیست. من چندین و چند بار پای سخنرانیهایش در ایران و خارج بودهام. حوصله مخاطب را سر میبرد و به نکات ملموس و انضمامی اشاره نمیکند. این را باید به او متذکر شد. تیپ صحبتهای خاتمی برای مدتی جذاب است و بعد از آن کشش خود را از دست میدهد.