سال نو تان مبارک. امیدوارم یک سال خوب و قشنگ و زیبا داشته باشد. و آرزو می کنم سال آینده ایران قشنگ تر از الآن باشد. ایرانی باشد پر از شادی و شوخی و شنگی، پر از خنده و زیبایی، آنقدر که دندان همدیگر را هر روز ببینیم، نه اینکه دایم اشک چشم همدیگر را پاک کنیم. امیدوارم نوروز آینده به اندازه نوروز دو سه سال گذشته نوروز میمون و مبارک و چی توز نباشد. البته، چنانکه گفتم آرزو می کنم همواره شوخی و سرزندگی در زندگی تان باشد، البته شوخی هم اندازه دارد، گاهی شوخی از حد می گذرد و گاهی اوقات همه دنیا می شود، یک شوخی ساده.
مثلا به رضاشاه فکر کنید، آمده بود در تهران حقوقش را که یک سال عقب مانده بود بگیرد، اما در دفتر امور مالی وزارت جنگ هیچکس نبود، رفت بالاتر، دید معاون جنگ هم در وزارتخانه نیست، بعد رفت بالاتر و دید وزیر جنگ هم رفته برای خودش حال کند، بعد رفت بالاتر و دید صدراعظم مدتهاست حال و حوصله رفتن به دفتر کارش را ندارد، این شد که تصمیم گرفت برود سراغ پادشاه تا پولش را از پادشاه بگیرد. وقتی رسید به دربار متوجه شد پادشاه ماههاست رفته پاریس و گیر کرده توی متروی پاریس و آدرس سفارت را گم کرده و نمی تواند برگردد به ایران. در نتیجه، نه بخاطر اینکه دیکتاتور بود، بلکه بخاطر اینکه بیکار بود، تصمیم گرفت بشود پادشاه که حقوق خودش و لشگرش را بدهد و بعد برود. بعضی از مورخین گفته اند که رضا شاه تا مدتها می خواست برگردد به ده شان و همانجا به زندگی اش برسد، ولی اینقدر سرش شلوغ شد که دیگر ماند که ماند و بعد هم خوشش آمد.
یا مثلا در مورد مرحوم مصدق، ایشان می خواست نفت را ملی کند، اما دید کسی نیست با خودش گفت حکومت را هم تغییر می دهیم، کی به کی است؟ یا مثلا آیت الله خمینی شوخی شوخی قرار بود از کربلا برود به نجف یک دفعه دید وسط شانزه لیزه پاریس است، دید هوا خوب است و همه دور هم هستند، گفت این آقای سفیر باید برود، سفیر هم از ترس رفت، خوشش آمد و گفت این وزیر خارجه باید برود، وزیر خارجه هم رفت. گفت: این نخست وزیر هویدا که بهائی است باید برود، هویدا رفت که رفت. یکهو نگاه کرد دید همه به او نگاه می کنند، هی به عکس شاه نگاه کرد، هی توی چشم ملت نگاه کرد، یک دفعه تصمیم گرفت برود بیرون و سری به موزه لوور بزند، اما همه شعار دادند “ روح منی خمینی، بت شکنی خمینی” این بود که چشمش را بست و داد کشید “ شاه باید برود” بعد منتظر صدای انفجار و گلوله ماند، بعد شنید یک نفر دارد گریه می کند، شاه هم رفت.
یا مثلا در مورد احمدی نژاد، اصلا چنین شوخی را باور می کردید؟ اصلا باورتان می شود که احمدی نژاد رئیس جمهور ایران باشد؟ این جور چیزها پیش می آید و اتفاق می افتد، طبیعی است که ما باید تحمل شوخی را داشته باشیم. البته ممکن است هر شوخی که می کنند آدم کلی دردش بگیرد و حالش خراب شود، ولی بالاخره شوخی است دیگر. من دوست دارم در این مطلب بعضی تجربیات شخصی ام را در مورد شوخی و انواع شوخی بنویسم. و اینکه چگونه شوخی کنیم و اصلا برای چی شوخی کنیم و اینکه شوخی چه فایده ای دارد؟
چگونه با مردم شوخی کنیم ؟
1 ) شوخی بامزه: اصولاً آدم یا شوخ هست یا شوخ نیست یا به عبارت دیگر انسان یا بامزه است یا بامزه نیست ، اگر آدم شوخ و بامزه باشد به طورطبیعی شوخی های بامزه می کند ، امّا اگرشوخ وبامزه نباشد بهترین راه برای بامزه بودن این است که زیاد حرف نزنیم و سکوت را رعایت کنیم . امّا برای اینکه شوخی های بی مزه کنیم ، می توانیم درمقابل جملاتی که می شنویم این پاسخ ها رابدهیم:
- صد سال به از این سالها( جواب: لوس، مثلا شوخی کردی؟)
ــ چقدرجوون شدی ( جواب : ازسی سال پیش کسی اینو بهم نگفته بود )
ــ به نظرت من عوض نشدم ؟ ( جواب : چرا ، واقعاً شبیه آدم حسابی ها شدی )
ــ دلم می خواست همه این کتاب ها رو می خوندم ( جواب : فرقی هم می کرد؟ )
ــ شما این همه کتاب رو خودتون نوشتین ( جواب : نه ، خریدمشون )
ــ نظرتون درمورد مسائل ایران چیه ؟ ( جواب : مخالفم )
2 ) شوخی های ظریف : یکی ازروش های شوخی کردن با دیگران شوخی های ظریف است . معمولاً این شوخی ها با کلمات محدود و اشارات دورکلامی همراه است . خیلی اوقات این شوخی ها راخیلی افراد نمی شنوند . به همین دلیل باید کمی خشن ترشوخی کرد واگرباز هم متوجه نشدند می توان با لگد توی شکم شان زد . اکثرمردم خودشان معتقدند ازشوخی های ظریف خوششان می آید ، ولی واقعیت این است که این موضوع بیشترازآنکه ناشی ازیک واقعیت باشد، ناشی ازیک امیدواری است. من درنوشته هایم شوخی های مختلفی را نوشته ام ، ازشوخی های خیلی واضح و خنده دار، تا شوخی های خیلی ظریف . بگذارید برای اینکه متوجه بشوید تا چه حدمن موفق به برقراری رابطۀ عمیق با خوانندگانم شده ام ، چند جمله را که ازخوانندگانی که رودررو با من قرارگرفته اند نقل کنم :
آقای ف . م ( فرانکفورت ): من عاشق نوشته های توام داور جان ! با این نوشته ها زندگی می کنم . تو بی نظیری ، تو نابغه ای ! ولی نمی دونم چرا شاید سی درصدازنوشته های تو رو نمی فهمم ، یعنی متوجه منظورت نمی شم .
یک خانم که درسخنرانی من حاضرشده بود( دربرلین ) : آقای نبوی ! من متوجه نشدم حرفهای شما جدی بود یا طنز ،لطفاً دراین مورد توضیح بدهید.
یک هنرمند باسابقه که 15 سال است درپاریس زندگی می کند و مرا ازطریق فایل های صوتی دراینترنت می شناسد و تمام گفته های طنز آمیزمرا موبه مو حفظ بود ، گفت: تو می تونی طنزنویس خوبی بشی ، چرا کتاب نمی نویسی ؟ ( درآن زمان من چهل کتاب چاپ شده داشتم )
یک معمارایرانی درایتالیا : نه ، دروغ می گی ، پس ایناصدای حسنی نیست ؟ عجب احمقی هستی ! یعنی م سه سال گول خوردیم .
یکی ازحاضرین درجلسه سخنرانی درآلمان : شما خیلی با مزه هستید ، می خواستم ببینم شما با این آقای ابراهیم نبوی طنزنویس نسبتی دارید ؟
اصولاً یکی ازمشکلات دربیان طنز ظریف این است که ممکن است طنز ظریف مثل یک گوشواره ظریف گم بشود و یاکسی آنرا نبیند ، به همین دلیل است که پیشنهاد می کنم هروقت می خواهید طنزظریف بگویید حتماًقبل ازآن یک نعره هم بکشید تا همه بفهمند که شما درحال گفتن طنز ظریف هستید .
3 ) شوخی خرکی( نقش الاغ مذکور در این ماجرا جدی است، کمی خشن ): معمولاً شوخی کردن و نوع آن با زاویه تابش آفتاب، میزان گرمای هوا و میزان ارتفاع ازسطح دریا نسبت دارد . معمولاً آدمها هرچه برونگراتر باشند شوخی هایشان سطحی ترو خشن تر و خرکی ترمی شود و هرچه درونگراترباشند، شوخی هایشان ظریف ترو عمیق ترمی شود. مردم درنقاط سردسیرمعمولاً درونگرا هستند و مردم درنقاط گرمسیر معمولاًبرونگرا هستند ، این نظریه راقبلاً ابن خلدون درمورد دیگری گفته بود ، من همین الان به ذهنم رسید که می توانم درمورد آن زیاد حرف بزنم تا باورش کنید، این همان کاری است که مردم و بخصوص سیاستمداران وقتی هیچ دلیلی برای اثبات نظرشان ندارند می زنند . آنقدرحرف می زنند که شما آنرا می پذیرید.
توضیح نظریه رابطه سرما و گرما و شوخی: بگذارید مثالی بزنم ، البته اگرنگذارید هم این کار را می کنم . به شوخی خوزستانی ها دقت کنید . معمولاً نوعی لحن طنز درگویش آنها وجود دارد ، این شوخی ها سطحی وساده است . موضوع این شوخی ها لاف زدن و خالی بستن است. خوزستانی ها به سرعت سر شوخی را باز می کنند و چایی نخورده پسرخاله می شوند . امّا درمناطقی مثل همدان وآذربایجان که جزو مناطق سردسیر هستند چنین عادتی بعید است . مردم این مناطق امکان ندارد به سرعت وارد شوخی شوند . مدتها طول می کشد تا سرشوخی بازشود ، امّا وقتی باز شد معمولاً به راحتی بسته نمی شود. درکشور ما یکی ازعمیق ترین حوزه های طنز گویی حوزه قزوین است. نترسید! منظور بدی ندارم. درمیان مردم قزوین و طنزنویسان آن عمیق ترین و ظریف ترین شوخ طبعی ها رامی توان شنید.
عبید زاکانی، نسیم شمال، علی اکبردهخدا، جواد مجابی، بهاء الدین خرمشاهی و بسیاری دیگرازطنزگویان و طنزسرایان مهم ایرانی قزوینی هستند. مردم این ناحیه درطول تاریخ شان ظریف گویی ونکته گویی و شوخ طبعی را ثبت کرده اند. اصولاً درونگرایی با شرایط اقلیمی وشیوه برقراری ارتباط رابطه دارد. (از این نظریه ای که دادم زیاد خوشم نیامد، شاید درچاپ بعدی حذف اش کنم ).
درمیان کشورهای جهان هم جنس شوخی ها با نوع اقلیم رابطه دارد. البته با چیزهای دیگرهم رابطه دارد. درکشوربرونگرایی مانند ایتالیا تقریباً همه شوخ طبع هستند و لحن شوخی دارند. شوخی های سطحی و ساده هم دراین میان رتبه اوّل را دارد. به سینما و ادبیات ایتالیا دقت کنید، معمولاً موضوعات شوخی ها بسیارساده و سطحی سطحی عنوان می شود . درمقابل درحوزه ای مانند انگلیس یا روسیه یا اروپای شرقی شوخی ها عمیق می شود ودرجاهایی به طنزسیاه نزدیک می شود. شوخی های عمیق رادرلحن شکسپیر، نوشته های نیچه ، شخصیت پردازی چخنوف و گوگول و بولگاکف و کوندرامی توان یافت. البته نوع شوخی جز با شرایط اقلیمی با دورۀ تاریخی ، میزان جمعیت، حدّ آزادی اجتماعی و سیاسی، سابقه تاریخی، شرایط زبانی و هزارچیزدیگرهم مربوط است.
ما دراینجا ازبحث اصلی مان فاصله گرفتیم . بحث ما درمورد شوخی خرکی( خشن ) بود . چند نوع شوخی خرکی را به شما توصیه می کنم :
ــ شوخی “ بابات مرد” : به دوستتان زنگ بزنید ودرحالی که قرار است خبرمرگ پدرش را به او بدهید ، بگویید : ازبابات خبرداری ؟ او می گوید : حالش خوبه ، سلام می رسونه . بعد جواب بدهید : برو ببینم بابا حال نداری ! بابات مرد !
ــ شوخی دراولین نگاه : این نوع شوخی مثل عشق درنگاه اوّل است . شما درمهمانی هستید و کسی به شما نگاه می کند . به او خیره شوید و نزد او بروید و به او بگویید : چته مثل گاو خیره شده و به من نگاه می کنی ؟
ــ شوخی پراتیک عربی : کسی که می خواهد ماشینش را پارک کند و ازشما می خواهد به او کمک کنید و او را راهنمایی کنید . به او بگویید آنقدر عقب بیاید تا ماشینش بخورد به ماشین عقبی و چراغ عقب ماشینش بشکند . بعد درحالی که قاه قاه می خندید به او اشاره کنید و درحالی که ازفرط خنده نفس تان بند آمده است چراغ خرد شده ماشینش را نشان دهید.
ــ شوخی خرکی ساده : دراین حالت به طرف کسی که قصد شوخی با او دارید می روید و با لگد محکم می زند به شکمش . او تعجب می کند و شما می خندید و می گویید: شوخی کردم .
ازدست من عصبی نشوید . واقعیت این است که اکثر آدمها وقتی شوخی می کنند ، شوخی هایشان بسیارخشن و تندو سطحی است و خیلی با شوخی هایی که گفتم فرق نمی کند. یکی ازعواملی که درگسترش شوخی های سطحی نقش دارد برنامه های طنزتلویزیونی درسراسر
جهان است . معمولاً تلویزیون بطورطبیعی نقش فراوانی دراحمق کردن آدمها دارد. درمورد طنزبه طریق اولی تلویزیون این وظیفه رسانه ای را انجام می دهد و معمولاً موفق هم می شود.
4 ) شوخی های مدرسه : اصولاً جذاب بودن محیط آموزشی ونوع برخورد معلمین مدارس که به شکل عجیبی مورد نفرت دانش آموزان است ، باعث شده است که همیشه مدارس یکی ازمکان های جالب برای زایش و رشد شوخی و شوخ طبعی باشد . تقریباً همه دانش آموزان درطول تاریخ به یک شکل برای معلمین خودشان جوک می سازند و عشق خود را نسبت به معلم و آموزش درقالب شوخی هایی که برای معلمین می سازند ، نشان می دهند . کلاس های مدارس نقش بسیار درشکوفا شدن روحیه دانش آموزان ( وبالطبع انباء بشر) دارد. معلمین احمق ، بداخلاق و زورگو نقش فراوانی درشکوفا شدن شوخی های بچه ها درمدارس دارد.
5 ) شوخی و اپورتونیسم : اصولاً فرصت طلبی بانوع شوخی و پذیرش آن ارتباط مستقیم دارد. بسیاری از آدمها توانایی فراوانی درشوخی های به موقع دارند . چند مورد از این شوخی ها را مثال می زنم:
ــ درست وسط مجلس ختم پدردوست تان درگوشی یک جوک برای دوست تان تعریف می کنید و اوهرکاری می کند نمی تواند جلوی خنده اش را بگیرد . رابطه شما با دوست پدرمرده تان به می می خورد .
ــ دارید با همسرتان عشقبازی می کنید ، درست دراوج احساسات عاشقانه و غیرافلاطونی یاد جوکی می افتید که همان روز صبح شنیده اید ، قاه قاه می خندید . همسرتان با حالتی عصبی به شما نگاه می کند و شما برایش جوک راتعریف می کنید . انتظارنداشته باشید اوبه شما بخندد.
ــ درزمان استراحت بین دو صحنه نمایش به توالت می روید ودرحالی که همه دربیرون منتظرند تا شما بیرون بیایید و آنها به توالت بروند ، و درحالی که تلاش می کنید کارتان را بی سرو صدا انجام دهید ، یک دفعه یاد چهره بازیگرنمایش می افتید و شروع می کنید به خندیدن ، یک باره کنترل تمام اندامتان را ازدست می دهید و کاری که نباید بشود با صدای بلند می شود . انتظار نداشته باشید بعد از چند دقیقه وقتی با حالتی جدی ازتوالت خارج می شوید، همه سرشان را پایین انداخته باشند و هیچ کس خنده اش نگیرد.
ــ نامزدتان بعد ازسه ماه ازسفرخارج برمی گردد و شما درحالی که یک دسته گل بزرگ برای او خریده اید برای استقبال ازاو به فرودگاه می روید و بادیدن او بعد از سه ماه بسیارخوشحال می شوید . نامزدتان دو ساعت منتظرمانده است تا ازگمرک فرودگاه رد بشود و دراین مدت معده اش بشدت ناراحت است . شما وسایل او رابرمی دارید و سوارماشین می شوید، نامزدتان به محض این که می نشیند درکمال صمیمیت و معصومیت چیز می کند ، شما هم شوخ طبعی تان گل می کند و درحالی که قاه قاه می خندید ، می گویید : دلم برای همین کارهات تنگ شده بود. انتظار نداشته باشید نامزدتان بخندد و با شما شوخی را ادامه بدهد.
به موقع شوخی کردن و به موقع شوخی نکردن ازکارهای بسیار مهمی است که یک انسان باید انجام دهد . ممکن است ازنظرشما این موضوع هیچ اهمیتی نداشته باشد، مهم نیست . خودتان باید عواقبش را تحمل کنید . درهرحال شوخی به موقع چیز خوبی است .
6 ) فهمیدن شوخی: اصولاً فهمیدن شوخی چیزمهمی است . بگذارید داستانی را از یکی ازنویسندگان روس برای شما نقل کنم.
اصولاً بسیاری ازطنزنویسان روسیه سابق پزشک بودند. به همین دلیل فهمیدن شوخی برای پزشکان شوروی سابق ( روسیه سابق ) موضوع مهمی به شمار می آمد . یک روز یک پزشک روس درساعت استراحت برای بقیه یک جوک راتعریف کرد. او گفت : یک روز یک مریض وارد مطب دکترشد ، درحالی که پایش باند پیچی شده بود . دکترپرسید : چی شده ؟ بیمارگفت : سرم درد می کرد . دکترپرسید : پس چرا پایت را باند پیچی کردی ؟ بیمارگفت : سرم راباند پیچی کرده بودم ، امّا لیزخورد آمد روی پایم . وقتی دکتراین جوک را تعریف کرد همه دکترها خندیدند . جز یکی از آنها ( فرض کنیم اسم دکتری که این جوک را نفهمید و به آن نخندید ایوان بود) ، ایوان گفت : من متوجه نشدم ، مگه سرش درد نمی کرد، چرا پاش رو باند پیچی کرده بود ؟ دکترگفت چون لیزخورد اومد روی پایش . دوباره همه خندیدند . دو سه ساعت بعد ایوان پیش دکتررفت و گفت : دکترجان ! من متوجه نشدم کجای این داستان خنده دار است ؟ دکترگفت : ببین ، اون سرش درد می کرد ، باند پیچی اش کرد، امّا لیرخورد اومد روی پاش . ایوان کمی فکرکرد وگفت : من متوجه نشدم ، مگرممکنه باندی که روی سرپیچیده شده بیاد پایین و دورپا قراربگیره ، مگر این که ازکمرآدم رد بشه ؟ دکترگفت : ببین دکتر! جوک اینه که چون باند لیز خورده بوداومد روی پاهاش . ایوان به مغزش فشارآورد و گفت : ببین دکتر! من یک پزشک هستم و خیلی بد است که متوجه طنزنشوم ، ولی من نمی فهمم چطورممکن است باندی که دورسربسته شده لیزبخورد و بیاید روی پاها ، مگراین که ازکمرآدم رد بشود و اندازه اش بزرگ شود و روی دو تا پا قرار بگیرد که درآن صورت نمی تواند راه برود و وارد مطب بشود . دکترکه سرش درد گرفته بود ، گفت : ایوان عزیز! ببین ! این یک جوک ساده است . یک نفررفت پیش دکتر،درحالی که سرش درد می کرد ، امّا پایش باند پیچی شده بود ، دکترگفت : چی شده ؟ گفت : سرم درد می کنه . دکترگفت : پس چرا پات رو باند پیچی کرد؟ دکترگفت : سرم رو باند پیچی کرده بودم ، ولی لیزخورد افتاد پایین . ایوان نگاهی به دکتر کرد و گفت : آهان متوجه شدم . و درحالی که جوک رانفهمیده بود بیرون رفت . کسی که این داستان را نوشته بود خودش دکتربود ، آن داستان را به دفترروزنامه برد وآنرا برای سردبیرروزنامه خواند . سردبیربعد ازشنیدن داستان خندید و گفت : خیلی جالب بود ، من این داستان رو چاپ می کنم . امّا یک سووال دارم ، می خواستم ببینم چطورممکنه وقتی کسی باندی که دورسرش پیچیده اون باند لیزبخوره و بیاد روی پاش؟
بله این موضوع چیز مهمی است . باید طنز را فهمید . گاهی اوقات مهم ترین دلیل نفهمیدن طنزاین است که ما درمورد یک جوک یا یک طنزخیلی جدّی فکر می کنیم و تلاش می کنیم منطقی باشیم . البته من بعد ازشنیدن این جوک خیلی فکرکردم . واقعیت این است که این جوک مشکلات منطقی فراوانی دارد:
1 ) اگرکسی سرش درد کند هیچ وقت آنرا باند پیچی نمی کند .
2) اگربه فرض کسی سرش را باند پیچی کرده باشد و آن باند لیز بخورد ،اول از همه به شانه ها گیر می کند و بعداً به کمرگیر می کند .
3 ) فرض می کنیم باندی که لیزخورده پایین بیاید، امکان ندارد آن باند فقط روی دوپا بیاید، قطعاً آن باند روی دو پا خواهد آمد .
4 ) اگرکسی دو پایش باند پیچی شده باشد نمی تواند راه برود وارد مطب دکترشود .
درهرحال با وجود این که این جوک خیلی بامزه است ، امّا طبعاً یک جوک منطقی نیست، واگرکمی دقیق درمورد آن فکر کنیم می بینیم اصلاً هم چیزخنده دارو جالبی نیست .
نتیجه گیری : اصولاً مطایبه همان شوخی است و با شوخ طبعی حرف زدن و این کاربا هجو و هزل خیلی تفاوت دارد. درحقیقت مطایبه و شوخ طبعی نوعی واکنش رفتاری و گفتاری است.
ختم کلام: آنچه گفته شد مروری ساده بود بر شوخی و بخصوص توجه به شوخی در شرایط خاص نوروزی. این روزها قطعا شما به شوخی نیاز دارید، راههایی که به شما پیشنهاد کردم، چه مواردی که به نظر جدی می آمد و چه مواردی که جدی بود ولی حتی به نظر هم جدی نمی آمد، راههایی است برای شوخی کردن. من پیشنهاد می کنم این راهها را آغاز کنید، قطعا اگر طرفتان را عصبانی نکنید، ممکن است بتوانید او را به خنده وادار کنید. یادتان باشد، شوخی خیلی مهم است، بخصوص برای شما که این همه شوخ طبع هستید.