سوریه و ایران، یک ائتلاف استراتژیک

نویسنده

iranvasoria456.jpg

مونا نعیم

در یک طرف، حکومت سوریه، به عنوان یک حکومت بعثی لائیک را می توان دید که دارای جنبش های اسلام گرایانه در برابر دشمن های خطرناک خود است و در طرف دیگر دولت ایران را، که به عنوان تنها دولت در جهان اسلام، مذهبی ها را در رأس خود دارد. اولی، در همسایگی اسراییل، تأکید می کند که قصد ایجاد صلح با اسراییل را دارد. دومی، هزاران کیلومتر دورتر از اسراییل، هرگونه صلح با دولت یهود را مردود می داند و حتی طبق گفته برخی از سران آن، قصد نابودی این کشور را دارد. سوریه، به عنوان یکی از اعضای اتحادیه عرب، می بایست حداقل در برابر مسایل کلی با دیگر کشورهای عرب رفتار هماهنگی داشته باشد و برعکس، جاه طلبی های جمهوری اسلامی تمامی کشورهای جامعه عرب را به واهمه انداخته است.

با این حال، دمشق و تهران از ابتدای سال های 1980، در یک ائتلاف استرتژیک بسر می برند، و عراق و لبنان نیز همواره در این ائتلاف به عنوان یک کاتالیزور وجود داشته است. این دو کشور [ایران و سوریه] علیرغم اختلاف نظرهای زودگذر، چه در گذشته و حال، به هیچ وجه متفاوت از یکدیگر عمل نکرده اند و اوضاع و احوال منطقه ای و بین المللی کنونی نیز موجب شده تا انسجام و همبستگی دوطرفه خود را همچنان حفظ کنند.

دمشق و تهران ائتلاف خود را به طور چشمگیری مدیون حکومت سرنگون شده بعثی عراق هستند که همواره رقیب حکومت فعلی سوریه بود و در سال 1980 نیز با حمله به جمهوری اسلامی، آنها را با یکدیگر مؤتلف کرد. سوری ها و ایرانی ها بدین ترتیب خود را در برابر یک رقیب مشترک دیدند که طمع تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای را داشت؛ طمعی که ایران و سوریه بخشی از هزینه های آن را پرداخت کردند. این دو کشور یک دشمن دیگر نیز در منطقه خاورنزدیک داشتند: اسراییل؛ دولتی که جمهوری اسلامی از زمان ظهور خود همواره از آن به عنوان یک دشمن بالقوه یاد کرده بود.

هماهنگی دوطرفه بین ایران و سوریه را می توان به شکل های متفاوتی مشاهده کرد از جمله در برقراری شرایط مناسب در لبنان برای تولد حزب الله ـ فرزند ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ـ که شکوفایی آن موجب سرنگونی ائتلاف های محلی شد. ابتدا سوریه به عنوان مسیری برای راه یافتن به کشور سدر [لبنان] در نظر گرفته شد؛ مسیری که قبل از برقرار کردن ارتباطات سیاسی با حزب الله در اواخر سال های 1980، مورد استفاده آموزش دهندگان نظامی، مبارزان، مسؤولین ایرانی و حزب اللهی ها از هر نوع آن قرار گرفته بود.

ارتباطات بین این سه شریک، سرانجام به وضعیت بغرنجی دچار شد. اولین درگیری در سال 1987 بین سوریه و حزب الله روی داد، یعنی زمانی که 27 رزمنده این حزب در دفاتر خود در بیروت توسط ارتش سوریه کشته شدند. پس از آن، در نیمه اول سال های 1990، زمانی که دمشق برای ایجاد صلح بین اسراییل و اعراب در شهر مادرید اسپانیا به تکاپو افتاده بود، مورد غضب شدید تهران قرار گرفت، زیرا جمهوری اسلامی، حکومت اسراییل را به عنوان یک حکومت کاملاً نامشروع می شناسد. ولی به هرحال، ائتلاف آنها شکسته نشد.

این ائتلاف پس از دو نقطه عطف مهم مجدداً فعال شد: سال 1995 که اسحاق رابین، نخست وزیر اسراییل ترور شد و 5 سال پس از آن، یعنی زمانی که مذاکرات صلح کاملاً پایان یافت و ارتش اسراییل از نوار مرزی لبنان که 22 سال آن را تحت اشغال خود داشت خارج شد. این درحالی بود که سیاست قاطعانه و جنگ طلبانه ایالات متحده تحت ریاست جمهوری جرج بوش که همچنان به طرفداری از اسراییل می پردازد، به این ائتلاف سوری- ایرانی یک جان دوباره بخشید.

اولویت های متفاوت

دمشق و تهران مطمئناً از فروپاشی حکومت صدام حسین در عراق احساس تأسف نمی کنند، ولی اشغال این کشور توسط نیروهای امریکایی، یک تهدید مستقیم برای موجودیت آنها محسوب می شود. تشویش و اضطراب این دو دولت با شنیدن پروژه های “تغییر رژیم” که هر از چند گاه از سوی مسؤولین امریکایی بیان می شود صدچندان شده است. مقامات سوری و ایرانی همچنین معتقدند که نگرانی امریکا و متحدانش نسبت به لبنان تا حدود بسیار زیادی علیه منافع آنها در این کشور است. این مسأله به ویژه از زمان تصویب قطعنامه 1559 سازمان ملل [در سپتامبر 2004] به چشم می خورد؛ قطعنامه ای که در آن خروج ارتش اسراییل از لبنان و خلع سلاح حزب الله خواسته شده است.

این دو کشور در جریان بحران لبنان از اولویت های یکسانی برخوردار نیستند. ایران که به دلیل برنامه هسته ای خود نگران فشار غربی ها و تهدیدهای اسراییل از یک طرف و بسیج کل جهان اسلام و اکثریت سنی ها از طرف دیگر است، قصد دارد تنش های موجود در کشور سدر را آرام کند، به ویژه به منظور دوری جستن از خطرات یک رویارویی واقعی میان شیعه و سنی. تهران همچنین از این واهمه دارد که وجهه حزب الله لبنان در یک درگیری داخلی در لبنان خدشه دار و در نظر کشورهای مسلمان بی اعتبار شود؛ وجهه و اعتباری که در مدت 33 روز جنگ و ایستادگی در برابر ارتش اسراییل [در تابستان 2006] به دست آورده است.

سوریه نیز اولویت دیگری در سر دارد: حفظ تنش های داخلی به منظور دور کردن کابوس قرار گرفتن در یک محکمه بین المللی که احتمالاً در آن مقصران ترور رفیق حریری، نخست وزیر سابق لبنان، شناخته خواهند شد. در این ماجرا ممکن است مسؤولین سوری مجرم شناخته شوند.

و اما درخصوص آینده عراق نیز این دو دولت از دیدگاه یکسانی برخوردار نیستند. یک عراق تحت اختیار مذهبی های شیعه مطمئناً برای تهران خوشایندتر خواهد بود، درحالی که دمشق مایل است اقلیت سنی را در این رابطه گردهم آورد.

با این حال، ایران و سوریه با توجه به اوضاع و احوال منطقه ای و بین المللی بلوکه شده و نامطلوب کنونی به هیچ وجه علاقه ای به جدایی از یکدیگر ندارند و بیشتر مایلند تا تضادها و خصومت های ایدئولوژیکی ریشه ای خود را فراموش کنند. آیا این دو کشور به واقع سازش ناپذیر هستند؟ دراین ارتباط باید اذعان داشت که بعثی های سوری در اصل شخصیتی لائیک دارند، ولی در بیرون از مرزهای خود، هیچ گاه برای بازی با مهره های اسلام گرای خود، از گونه حماس فلسطین [سنی] و حزب الله لبنان [شیعه] تردیدی به دل راه نمی دهند و این درحالی است که از چندی قبل نیز در صحنه سیاست داخلی خود به سوی مهره های اسلام گرای میانه رو گرایش پیدا کرده اند.

حکومت مذهبی ایران نیز به خوبی می داند زمانی که موضوع منافع در میان است، باید خصوصیت عمل گرایی خود را نشان دهد: این حکومت در سال 1991، زمانی که صدام حسین مذهبی های شیعه را به خاک و خون کشید، حتی جرأت نفس کشیدن هم پیدا نکرد. پس از آن نیز نسبت به مداخله نظامی امریکا در عراق و علیه طالبان [در سال 2002] هیچ عکس العملی از خود نشان نداد و سکوت اختیار کرد.

مترجم: علی جواهری