1- جنبش سبز مردم ایران، هفت ماهگی خود را پشت سر می گذارد. هفت ماه پر فراز و نشیب که گاه با اشک در چشم و خونی در دل همراه بود و گاه با می در کف و معشوق در بر. گاه خورشید حضورش عالم تاب بود و گاه در کسوف به سر برد؛ اما همواره بود و این “بودن” را به رخ بدخواهان کشید. فحاشی کردند و ایستادیم، چنگ و دندان نشان دادند و ایستادیم، با چوب و چماق به صحنه آمدند و ایستادیم، صفیر گلوله هایشان “ندا”ی “سهراب”ها را خاموش کرد و ایستادیم، جنبش سبز در این شرایط ایستاد و دوام آورد. اکنون اما کم کم به روزهایی نزدیک می شویم که گاه بار دادن این جنبش نزدیک می شود. جنبشی که در قلب و جان و دل مردم جای دارد و با آب دیده و خون پاک ترین فرزندان میهن، جای جای درختانش را آبیاری کرده اند.
سخن امروز اما به نظرم، نباید با رهبران یا هواداران و هواخواهان و دل دادگان این جنبش باشد، هم آنانی که در این هفت ماه به خوبی نشان داده اند سره را از ناسره بازشناخته اند و راه درست را بازیافته اند. روی سخن اکنون، که جنبش به مراحل باروری نزدیک می شود باید خطاب به آنانی باشد که تاکنون در جبهه مخالف، دست رد بر تمامی خواسته های جنبش زده اند و برخوردهایی خشن را با جنبشی در پیش گرفته اند که اساسا جنبشی ضدخشونت است. یعنی همان رویه ای که دو رهبر فعلی جنبش سبز ـ موسوی و کروبی ـ در پیش گرفته اند و باب گفت و گو با طرف مقابل را گشوده و راه را برای مفاهمه ای به نفع دموکراسی خواهان ممکن ساخته اند.
2- در روزهای اخیر اتفاقاتی رخ داده است که باید درس عبرتی باشد برای همه آنانی که در صف مقابل، گوش به فرمان رهبران کودتا، دست به سرکوب جنبش سبز زده اند. مقصر شناختن قاضی مرتضوی در وقایع کهریزک توسط مجلس هشتم ـ که افتخار بسیاری از آنان که بر صندلی هایش می نشینند، وکیل الدوله بودن است به جای وکیل المله بودن - خبر بازجویی عزیزالله رجب زاده از فرماندهان بلندپایه نیروی انتظامی، خبر صدور قرار بازداشت یکی دیگر از فرماندهان رده بالای نیروی انتظامی، استعفای روح الله حسینیان و… همه و همه نشان دهنده آن است که حاکمیت، در پی آن است تا با قربانی کردن عده ای از آنانی که دل در گروی سیستم سیاسی داشتند و به مصداق “المامور، معذور” هر آنچه در توان و چنته داشتند برای اجرای منویات “ملوکانه” انجام دادند، کارها را به سرانجامی برساند. بی شک سرسپردگی این افراد و قراد دادن قانون در در مرتبه ای نازل تر از این دستورات، باعث شد تا فجایعی چون کهریزک، کشتارهای وسیع در خابان ها، شکنجه، تجاوز و…. در زندان ها و خیابان ها شکل بگیرد و جوانان وطن در خون خود بغلتند. اکنون اما به سیاق بسیاری از حکومت های توتالیتری، جمهوری اسلامی نیز درصدد برآمده است تا با قطع شاخ و برگ های این چنینی، خودرا از نو بیاراید. اتفاقی که نه در شوروی ساخته استالین پاسخ داد و نه محمدرضا پهلوی را به سر منزل مقصود رساند. بسیاران از آنان که سال ها بی مزد و منت در خدمت این سیستم ها بودند، در کسری از ثانیه قربانی شدند؛ قربانیانی که نه دنیا را داشتند و نه آخرت را به دست آوردند. مسوولان جمهوری اسلامی، شاید به دلیل مشغله های فراوان برای خاموشی “فتنه سبز”، سی سال پیش و روزهای آخر محمدرضا پهلوی را از یاد برده اند که نه تنها عزل های پی در پی نخست وزیران و نه بازداشت امثال هویدا، حکومت را برای وی حفظ نکرد، بلکه باعث شد تا تتمه اعتبار و آبرویش را نیز از دست بدهد؛ این بادآور تاریخی برای شماها نباید آن چنان دشوار باشد.
3- از زمانی که شمع اصلاحات در این ملک اهورایی روشنایی گرفت، هیچ کس همانند سعید مرتضوی، با تلاش های خویش، سنگ اندازی بر راه اصلاح طلبان و اصلاحات نکرد. مرتضوی همانی است که یلان را گرفت و برد و ببست و شکست، اما چه در انتظارش بود؟ در یک بازه زمانی ده ساله، مرتضوی از عرش به فرش نشسته است و اکنون سرگردان و لرزان، هر روز از آن بیم دارد که چون دیگر “سعید”، ناکام عرصه سیاست، برای کار “واجبی” به حمام برود و خودکشی شود.
شک نیست که در حال حاضر وضعیت رادان و رجب زاده و احمدی مقدم و حسینیان و… بهتر از حال و روز مرتضوی نست. آنان نیز اکنون چون بید بر سر ایمان خوش می لرزند، زیرا از هر طرف که می روند، جز بر وحشت شان افزوده نخواهد شد. آنانی که در جنایت و غارت، هر چه در توان داشتند برای حفظ ام القرای اسلامی به کار بستند، اما شاید نمی دیدند که نقش بر آب می زنند و اکنون حباب آروزهای خود را ترکیده می بینند.
4- اما این مثال چه پندی برای رده های میانی نیروهای حکومتی دارد؟ آنان نباید این نکته را از خاطر ببرند که جنبش سبز شاید فراموش نکند، اما می بخشد. آنان که راه خود را از کودتاچیان جدا کنند و به صفوف فشرده مردم بپیوندند، به طور حتم متضرر نخواهند شد. جمهوری اسلامی و نهادهایی چون سپاه و بسیج در نظر بسیاری، بیش از آنکه قاتق نان باشد، قاتل جان شده اند. دوری گزینی هر چه سریع تر از نهادهای این چنینی، نه تنها باعث می شود که این نیروها نام و یادی خوش از خود به یادگار بگذارند، بلکه می تواند هم صفوف به هم پیوسته مردمی را تقویت کند و هم از سویی شکاف های میان سرکوب گران را بیشتر کند. نباید فراموش کرد که اگر جمهوری اسلامی اکنون امثال مرتضوی را قربانی می کند، دیر نیست زمانی که فصل قربان کردن بسیاری دگر نیز فرا رسد.
جنبش سبز ما که در 22 خرداد نطفه اش بسته شد، اکنون و در هفت ماهگی خویش، سر و دست و پای خود را بازیافته است، به هوشیاری رسیده و می داند چه زمانی از رحم خارج شود و پا بر عرصه وجود بگذارد. و چه تقارنی است نه ماهگی جنبش با پایان فصل سرد و آغاز زندگی دوباره طبیعت. این جنبش پیروز است، به آن بپیوندید و دست از حمایت کودتاچیان بشویید. ایمان بیاورید به پایان فصل سرد.