جلیلی قالیباف می شود

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg



سعید جلیلی دیروز بعد از اظهاراتی که درباره غنی سازی نکرد و درباره قالی ایرانی کرد، از ژنو برگشت. ‏احمدی نژاد اعلام کرد مذاکرات ژنو یک گام به جلو بود. نیکلاس برنز هم با سعید جلیلی دست دادند، اما ‏همدیگر را ماچ نکردند، عده ای معتقدند که آن وسط ها جلیلی یک گاز هم از لپ برنز گرفته است. کوندالیزا ‏رایس هم در حالی که اخبار ژنو را می شنید و از عصبانیت سرخ شده بود و داشت موهایش را می کشید و ‏یکی توی سر خودش می زد و یکی توی سر نیکلاس برنز، فریاد کشید: “ اه، خسته شدیم” و گفت: “ حرف ‏های جلیلی بی سروته بود.” جلیلی هم اعلام کرد که “ در ژنو صحبتی از تعلیق نشد.“‏

از طرفی وزیر خارجه سابق آلمان که فعلا به دلیل وابستگی سببی با ایرانیان عزیز، از وزیر خارجه فعلی ‏آلمان اهمیت بیشتری دارد، گفت “ وقت کشی و شکست مذاکره یعنی حمله نظامی به ایران” البته چنین به نظر ‏می رسد که فعلا دو هفته وقت داریم، البته امروز که این مقاله را می خوانید دوازده روز وقت داریم و دولت ‏ایران امیدوار است که تا دو هفته دیگر که می شود 15 مردادماه برابر با پنجم آگوست احتمالا بوش دوره ‏ریاست جمهوری اش سربرسد، قیمت نفت بشود پانصد دلار، احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور شود، یک سیل ‏بزرگ همه اروپا را از بین ببرد و کره زمین چنان گرم بشود که اسرائیل و آمریکا نه تنها از روی کره زمین ‏محو شوند بلکه بکلی ذوب شوند. البته این پیش بینی ها همگی ممکن است، فقط لازم است فکر نکنیم و ‏امیدوار باشیم. اما من فکر می کنم چند وضعیت برای آینده ما ممکن است. ‏


وضعیت اول: آمریکا هیچ کاری نکند، ولی ایران با همین شکل پیش برود. ‏

در این حالت آمریکا یواش یواش از بین می رود و اروپا یواش یواش قدرتمند می شود. ایران هم شروع می ‏کند به مدیریت خاورمیانه، کشورهای عربی هم از آمریکا ناامید می شوند و می افتند به جان ایران. در نتیجه ‏اسرائیل و اروپا و اعراب با هم متحد می شوند و ایران را از بین می برند. احمدی نژاد هم با دوستانش می ‏رود به آمریکایی که از بین رفته است و آمریکا می افتد دست ما و احمدی نژاد معاون اوباما می شود و ما ‏موفق می شویم بطور کامل آمریکا را از بین ببریم، منتهی خودمان هم بطور کامل از بین می رویم.‏


وضعیت دوم: آمریکا عقب نشینی کند، ولی ایران پیشروی کند.‏

در این حالت اسرائیلی ها تلفن می زنند به دفتر جورج بوش، ولی کسی به تلفن آنها پاسخ نمی دهد، در نتیجه ‏خودشان به ایران حمله می کنند، ایران هم تمام موشک هایش را بسوی اسرائیل شلیک می کند، اما چون ‏موشک ها درست نشانه گیری نشده صاف می خورد به اروپا و آمریکا و چین و ژاپن و کشورهای عربی و ‏ترکیه و سوریه و لبنان و سایر کشورها بجز اسرائیل. در این حالت اسرائیل هم به ایران حمله می کند و بعد از ‏چند روز موشکباران و بمباران ایران، تمام کشور از بین می رود، اما هیچ تغییری در کشور اتفاق نمی افتد، ‏همین دولت و همین حکومت سرجای خودش باقی می ماند. در نتیجه فقط تندروهای ایران و اسرائیل باقی می ‏مانند و با همدیگر صلح می کنند. با ادامه تندروی در ایران و اسرائیل بخش وسیعی از ایرانیان از کشور ‏بیرون می روند و به اسرائیل پناهنده می شوند و بخش وسیعی از اسرائیلی ها از اسرائیل بیرون می روند و ‏به ایران پناهنده می شوند. بتدریج اسرائیلی ها قدرت را در ایران و ایرانی ها قدرت را در اسرائیل در دست ‏می گیرند. و بخوبی و خوشی زندگی می کنند.‏


وضعیت سوم: اگر آمریکا عقب نشینی کند، اما ایران پیشروی نکند.‏

در این حالت در داخل ایران بحران پیش می آید، چون اگر دولت احمدی نژاد جنگ نکند، دلیلی برای ادامه ‏حکومتش وجود ندارد. در نتیجه ایران به اسرائیل حمله می کند. اسرائیل هم به ایران حمله می کند. در این ‏حمله که با کمک حزب الله و سوریه و غیره صورت می گیرد، اسرائیل نابود می شود. پس از آن ایران با ‏کمک کوبا و ونزوئلا و داریوش سجادی آمریکا را از بین می برد و همزمان با همین دو پیروزی بزرگ، ‏ایران تبدیل به سومین قدرت نظامی جهان می شود. اما اولین قدرت نظامی جهان یعنی اروپا دست به دست ‏دومین قدرت نظامی جهان یعنی روسیه می دهد و دوتایی ایران را از بین می برند. با از بین رفتن ایران ‏مسلمانان جهان از خواب بیدار می شوند، اما یکی دو ساعت بعد دوباره خواب شان می برد و می خوابند.‏

وضعیت چهارم: اگر آمریکا پیشروی کند و ایران عقب نشینی کند. ‏

در این حالت اول چوب را می خوریم و مملکت سوراخ سوراخ می شود، بعدا پیاز را می خوریم و در حال ‏خوردن پیاز غنی سازی را هم متوقف می کنیم. بعد کت را می دهیم و احمدی نژاد کاپشنش را می اندازد کنار ‏و می رود ارادان، بعد کالا را می دهیم به آمریکایی هایی که دارند توی خیابان های مملکت سوت می زنند و ‏راه می روند و بعد دوقاز و نیم بالا را می دهیم و مملکت می شود دوازده قسمت، بعد تصمیم می گیریم که به ‏گه خوردن بیفتیم، اما ستاد بسیج اقتصادی اعلام می کند مهلت سهمیه گه خوردن مان تمام شده و دیگر کاری ‏نمی شود کرد.‏

وضعیت پنجم: اگر آمریکا عقب نشینی کند و ایران عقب نشینی کند. ‏

این فرضیه اصولا فرضیه احمقانه ای است به همین دلیل احتمال وقوع آن خیلی زیاد است، چون معمولا در ‏دنیا وضعیتی که احمقانه است، بیشتر احتمال وقوع دارد، تا وضعیتی که محتمل است. با این همه چون این ‏فرض احمقانه است، پیش بینی وقوع آن را براحتی نمی شود کرد، چون آدم اول باید به اندازه کافی احمق ‏باشد، تا بتواند وضع احمقانه را پیش بینی کند و بعد این کار را بکند. ‏

وضعیت ششم: اگر آمریکا عقب نشینی نکند، اما اروپا عقب نشینی کند و با ایران کنار بیاید. ‏

این حالت بسیار مهمی است. در این حالت سعید جلیلی به بافتن میلیمتری قالی اش ادامه می دهد و یواش یواش ‏قالیباف می شود. دو هفته بعد مذاکرات ادامه پیدا می کند و ایران و اروپا با هم آبگوشت می خورند، اما به ‏آمریکا فقط پیاز می دهند. در دیدار بعدی سعید جلیلی نیکلاس برنز را ماچ می کند. یک ماه بعد دیدار بعدی ‏در برن برگزار می شود و ایران با گشایش کنسولگری در تهران موافقت می کند، آمریکا هم با گشایش ‏کنسولگری ایران در لس آنجلس موافقت می کند. سه ماه بعد ایرانی ها به کنسولگری حمله می کنند، آمریکا ‏هم کنسولگری لس آنجلس را تعطیل می کند، اما در یک دیدار در زوریخ نیکلاس برنز و سعید جلیلی همدیگر ‏را نیم ساعت بغل می کنند و هی بمال بمال. اروپایی ها هم هفته ای سه بار می روند به تهران، وزارت خارجه ‏هم سولانا را به عنوان معاون وزیر خارجه ایران استخدام می کند. یک سال بعد جلیلی و نیکلاس برنز با ‏همدیگر در رم ملاقات می کنند و این بار همه اعضای هیات با هم دست می دهند و بعید نیست برای نزدیکی ‏بیشتر کاملا با هم نزدیکی بیشتری بکنند. بعد ایران سفارت خودش را در واشنگتن و آمریکا سفارت خودش را ‏در کیش دایر می کند. هفت سال بعد جلیلی و برنز همدیگر را در پاریس ملاقات می کنند و پسر جلیلی با دختر ‏نیکلاس برنز ازدواج می کند، اما سفارت ایران و سفارت آمریکا تعطیل می شود. بیست و پنج سال بعد دیدار ‏میان فرزند جلیلی و فرزند نیکلاس برنز برگزار می شود و اروپایی ها به افتخار این دیدار مهمانی شامی می ‏دهند. در این زمان جمعیت ایران تقریبا به یک میلیون نفر رسیده و همه مردم احتمالا از گرسنگی و سوء ‏تغذیه مرده اند، احمدی نژاد رهبر کشور است و هاشمی رفسنجانی همچنان به بازگشت فکر می کند. ‏

وضعیت هفتم: اگر آمریکا و اروپا در مقابل ایران بایستند و ایران صلح کند. ‏

در این حالت در ایران بحران سیاسی پیش می آید. مخالفان دولت نهم طرفدار احمدی نژاد می شوند و همه جا ‏جشن می گیرند و از اینکه مملکت نجات پیدا کرده خوشحالی می کنند. مراسم رقص و پایکوبی برگزار می ‏شود و اکثر خوش تیپ ها و اصلاح طلبان عکس احمدی نژاد را در دست می گیرند. اما طرفداران احمدی ‏نژاد با او مخالف می شوند و با وجود اینکه تعدادشان یک دهم بقیه است، هم احمدی نژاد را از بین می برند و ‏هم به جان مردم می افتند و قدرت را در دست می گیرند و بعد از چند روز آن را ول می کنند و می روند به ‏لبنان تا یک حکومت حزب الله در آنجا تشکیل دهند. در لبنان هم دختران خوش تیپ حزب الله از حزب اللهی ‏های ایران استقبال می کنند و در نتیجه هم مشکل ایران حل می شود و هم مشکل لبنان حل می شود و هم ‏مشکل آمریکا.‏

نتیجه گیری سیاسی: اگر شانس بیاوریم شانس آوردیم، وگرنه بیچاره می شویم.‏

نتیجه گیری دیپلماتیک: کاری را که باید دو سال پیش می کردیم، اگر الآن بکنیم، بیست سال عقب می رویم و ‏کاری که بیست سال پیش باید می کردیم اگر الآن بکنیم، دو سال جلو می رویم.‏

نتیجه گیری اخلاقی: علت اینکه آدم بدبخت می شود الزاما این نیست که شانس ندارد، ممکن است عقل نداشته ‏باشد.‏

نتیجه گیری تاریخی: تاریخ را همیشه مردان بزرگ تعیین نمی کنند، گاهی اوقات تاریخ را احمق ها تعیین می ‏کنند.‏

نتیجه گیری پلیس راه: تا اطلاع ثانوی همه راهها بسته است.‏