آچمز

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

‏ شاید این سخن گزاف نباشد اگر گفته شود که صفحه ی شطرنج سیاسی ایران در دوران پس از انقلاب هیچگاه ‏چنین پیچیده و در شرایط “آچمز” بودن طرفین قرار نداشته است و بازیکنان عمده نیزبه جای توجه به کار ‏اصلی خویش، یعنی دست به مهره بردن جهت ایجاد گشایش بازی به بن بست رسیده و در نهایت کسب ‏پیروزی، هیچگاه چنین فکر خود را بر روی وقت تلف کردن متمرکز نکرده بودند و نقشه شان این نبود که از ‏طریق خسته ساختن و کلافه کردن دیگری بتوانند احتمال سنگین کردن سبد مهره های کشته ی حریف و ‏افزایش امتیازهای خویش را تقویت کنند.‏

‏ شاید این سخن نیز گزاف نباشد اگر گفته شود که دو طرف ماجرا، اگر اختیار دست خودشان بود، بازی بی ‏تحرک و خسته کننده را به گونه ای تا انتها پیش می بردند که شرایط “پات” رقم بخورد تا خود بیش از این ‏خطر نکرده و احتمال شنیدن آوای پیروزی را با امکان مواجهه با شماتت های محتمل فردای روز 22 خرداد ‏‏88 مبادله و معاوضه نکنند.‏

‏ شاید این سخن نیز گزاف نباشد اگر بیان شود که اگر تا دیروز گذر زمان به نفع سید محمد خاتمی پیش می ‏رفت تا نه تنها نامزدهای جبهه ی اقتدارگرا را در وضعیت آچمز کلافه کننده قرار دهد، بلکه نامزدهای اصلی ‏اصلاح طلب را نیز خواسته و ناخواسته در حالت بلاتکلیفی و بی تحرکی نگاه دارد، امروز روی دیگر سکه ‏کم کم دارد خودش را نشان می دهد و این تعلل های بی دلیل فضا را به نفع احمدی نژاد، رقیب اصلی بالقوه ی ‏او، رقم می زند.‏

‏ چون، اگر تا چندی پیش این آیت الله خامنه ای بود که به عنوان بازیگر اصلی حبهه ی اقتدارگرایان در دیدار ‏با اصلاح طلبان، گاه حتی بدون ملاحظه کاری و رودربایستی، از نتایج تفکر و تصمیم گیری خاتمی سوال می ‏کرد، اکنون این اوست که به بهانه های مختلف در به روی نامزد اصلی اصلاح طبان بسته و وقت ملاقات ‏خصوصی نمی دهد تا خاتمی فرصت کند و به اطلاع رهبر کشور برساند که چه نقشه ای در سر دارد و به چه ‏دلیل و منطق و با کدام نقشه و برنامه قصد شرکت در دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری ایران دارد.‏

‏ اگر چه عبدالواحد موسوی لاری در گفت و گو با خبرگزاری راست گرای مهر تاکید کرده است که “ از روز ‏اول قرار نبود خاتمی تا قبل از دهه فجر حضور یا عدم حضور خود را اعلام کند و این مسائل و صحبتها فقط ‏یک جنگ روانی محسوب شده که از طرف منتقدان عنوان می شود و به طور یقین اعلام حضور یا عدم ‏حضور خاتمی در ایام دهه فجر صورت خواهد گرفت”، اما وزیر کشور دوران اصلاحات خود نیز بهتر از ‏هر کسی می داند که آخرین بار که بحث زمان نامزدی خاتمی مطرح شد، در دیدارعیدانه ی بچه های چلچراغ ‏با رئیس جمهور پیشین بود که یک ضرب الاجل ده دوازده روزه برای اعلام عمومی مطرح شد- البته پیش از ‏آن نیز زمان های زودهنگام دیگر. درنتیجه، مطرح کردن بحث “جنگ روانی حریف” فایده ای جز مسئله دار ‏ساختن بیشتر حامیان خاتمی نخواهد داشت و حتی می تواند ناخواسته یک امتیاز منفی دیگر در سبد اصلاح ‏طلبان نیز بریزد!‏

‏ واقعیت این است که اگر اوضاع چون گذشته بر وفق مراد خاتمی پیش می رفت و آیت الله خامنه ای به بهانه ‏ی بیماری در به روی او نمی بست و همان یک دو هفته پیش وقت “ملاقات خصوصی” می داد ، به احتمال ‏زیاد تکلیف آمدن یا نیامدن خاتمی نیز پیش از رسیدن ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا و حضور خاتمی در ‏حسینیه ی امام خمینی برای “ملاقات عمومی” در مراسم عزاداری سید الشهدا، روشن شده بود.‏

‏ اکنون کمتر تحلیلگر سیاسی را می توان یافت که نداند و نگوید که از دو شرط اولیه ی مطرح شده توسط سید ‏محمد خاتمی تکلیف هر دو تقریبا تا کنون روشن شده است، یکی مثبت و دیگری منفی. چون، اکنون به مدد ‏نظرسنجی های انجام شده کاملا روشن است که اقبال عمومی به اصلی ترین نامزد ریاست جمهوری اصلاح ‏طلبان و بخشی از جریان های تحول خواه آن میزانی هست که حاشیه ی امنی برای پیروزی قاطع بر اصلی ‏ترین نامزد جریان اقتدارگرا فراهم کند و در نتیجه موردی برای نگرانی از احتمال تقلب و امکان دست بردن ‏اثر گذار در آرای احمدی نژاد وجود نداشته باشد. همچنین جریان های مختلف اصلاح طلب- به ویژه نخبگان، ‏سران احزاب سیاسی و تا حدود قابل توجهی کنشگران جامعه مدنی، گفته و تاکید کرده اند که اگر خاتمی بیاید، ‏در این دور بر خلاف دو دوره ی چهار ساله ی گذشته، این تجربه و آمادگی را دارند که اصلاحات را در ‏تعریف ها، شاخص ها و اندازه های مورد اشاره و تاکید او دنبال کنند و چون گذشته نخواهد بود که دائم زبان ‏به انتقاد رئیس جمهور بگشایند و هر کس در نیمه ی راه و میانه ی کار، راه خویش گیرد و به سمتی خاص ‏برود؛ پس شرط اول در عمل بیش از میزان انتظار نیز تحقق یافته است.‏

‏ همان گونه که در زمان طرح این دو شرط توسط این قلم بیان شد، علت اصلی تردید و دغدغه های خاتمی ‏عمدتا نه مربوط به پیش یا در کوران برگزاری انتخابات است، بلکه تردیدهای او متمرکز به دوران پس از ‏پیروزی و ایام زمامداری جدید است. در واقع، از ابتدا هم روشن بوده است که نگرانی های خاتمی بیشتر ‏ناشی از امکان پذیر بودن تحقق شرط دوم اوست؛ یعنی فراهم بودن آمادگی بالاترین سطوح نظام که بپذیرند ‏اگر خاتمی آمد و در انتخابات پیروز شد، خود و زیرمجموعه های تحت امرشان برای نجات کشور از این ‏اوضاع بحرانی هم که شده، اگر کمکی نمی کنند دست کم چوب لای چرخ کارها و و برنامه های دولت او ‏نگذارند. ‏

‏ این پیش شرط برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری دوره ی دهم است که نه تنها تا کنون تحقق نیافته، ‏بلکه هر روز که می گذرد بیشتر روشن می شود که گویا قرار است در بر روی همان پاشنه ی پیشین بچرخد. ‏درنتیجه، حرف آخر نه برآمده از “خرد جمعی” که مبتنی بر “تصمیم فردی” و نه مبتنی بر منافع و مصالح ‏ملی، که بر پایه ی تمایل های شخصی است.‏

‏ گویا با دیدن این نشانه ها و قرائن- به ویژه حمایت های اغراق آمیز از احمدی نژاد در سخنرانی های اخیر- ‏است که خاتمی مصمم شده است حتما پیش از اعلام “آمدن” یا “نیامدن” خود، در ملاقاتی خصوصی عقده ی ‏دل بگشاید و حرف های انباشده شده در دل بدون رودربایستی بگوید. بر این اساس، می توان حدس زد که نیت ‏او از این ملاقات بیش از آنکه دریافت مجوزبرای حضور یا عدم حضور در انتخابات باشد، گفتن “شرط بلاغ” ‏است و بیان این نکته ی مهم که اگر روند امور در ایران چنین ادامه یابد و نارضایتی عمومی با چنین شدت و ‏حدتی افزایش یابد، در آینده ای نه چندان دور نه از کشور، نه از اسلام، و نه حتی از ولایت فقیه اثر و خبری ‏خواهد بود. طبیعی است که بیان شرایط داخلی و خارجی کشور و اوضاع نابسامان سیاسی و اقتصادی و ‏اجتماعی، فرهنگی که پیامد حضور احمدی نژاد طی سه چهار سال گذشته بوده است، در این دیدار مغفول ‏نخواهد ماند، بلکه اساس و پایه ی اصلی استدلال ها برای تغییر دولت را تشکیل خواهد داد.‏

‏ هر چند که دوستان بسیاری هستند که هنوز - چون دو سه هفته پیش من- به آمدن خاتمی خوش بین هستند و ‏استدلال می کنند که اندک دغدغه ها و تردیدهای او هم با توجه به میزان فزاینده ی استقبال عمومی و افزایش ‏درخواست های ملی و منطقه ای برای آمدن در حال از بین رفتن است، اما نمی دانم که چرا گمان می کنم که ‏روند اوضاع در حال تغییر و بد شدن است. دلیل اصلی آن هم چیزی نمی تواند باشد جز تاخیر در انجام این ‏‏”ملاقات خصوصی” که مسلما با هدف “آچمز” خاتمی صورت گرفته است. البته تاکید خاتمی بر انجام حتمی ‏این دیدار و بعد اعلام نظرنهایی این گمانه را دارد بیشتر تقویت می کند که او می خواهد نیاید، اما در پی یافتن ‏بهانه ای است و انداختن تقصیر گردن دیگری، تا فردا روزی در برابر آیندگان حرف و استدلالی برای گفتن ‏داشته باشد و لابد در برابر وجدان خویش نیز!‏

‏ شاید هم سرکنگبین صفرا فزوده باشد و مطرح شدن هر چه بیشتر نگرانی های میرحسین موسوی در جامعه ‏در خصوص آمادگی برای به میدان آمدن - که گفته می شود بیشتر در جهت تشویق خاتمی به آمدن است تا ‏نامزدی مشروط او- برای برحل اوضاع خراب حاکم بر کشور و بیان دغدغه هایی در دیدارهای خصوصی از ‏‏”موشک هوا کردن های بیهوده” و “برنامه های اقتصادی بی مایه و بی پایه”، اکنون مایه ی دلگرمی رئیس ‏جمهور پیشین شده است که در خلوت با خود بگوید: “من اگر نیایم، در جبهه ی اصلاحات میرحسین که هست؛ ‏من اگر نیایم، امکان پیش بردن طرح وحدت ملی، آن هم در شرایط ریاست جمهوری یک چپ- نه راست- ‏بیشتر می شود؛ من اگر ییایم، جلوی ورود همه ی نامزدهای محافظه کار را خواهند گرفت و بخت نامزدی ‏انحصاری احمدی نژاد بیشتر می شود؛ من اگر نیایم، احتمال…” ‏

‏ اما به نظر من خاتمی اکنون که درست پنج ماه به زمان برگزاری انتخابات 22 خرداد 88 مانده است- نه تنها ‏با بیشتر روشن شدن تکلیف آمدن میرحسین موسوی- حتی با بیان صریح آیت الله خامنه ای که “صلاح نیست ‏شما بیاید”، دیگر حتی فرصت نه گفتن و بیان دلایل خویش به مردم برای نیامدن را ندارد. او دیگر حتی نمی ‏تواند در برابر افکار عمومی داخلی و خارجی بگوید که نمی آیم به این دلیل که شرط دوم حضورم در انتخابات ‏محقق نشده است. چون، آن گاه باز اتهام “فرصت سوزی” هر چه بیشتر و جدی تر- حتی از سوی یاران ‏نزدیکش- مطرح خواهد شد و این حرف هم عالم گیر که “تو که نمی خواستی بیایی چرا این قدر دست به دست ‏کردی و فرصت کار را از دیگران هم گرفتی؟” انتقادهایی که زمزمه های آن در کنار اتهام هایی چون “عدم ‏تبعیت از خرد جمعی” و “پیروی از میل و اراده ی فردی” از هم اکنون نیز گوشه و کنار در حال شنیده شدن ‏است.‏

‏ به نظر من خاتمی اکنون که به این نقطه ی تاریخی و سرنوشت ساز رسیده است، نه تنها باید به توصیه های ‏دوستان و مشاورانی چون موسوی لاری برای دست دست کردن هر چه بیشترعمل نکند و اعلام تصمیم نهایی ‏را تا زمان رسیدن دهه ی انقلاب به تعویق نیندازد، بلکه ضرورت دارد که دیگر از خیر “ملاقات خصوصی” ‏هم بگذرد و پیش از آنکه مسئول دفترش به او خبر دهد که برای فلان روز “وقت ملاقات” تعیین شده است، ‏پیشدستی کرده و شرایط “آچمز”‌ کنونی حاکم بر صفحه ی شطرنج سیاسی ایران را برهم زند. او باید هر چه ‏سریع تر با بردن دست به سمت مهره ای کارساز و حرکت دادن آن با نیت فراهم کردن شرایط “کیش و ‏مات”- نه کسب موقعیت “پات”- فضای سیاسی کشور را دگرگون ساخته و هر چه زودتر اعلام کند که “من ‏باز مرد میدان این کارزارم و این بار اگرچه با همان عبا و ردا، اما در کسوت سیاسی جدید و برنامه های ‏اقتصادی نو وارد عرصه ی انتخابات شده ام”.‏

‏ به نظر من در این شرایط نه تنها اکثر فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی که برای حمایت خاتمی جانانه ‏وارد کارزار انتخاباتی خواهند شد، بلکه سیاستمداران خانه و دفترنشینی چون میرحسین موسوی و عبدالله ‏نوری و… هم برای نجات کشور لخت شده و به میدان خواهند آمد. آن ها حتی اگر فضا را آماده ببینند و خاتمی ‏را مصمم در تصمیم خود برای “نجات کشور” و ایستادگی لازم برای اجرای دست کم یک یا دو برنامه ی ‏کلیدی ، حتما آماده خواهند بود که در تبلیغات انتخاباتی نیز تمام قد در کنار او قرار گیرند و عضوی از ‏دولتش، حتی در سطح معاونت اول باشند.‏

‏ این میدانی است که در میانه ی آن علاوه بر فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی، نه تنها مدرسین و طلاب ‏جوان حامی خاتمی حضور خواهند یافت، بلکه اساتید حوزه و آیت الله های صاحب نفوذی چون حسینعلی ‏منتظری، یوسف صانعی و… نیز به وظیفه ی دینی و میهنی خود برای رهایی کشور از بحرانی که گرفتارش ‏شده و استبدادی که حاکم گردیده است، عمل خواهند کرد و اقشار و اصناف بسیار بیشتری را تشویق خواهند ‏کرد که نه تنها خود به پای صندوق های رای بروند، که درجهت “تغییر اوضاع”، مشوق دیگر آحاد ملت ‏برای حضور پررنگ در انتخابات خرداد 88 باشند.‏

‏ باور نمی کنید، این گوی و این میدان! ‏

‏ ‏