شاید این سخن گزاف نباشد اگر گفته شود که صفحه ی شطرنج سیاسی ایران در دوران پس از انقلاب هیچگاه چنین پیچیده و در شرایط “آچمز” بودن طرفین قرار نداشته است و بازیکنان عمده نیزبه جای توجه به کار اصلی خویش، یعنی دست به مهره بردن جهت ایجاد گشایش بازی به بن بست رسیده و در نهایت کسب پیروزی، هیچگاه چنین فکر خود را بر روی وقت تلف کردن متمرکز نکرده بودند و نقشه شان این نبود که از طریق خسته ساختن و کلافه کردن دیگری بتوانند احتمال سنگین کردن سبد مهره های کشته ی حریف و افزایش امتیازهای خویش را تقویت کنند.
شاید این سخن نیز گزاف نباشد اگر گفته شود که دو طرف ماجرا، اگر اختیار دست خودشان بود، بازی بی تحرک و خسته کننده را به گونه ای تا انتها پیش می بردند که شرایط “پات” رقم بخورد تا خود بیش از این خطر نکرده و احتمال شنیدن آوای پیروزی را با امکان مواجهه با شماتت های محتمل فردای روز 22 خرداد 88 مبادله و معاوضه نکنند.
شاید این سخن نیز گزاف نباشد اگر بیان شود که اگر تا دیروز گذر زمان به نفع سید محمد خاتمی پیش می رفت تا نه تنها نامزدهای جبهه ی اقتدارگرا را در وضعیت آچمز کلافه کننده قرار دهد، بلکه نامزدهای اصلی اصلاح طلب را نیز خواسته و ناخواسته در حالت بلاتکلیفی و بی تحرکی نگاه دارد، امروز روی دیگر سکه کم کم دارد خودش را نشان می دهد و این تعلل های بی دلیل فضا را به نفع احمدی نژاد، رقیب اصلی بالقوه ی او، رقم می زند.
چون، اگر تا چندی پیش این آیت الله خامنه ای بود که به عنوان بازیگر اصلی حبهه ی اقتدارگرایان در دیدار با اصلاح طلبان، گاه حتی بدون ملاحظه کاری و رودربایستی، از نتایج تفکر و تصمیم گیری خاتمی سوال می کرد، اکنون این اوست که به بهانه های مختلف در به روی نامزد اصلی اصلاح طبان بسته و وقت ملاقات خصوصی نمی دهد تا خاتمی فرصت کند و به اطلاع رهبر کشور برساند که چه نقشه ای در سر دارد و به چه دلیل و منطق و با کدام نقشه و برنامه قصد شرکت در دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری ایران دارد.
اگر چه عبدالواحد موسوی لاری در گفت و گو با خبرگزاری راست گرای مهر تاکید کرده است که “ از روز اول قرار نبود خاتمی تا قبل از دهه فجر حضور یا عدم حضور خود را اعلام کند و این مسائل و صحبتها فقط یک جنگ روانی محسوب شده که از طرف منتقدان عنوان می شود و به طور یقین اعلام حضور یا عدم حضور خاتمی در ایام دهه فجر صورت خواهد گرفت”، اما وزیر کشور دوران اصلاحات خود نیز بهتر از هر کسی می داند که آخرین بار که بحث زمان نامزدی خاتمی مطرح شد، در دیدارعیدانه ی بچه های چلچراغ با رئیس جمهور پیشین بود که یک ضرب الاجل ده دوازده روزه برای اعلام عمومی مطرح شد- البته پیش از آن نیز زمان های زودهنگام دیگر. درنتیجه، مطرح کردن بحث “جنگ روانی حریف” فایده ای جز مسئله دار ساختن بیشتر حامیان خاتمی نخواهد داشت و حتی می تواند ناخواسته یک امتیاز منفی دیگر در سبد اصلاح طلبان نیز بریزد!
واقعیت این است که اگر اوضاع چون گذشته بر وفق مراد خاتمی پیش می رفت و آیت الله خامنه ای به بهانه ی بیماری در به روی او نمی بست و همان یک دو هفته پیش وقت “ملاقات خصوصی” می داد ، به احتمال زیاد تکلیف آمدن یا نیامدن خاتمی نیز پیش از رسیدن ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا و حضور خاتمی در حسینیه ی امام خمینی برای “ملاقات عمومی” در مراسم عزاداری سید الشهدا، روشن شده بود.
اکنون کمتر تحلیلگر سیاسی را می توان یافت که نداند و نگوید که از دو شرط اولیه ی مطرح شده توسط سید محمد خاتمی تکلیف هر دو تقریبا تا کنون روشن شده است، یکی مثبت و دیگری منفی. چون، اکنون به مدد نظرسنجی های انجام شده کاملا روشن است که اقبال عمومی به اصلی ترین نامزد ریاست جمهوری اصلاح طلبان و بخشی از جریان های تحول خواه آن میزانی هست که حاشیه ی امنی برای پیروزی قاطع بر اصلی ترین نامزد جریان اقتدارگرا فراهم کند و در نتیجه موردی برای نگرانی از احتمال تقلب و امکان دست بردن اثر گذار در آرای احمدی نژاد وجود نداشته باشد. همچنین جریان های مختلف اصلاح طلب- به ویژه نخبگان، سران احزاب سیاسی و تا حدود قابل توجهی کنشگران جامعه مدنی، گفته و تاکید کرده اند که اگر خاتمی بیاید، در این دور بر خلاف دو دوره ی چهار ساله ی گذشته، این تجربه و آمادگی را دارند که اصلاحات را در تعریف ها، شاخص ها و اندازه های مورد اشاره و تاکید او دنبال کنند و چون گذشته نخواهد بود که دائم زبان به انتقاد رئیس جمهور بگشایند و هر کس در نیمه ی راه و میانه ی کار، راه خویش گیرد و به سمتی خاص برود؛ پس شرط اول در عمل بیش از میزان انتظار نیز تحقق یافته است.
همان گونه که در زمان طرح این دو شرط توسط این قلم بیان شد، علت اصلی تردید و دغدغه های خاتمی عمدتا نه مربوط به پیش یا در کوران برگزاری انتخابات است، بلکه تردیدهای او متمرکز به دوران پس از پیروزی و ایام زمامداری جدید است. در واقع، از ابتدا هم روشن بوده است که نگرانی های خاتمی بیشتر ناشی از امکان پذیر بودن تحقق شرط دوم اوست؛ یعنی فراهم بودن آمادگی بالاترین سطوح نظام که بپذیرند اگر خاتمی آمد و در انتخابات پیروز شد، خود و زیرمجموعه های تحت امرشان برای نجات کشور از این اوضاع بحرانی هم که شده، اگر کمکی نمی کنند دست کم چوب لای چرخ کارها و و برنامه های دولت او نگذارند.
این پیش شرط برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری دوره ی دهم است که نه تنها تا کنون تحقق نیافته، بلکه هر روز که می گذرد بیشتر روشن می شود که گویا قرار است در بر روی همان پاشنه ی پیشین بچرخد. درنتیجه، حرف آخر نه برآمده از “خرد جمعی” که مبتنی بر “تصمیم فردی” و نه مبتنی بر منافع و مصالح ملی، که بر پایه ی تمایل های شخصی است.
گویا با دیدن این نشانه ها و قرائن- به ویژه حمایت های اغراق آمیز از احمدی نژاد در سخنرانی های اخیر- است که خاتمی مصمم شده است حتما پیش از اعلام “آمدن” یا “نیامدن” خود، در ملاقاتی خصوصی عقده ی دل بگشاید و حرف های انباشده شده در دل بدون رودربایستی بگوید. بر این اساس، می توان حدس زد که نیت او از این ملاقات بیش از آنکه دریافت مجوزبرای حضور یا عدم حضور در انتخابات باشد، گفتن “شرط بلاغ” است و بیان این نکته ی مهم که اگر روند امور در ایران چنین ادامه یابد و نارضایتی عمومی با چنین شدت و حدتی افزایش یابد، در آینده ای نه چندان دور نه از کشور، نه از اسلام، و نه حتی از ولایت فقیه اثر و خبری خواهد بود. طبیعی است که بیان شرایط داخلی و خارجی کشور و اوضاع نابسامان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، فرهنگی که پیامد حضور احمدی نژاد طی سه چهار سال گذشته بوده است، در این دیدار مغفول نخواهد ماند، بلکه اساس و پایه ی اصلی استدلال ها برای تغییر دولت را تشکیل خواهد داد.
هر چند که دوستان بسیاری هستند که هنوز - چون دو سه هفته پیش من- به آمدن خاتمی خوش بین هستند و استدلال می کنند که اندک دغدغه ها و تردیدهای او هم با توجه به میزان فزاینده ی استقبال عمومی و افزایش درخواست های ملی و منطقه ای برای آمدن در حال از بین رفتن است، اما نمی دانم که چرا گمان می کنم که روند اوضاع در حال تغییر و بد شدن است. دلیل اصلی آن هم چیزی نمی تواند باشد جز تاخیر در انجام این ”ملاقات خصوصی” که مسلما با هدف “آچمز” خاتمی صورت گرفته است. البته تاکید خاتمی بر انجام حتمی این دیدار و بعد اعلام نظرنهایی این گمانه را دارد بیشتر تقویت می کند که او می خواهد نیاید، اما در پی یافتن بهانه ای است و انداختن تقصیر گردن دیگری، تا فردا روزی در برابر آیندگان حرف و استدلالی برای گفتن داشته باشد و لابد در برابر وجدان خویش نیز!
شاید هم سرکنگبین صفرا فزوده باشد و مطرح شدن هر چه بیشتر نگرانی های میرحسین موسوی در جامعه در خصوص آمادگی برای به میدان آمدن - که گفته می شود بیشتر در جهت تشویق خاتمی به آمدن است تا نامزدی مشروط او- برای برحل اوضاع خراب حاکم بر کشور و بیان دغدغه هایی در دیدارهای خصوصی از ”موشک هوا کردن های بیهوده” و “برنامه های اقتصادی بی مایه و بی پایه”، اکنون مایه ی دلگرمی رئیس جمهور پیشین شده است که در خلوت با خود بگوید: “من اگر نیایم، در جبهه ی اصلاحات میرحسین که هست؛ من اگر نیایم، امکان پیش بردن طرح وحدت ملی، آن هم در شرایط ریاست جمهوری یک چپ- نه راست- بیشتر می شود؛ من اگر ییایم، جلوی ورود همه ی نامزدهای محافظه کار را خواهند گرفت و بخت نامزدی انحصاری احمدی نژاد بیشتر می شود؛ من اگر نیایم، احتمال…”
اما به نظر من خاتمی اکنون که درست پنج ماه به زمان برگزاری انتخابات 22 خرداد 88 مانده است- نه تنها با بیشتر روشن شدن تکلیف آمدن میرحسین موسوی- حتی با بیان صریح آیت الله خامنه ای که “صلاح نیست شما بیاید”، دیگر حتی فرصت نه گفتن و بیان دلایل خویش به مردم برای نیامدن را ندارد. او دیگر حتی نمی تواند در برابر افکار عمومی داخلی و خارجی بگوید که نمی آیم به این دلیل که شرط دوم حضورم در انتخابات محقق نشده است. چون، آن گاه باز اتهام “فرصت سوزی” هر چه بیشتر و جدی تر- حتی از سوی یاران نزدیکش- مطرح خواهد شد و این حرف هم عالم گیر که “تو که نمی خواستی بیایی چرا این قدر دست به دست کردی و فرصت کار را از دیگران هم گرفتی؟” انتقادهایی که زمزمه های آن در کنار اتهام هایی چون “عدم تبعیت از خرد جمعی” و “پیروی از میل و اراده ی فردی” از هم اکنون نیز گوشه و کنار در حال شنیده شدن است.
به نظر من خاتمی اکنون که به این نقطه ی تاریخی و سرنوشت ساز رسیده است، نه تنها باید به توصیه های دوستان و مشاورانی چون موسوی لاری برای دست دست کردن هر چه بیشترعمل نکند و اعلام تصمیم نهایی را تا زمان رسیدن دهه ی انقلاب به تعویق نیندازد، بلکه ضرورت دارد که دیگر از خیر “ملاقات خصوصی” هم بگذرد و پیش از آنکه مسئول دفترش به او خبر دهد که برای فلان روز “وقت ملاقات” تعیین شده است، پیشدستی کرده و شرایط “آچمز” کنونی حاکم بر صفحه ی شطرنج سیاسی ایران را برهم زند. او باید هر چه سریع تر با بردن دست به سمت مهره ای کارساز و حرکت دادن آن با نیت فراهم کردن شرایط “کیش و مات”- نه کسب موقعیت “پات”- فضای سیاسی کشور را دگرگون ساخته و هر چه زودتر اعلام کند که “من باز مرد میدان این کارزارم و این بار اگرچه با همان عبا و ردا، اما در کسوت سیاسی جدید و برنامه های اقتصادی نو وارد عرصه ی انتخابات شده ام”.
به نظر من در این شرایط نه تنها اکثر فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی که برای حمایت خاتمی جانانه وارد کارزار انتخاباتی خواهند شد، بلکه سیاستمداران خانه و دفترنشینی چون میرحسین موسوی و عبدالله نوری و… هم برای نجات کشور لخت شده و به میدان خواهند آمد. آن ها حتی اگر فضا را آماده ببینند و خاتمی را مصمم در تصمیم خود برای “نجات کشور” و ایستادگی لازم برای اجرای دست کم یک یا دو برنامه ی کلیدی ، حتما آماده خواهند بود که در تبلیغات انتخاباتی نیز تمام قد در کنار او قرار گیرند و عضوی از دولتش، حتی در سطح معاونت اول باشند.
این میدانی است که در میانه ی آن علاوه بر فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی، نه تنها مدرسین و طلاب جوان حامی خاتمی حضور خواهند یافت، بلکه اساتید حوزه و آیت الله های صاحب نفوذی چون حسینعلی منتظری، یوسف صانعی و… نیز به وظیفه ی دینی و میهنی خود برای رهایی کشور از بحرانی که گرفتارش شده و استبدادی که حاکم گردیده است، عمل خواهند کرد و اقشار و اصناف بسیار بیشتری را تشویق خواهند کرد که نه تنها خود به پای صندوق های رای بروند، که درجهت “تغییر اوضاع”، مشوق دیگر آحاد ملت برای حضور پررنگ در انتخابات خرداد 88 باشند.
باور نمی کنید، این گوی و این میدان!