به طور کلی وقتی سخن از پدرسالاری (مردسالاری ) به میان می آید، مقصر بودن یک مرد و یا مردان در ذهن تداعی می شود. تصویر اولیه و عمومی که پدرسالاری در ذهن تداعی می کند موجب می شود که مردها نسبت به این کلمه و یا به بحث های پیرامون آن حساسیت نشان داده و حالت تدافعی به خود بگیرند. حتی مسأله تا جایی پیش می رود که عده ای از فعالین زن مسئله پدرسالاری را از روی دشمنی با مردان ادراک و بررسی می کنند. در چنین شرایطی بسیاری از مردان با گفتن “نه من چنین نیستم” از خود دفاع کرده و سعی می کنند ضد زن نبودنشان را اثبات نمایند.
اژه پدرسالاری در اذهان عمومی، دشمنی با زن و یا ضد زن شناخته شده است. برخی از زنان با تکیه بر این تصور عمومی، با نشان دادن مردان به عنوان منبع مشکلات سعی در ساده سازی مسئله کرده و با فرافکنی سعی می کنند شانه از مسئولیت خود خالی کنند.
وقتی سخن از پدرسالاری به میان می آید، به دلیل واژه پدر کلمه “نر یا مذکر” در ذهن تداعی می شود که در اذهان عمومی تصور هژمونی مردها بر زنان را می آفریند. با این تصور بسیاری از زنان مردها را به خاطر داشتن نرینگی که به زعم آنها امتیازی برای هژمونی بر زنان است مقصر می دانند. در طرف مقابل بسیاری از مردها نیز این موضوع را یک مسئله شخصی قلمداد کرده و برای دفاع از خود به پا خاسته و حتی حالت تهاجمی به خود می گیرند. این دفاع و تهاجم مردها مکانیسمی است که خود را از مقصر بودن برهانند. این حالت از طرف مردان به نوبه خود یک امر مثبت تلقی می شود زیرا مردها برای اثبات ضدزن نبودنشان سعی و تلاش می کنند. این تلاش باعث می شود که ما بتوانیم موضوع را مورد مباحثه قرار دهیم. اما طرح مسئله بدین شکل مشکل بزرگی را نیز به دنبال می آورد .زنها در این مورد فقط مردها را مقصر دانسته و هیچ گونه مسئولیتی را متوجه خود نخواهند دانست.
برخی کلمه پدرسالاری را به فمینیسم ربط داده و آن را یک گفتار ایدئولوژیک می بینند. حتی اکثریت مردم از آشفتگی و ابهام موجود در تعریف مفاهیم استفاده کرده و آن را علیه مردان به کار می برند. در برخی از مباحث برای واداشتن مردان به سکوت و شانه خالی کردن از مسئولیت خود طرف مقابل را به واسطه مذکر بودن به مردسالار و یا پدرسالار بودن متهم می کنند. در این حالت پدرسالاری یک ارزش نرینگی حساب می شود، یعنی چنین تداعی می شود که فقط مردها از منافع این سیستم برخوردار می گردند. این طرز تفکر و بینش به مسئله ما را به بیراهه برده و از شناسایی ماهیت سیستم باز می دارد.
در یک جامعه پدرسالار، تمیز پدرسالاری موجود در جامعه و نحوه اشتراک و نقش فرد در آن سیستم از هم بسیار دشوار است. ما در جامعه پدرسالار به عنوان یک مرد و یا زن بر اساس هویت جنسی، نقش اجتماعی تعریف شده در آن جامعه را ، همراه با رول مردانه یا زنانه یاد گرفته و بازی می کنیم. این نقش ها را از پدران و مادران خود به ارث می بریم و آن را بازتولید و به نسل بعدی انتقال می دهیم. با توجه به این نکته، ما باید ابتدا به جا، مقام و نقشی که در زندگی اجتماعی و سیستم ایفا می کنیم نظری عمیق داشته باشیم تا بتوانیم سیستم و تاثیر متقابل بین سیستم و خودمان را متمایز کنیم.
سیستم: برای درک سیستم پدرسالار ابتدا به طور کلی لازم است که خود سیستم تعریف شود.
سیستم، یک نظم، راه، روش و مدل است. سیستم به تمام نظم و یا روشی گفته می شود که در رسیدن به یک هدف، انجام کار معینی، یا در تولید کالا و یا در راه انداختن یک مکانیزم لازم است. یک سیستم از عوامل مادی و معنوی تشکیل می شود. یعنی سیستم به عنوان یک کل از اجزای مختلف تشکیل می شود. هر نوع سیستم برای بقا و رسیدن به هدف خود ارزش و ضد ارزش تولید و تعریف می کند. سیستم برای بقای خود احتیاج به بازتولید مداوم دارد. این بازتولید مکانیسمهای مختلفی دارد که ابعاد سیستم را مشخص می کند. سیستم می تواند ورودی ها را در خود حل کرده و جزئی از خود کند و یا به عنوان عنصری خارجی آن را در بیرون سیستم به عنوان دشمن تعریف کند. هر سیستم با یک نظم و روش معینی تعریف می شود. از این رو، سیستم در تعریف نظم درونی که برای بقایش یک ارزش حساب می شود، نظمهای برون از خود را بی نظم و ضد ارزش تعریف می نماید و اینگونه برای حفظ دوام و بقای خود می کوشد. همچنین یکی از مهمترین جهات سیستم تعیین پاداشها و جزاها برای مخاطبان خود است. به طور جداگانه سیستم برای برخی بایستی منافع مادی و معنوی تعیین کرده و یا وعده آن را بدهد. از این رو سیستم برای خود دوستان و دشمنانی می تراشد و برای تضمین موجودیت خود تلاش می نماید. سیستمی که در صدد حاکمیت بر ماست، برای اینکه بتواند ما را از توجه به ذات و ماهیت خود باز دارد، ما را مشغول حاشیه کرده و خود را مخفی می کند.
نگاهی کوتاه به سیستم به ما کمک می کند که سیستم پدرسالاری را نیز به عنوان یک سیستم مورد بررسی قرار دهیم تا بتوانیم بدون درگیری با حاشیه، عمق مسئله را دریابیم.
برای بررسی سیستم پدرسالاری بایستی شرایط جامعه را از نظر طبقاتی، اقتصادی، وجود نژادپرستی در جامعه، همچنین مسئله جنسیت و برتری جنسی (تبعیض جنسی) مد نظر قرار دهیم. مسائل فوق، یعنی شرایط اقتصادی، طبقاتی، جنسیت و نابرابریهای موجود می توانند هم نتیجه و هم عوامل سیستم پدرسالاری باشند. طبیعی است که در کنار این عناصر نباید به نقش دین و ارگانهای قدرت در جامعه چشم فرو بست. برای ارزیابی تأثیر و نتیجه این عناصر، ما احتیاج به یک مکانیسم اندازه گیری و یا یک ترمینولوژی داریم. یعنی برای اینکه بتوانیم از سیستم تحلیل دقیقی داشته باشیم، بایستی این تحلیل، علمی باشد. از این رو ما در اینجا به فمینیسم نیاز داریم. زیرا جنبش فمینیستی در جامعه با نقد سیستم پدرسالاری - که نر را به نرینگی و ماده را به مادگی تغییر داده است - خود را بنا نهاده است. فمینیسم با بررسی سیستم از منظر مونثی که زن و زنانه شده است در مقابل مذکری که مرد و مردانه شده است، سیستم و ماهیت آن را در این کانتکست عریان و شفاف کرده است. این نگاه فمینیستی به سیستم باعث شده تا حدودی کارکرد سیستم پدرسالاری که همراه با ایجاد و ساخت تبعیض جنسی بوده در اذهان عمومی آشکار و نمایان شود. همچنین فمینیسم با نقد مداوم خود، توانسته خود را از غلتیدن در سیاه چاله های زنانگی و برتری زنانه و فرورفتن در مردانگی و افتادن در سیاه چال دشمنی با جنس ماده محافظت کند. فمینیسم بدون انکار انسان نر و ماده در تلاش است اجازه ندهد سیستم تعریفی غیر طبیعی از نر و ماده با نام زنانگی و مردانگی بر او تحمیل کند.
پست فمینیستها بینش فمینیسیم سنتی و ایدئولوژیک را رد می کنند. آنها سیستم پدرسالاری را جانبدارانه، یعنی تنها از منظر حمایت از زنان نقد نمی کنند. بلکه از تبدیل سیستم به زنانگی نیز انتقاد می کنند. یعنی ایدئولوژی زنسالاری را نیز مورد انتقاد قرار می دهند. آنها انتقاد از انسان را در چارچوب حقوق بشر مطرح می کنند. بنابراین نه تنها از حقوق زن، بلکه از محیط زیست، اقلیت های جنسی، حقوق ملیتها و حقوق مهاجرین دفاع کرده و در مبارزه بر علیه جنگ در صف مقدم جای می گیرند.
پدرسالاری یک واژه لاتین به معنی هژمونی (حاکمیت) پدر است. در این واژه، کلمه پدر اشاره ای است به پادشاه و رئیس قبیله که خصوصیات نر را داراست. اگرچه نر بودن پادشاه و رئیس قبیله امری گسترده بوده ولی همگانی و بدون استثنا نیز نبوده است. در علوم اجتماعی خصوصا علوم سیاسی پدرسالاری بیشتر استعاره ای است برای اشاره به دولت تک فردمحور (رهبر کاریزماتیک). اتفاقا این اشاره به دولت، اشاره بسیار مهمی در شناسایی سیستم پدرسالاری است.
وقتی سخن از پدر به میان می آید، بلافاصله در ذهن مفهوم نر، نگهبان، حافظ خانواده، تأمین کننده خانواده از نظر مالی و همچنین از نظر فیزیکی و روحی و فردی قدرتمند تداعی می گردد. در حالی که اینجا تعریف حاکمیت بر نر بودن او نیست بلکه بر نرینگی است.
در سیستم پدرسالاری، تصوری که از نر ارائه داده می شود، نر را زیر مسئولیت سنگین قرار می دهد. مرد (نر) برای اینکه این مسئولیت و وظیفه را به انجام برساند، احتیاج به یک هژمونی دارد. برای اینکه سیستم بتواند به حیات خود ادامه دهد این گفتمان هژمونیک را بر کل ساختارهای زندگی اجتماعی و فردی تحمیل و درونی می کند. این هژمونی چنان کل سیستم را بازتولید می کند که تصور دنیای دیگر برای یک نر خارج از نرینگی هژمونیک و برای ماده خارج از مادگی هژمونیک قابل تصور نمی شود.
در قسمت دوم کلمه منظور از حاکمیت، حاکمیت ارزشهایی است که سیستم بر اساس آن تعریف شده است. مرد و مردانگی به عنوان نیروی فیزیکی برتر سیستم و غالب سیستم تعریف می شود، و وظیفه مدیریت را برعهده داشته و پاسداری از سیستم نیز به وی واگذار می شود. در این سیستم نرینگی و مادگی همدیگر را بازتولید می کنند.
چون بیشترین بار سیستم بر دوش مرد گذاشته شده و مسئولیت بر اساس نرینگی او تعریف شده است، بنابراین نرینگی نیز هویت برتر سیستم شده و مادگی هویت ثانوی سسیستم تلقی می گردد. بر اساس این فرآیند پیچیده، در این سیستم به زن نیز مسئولیتهایی محول می شود. ولی سیستم بر اساس اتوریته و هژمونی مردانگی تعریف شده است.
پس مسئولیتهای زن، خواه از نظر اقتصادی و خواه در مسائل دیگر کم ارزش و کم اهمیت جلوه می کند. مثلا یک مرد در بیرون از خانه به کار نظافت مشغول است، اگر همین کار را یک زن در خانه انجام دهد و علاوه بر آن غذا هم بپزد، در ارزشیابی کار، حتما کار مرد ارزشمند تلقی می شود. بر عکس، اگر مردی در خانه به کار نظافت و بچه داری بپردازد. ممکن است که از طرف همسر خود به عنوان مردی غیر جذاب دیده شود و مورد تمسخر قرار گیرد که کارهای زنانه می کند. چون کار و زبان نیز نرینه و مادیانه شده است.
در واژه پدرسالاری وجود کلمه پدر نباید ما را به اشتباه بیاندازد. زیرا تصور اینکه این سیستم تنها از طرف مردها ساخته شده تصوری غیر واقعی است. این سیستم بر اساس همکاری بین دو جنس ساخته شده ولی سیر تحولات تاریخ بشری بر اساس نیروی عضلانی و جنگ و شکار این نیاز ابزاری را تبدیل به یک ارزش کرده است. زنان نیز بر اساس این نیاز بر باارزش بودن این نیاز صحه گذاشته و آن را بازتولید کرده اند. بدین منوال مرد و مردانگی به عنوان عنصر غالب سیستم بازتولید و بر زندگی اجتماعی و فردی بشر خود را تحمیل کرده است.
تصور اینکه این سیستم همواره از طرف مردها ساخته شده و محافظت می شود نمی تواند همه واقعیت باشد. در بسیاری موارد زنان با تبدیل شدن به بلندگوی پدرسالاری، این سیستم را بازسازی می کنند. زنان به عنوان مادر در تربیت و آموزش سیستم نقشی اساسی را بازی می کنند. اکثریت آنان نیز بینش پدرسالاری را از خانواده و به خصوص از مادر به ارث می برند. این سیستم با قراردادن زنان به عنوان موضوع تولید و مصرف، زن و جنسیت وی را بعنوان کالای باارزش به جامعه عرضه می دارد. از این رو جنسیت زن به عنوان کالای ارزشمندی که بایستی مورد خرید و فروش قرار گیرد به جامعه تقدیم می گردد. این موجود کالا شده که فقط یکی از طرفهای لازم برای ادامه نسل است، عنصر اصلی ادامه نسل معرفی شده و محافظت از هستی های مادی خانه و خانواده نیز بر عهده وی قرار داده می شود تا در ارزش گذاری اخلاقی به عنوان ناموس خانواده، طایفه و ملت تعریف شود.
از سیستم پدرسالار، مردها نیز به اندازه زنان آسیب می بینند. در این سیستم، مرد چون سرپرست خانواده به شمار می آید، بنابراین مسائل اقتصادی، امنیت و سایر مشکلات خانواده به او واگذار می گردد. به غیر از این مسائل دیگری از قبیل ناموس و غیره که به عنوان اخلاق و ارزش توسط سیستم در اجتماع جای گرفته، از نظر روحی مردها را نیز مانند زنان برای حراست و مراقبت از آنها وادار می کند. لذا مرد به کنترل و نظارت موجود خارج از خود (زن) مجبور می شود.
نرینگی به عنوان عنصر برتر و مهم کنترل از طرف سیستم بر جامعه تزریق و تحمیل می شود . لذا مردی که در جامعه نمی تواند کنترل داشته باشد، از طرف مردها و زنان دیگر با کلمات بی غیرت و بی ناموس و… مورد استهزا قرار می گیرد. حتی اکثریت مردها برای اینکه اتوریته نرینگی را اجرا کنند، مجبورند برای رسیدن به ابزارهای تعریف شده این اتوریته به خشونت متوسل شوند.
سیستم اقتصادی و مکانیزم تولید اقتصادی نیز تا همین اواخر سیستم پدرسالارانه بازتولید کرده و مکانیزم تولید و بازار نیز بر اساس آن شکل گرفته بود؛ تا اینکه نیروی کار زن در سیستم اقتصاد صنعتی و خدمات مورد نیاز شدید قرار گرفت.
سیستم پدرسالاری برابری زنان و مردان را نمی تواند تحمل کند و مردان را از زنان برتر دانسته و از این بینش دفاع می کند و همیشه در همه عرصه های اجتماعی زن را موجودی ضعیف و جنس مراقبت شونده می بیند. این بدین معنا نیست که واقعا مردان از زنان برترند و یا همه مردان سیستم از همه زنان سیستم برتر هستند. این ساختار گفتمانی سیستم می باشد که بشریت را به دو بخش، یعنی جنس مراقبت شونده و مراقبت کننده تقسیم می کند. برخی از ادیان نیز بواسطه اینکه محصول عصر پدرسالاری هستند، بر اساس اصول سیستم پدرسالارانه شکل گرفته اند. بدین جهت است که عقاید دینی تبعیض ها را تشدید می کند. به باور این ادیان آسمانی زن از دنده مرد (نر) آفریده شده است. زن در بیرون راندن مرد از بهشت نقش مهمی ایفا کرده و این همیشه به عنوان گناه نابخشودنی بر دوش زن سنگینی می کند.
سیستم پدرسالاری همچنین زن را موجودی ضعیف و در کنترل منافع خود و اجتماع معرفی کرده، او را محتاج محافظت می بیند. این محافظت اشکال مختلفی می تواند داشته باشد. محافظت از باکرگی (تمایلات جنسی) یکی از این موارد است که در برخی از فرهنگها برای راحت کردن محافظت، کار به ختنه کردن زنان نیز می انجامد. از دید این سیستم، زن جنسیتی است که هر لحظه ممکن است در معرض خطر (سیستم آگاهی زن از هویت انسانی، آن را خطر قلمداد کرده و می خواهد او با هویت زنانگی خود را بشناسد) قرار بگیرد، بدین جهت هر نوع فشار بر وی را مشروع قلمداد می کند. بل هوکس فمنیست آمریکایی ادعا می کند که ما در طول زندگی خود قوائد این سیستم را از طریق خانواده و محیط یاد می گیریم و سیستم پدرسالاری بخش جدا نشدنی سیستمهای راسیسم (به خصوص برتری سفید پوستان)، امپریالیست و کاپیتالیست می باشد. این سیستمهای برتری طلب برای اینکه جامعه را کنترل نمایند، نیازمند چنین تمایزطلبی و برتری جویی هستند. در این سیستمها قوانین و رسوم بر این اساس بوجود آمده رشد می نمایند.
ما تا زمانی که پدرسالاری را در اخلاق و خصوصیات افراد (زن و یا مرد) جستجو می کنیم، نقش خانواده، دین، شرایط اقتصادی، دولت، فرهنگ و تأثیر آنها را در رشد و پرورش شخصیت اجتماعی انسان را نادیده می گیریم. از آنهایی که مسئله را فقط در اخلاق و خصوصیت فردی جستجو می کنند، باید پرسید که دین، خانواده، روابط اجتماعی، زبان و عناصری از این قبیل در اخلاق، رفتار، نوع انتخاب زندگی و به طور کلی در رشد و پرورش شخصیت اجتماعی چه تأثیری دارد؟ این عناصر هر کدام در نوع خود دارای سیستمی است. ما به عنوان یک انسان در سیستمی به مراتب پیچیده تر از خود زندگی می کنیم و در آن اشتراک عمل داریم. زندگی اجتماعی ما را به یک سیستم پیچیده تر رهنمون می شود.
ما وقتی وارد این سیستم می شویم، در بسیاری موارد سیستم موجود را بازتولید می کنیم. در این پروسه، به ندرت افرادی پیدا می شود که بتواند علیه سیستم مبارزه کند. البته خیلی از افراد به راحتی برای هر چیزی تنها سیستم را مقصر می دانند، در این صورت ما نه تنها نمی توانیم چگونگی ساختار سیستم را بفهمیم، بلکه برای تغییر آن امیدمان را نیز از دست خواهیم داد. بنابراین با شناخت سیستم و آشنایی با چگونگی عملکرد آن، می توانیم به این نقطه برسیم که چگونه این سیستم بشریت را در اسارت خود نگه داشته است.
پدرسالاری و یا هرگونه سیستم اجتماعی با مشارکت انسانها تشکیل می یابد. سیستم برای اینکه انسانها را در یک نظم ظاهرا عمومی نگه دارد، به وسیله قوانین و اصول اجتماعی بین آنها روابط و فهم مشترک ایجاد می کند. این فهم مشترک در اصل منافع سیستم حاکم است که به عنوان فهم مشترک و غالب به روابط اجتماعی تحمیل شده و در تکوین شخصیت انسان تأثیر بسزائی ایجاد می کند. نحوه ایجاد این فهم مشترک و اکثریتی در بعد رقمی آن بیشتر با خشونت و اجبار همراه است. این فهم مشترک در پی خود برای جامعه پاداش و جزا را به ارمغان می آورد. این پاداشها و جزاها، هم از نظر فیزیکی و هم از لحاظ معنوی برای ادامه حیات بشری لازم و ضروری جلوه داده می شوند.
برای درک هرگونه سیستم لازم است که جهات مختلف آن سیستم را بررسی کرده و از آن ها شناخت به دست آوریم. یعنی اجزای تشکیل دهنده سیستم و چگونگی ساختار کلی را باید بشناسیم. بنابراین ساختار سیستم پدرسالاری نیز با ویژگی هایی شناخته شده از جمله: هژمونی مرد (نر)، اتکای این سیستم بر هویت مرد، مرکزیت مرد (نر) و کنترل شدید (اوپسئسیو) است.
ساختار سیستم پدرسالاری متکی به یک سری ایده ها و نشانه ها (سمبول) است. این فرهنگ بطور کلی در زندگی روزمره، از ادبیات گرفته تا زندگی خصوصی تا تمام عرصه های اجتماعی را فرا گرفته و انسانها را تحت کنترل خود در می آورد. فرهنگ پدرسالاری انسانها را به عنوان مرد و زن از هم جدا می کند. انسانیت را به عنوان مادینگی و نرینگی به دو جنسیت تقسیم می نماید. به طور کلی فرهنگ پدرسالاری در تمام عرصه های جامعه بشری هژمونی خود را مستقر ساخته و بر آن حکم می راند. ایده پدرسالاری قبل از هر چیز از نظر آفرینش فرق بین مرد و زن را در اذهان عمومی جایگزین کرده و بر تبلیغ آن تاکید می کند. این سیستم از ابتدای آفرینش برتری مرد را به عنوان نورم طبیعی می پذیرد و این تفکر برتر بودن را به روابط اجتماعی بسط می دهد و مرد را صاحب امتیاز می داند. حتی این مسئله هتروسکشوالیزم را به عنوان یک نورم در اجتماع برای عموم اعلان می دارد، چون بر اساس این سیستم جنسیت دو نوع مختلف دارد. برای اثبات این نظریه از خود طبیعت مثال آورده می شود که ثابت کند جنسیت در طبیعت هتروسکشوال می باشد.
برای زیستن در جامعه پدرسالار ابتدا می بایست تعریف زن و مرد را آموخت. بنابه این تعریف، جامعه از آنان انتظاراتی دارد (قانون، جزا، فرم لباس، رفتار و خصوصیات و شکل سکس…) که باید به آن عمل شود. این نورمها پیشاپیش ایفای نقش زن و مرد را در جامعه معین کرده است. زن بایستی وظیفه مادری را انجام دهد و مرد هم به عنوان حافظ خانواده باید کار کرده و مخارج آنها را تأمین نماید. حتی اگر زن در بیرون از خانه کار می کند، در کار مورد نظر، زنانگی خود را برای افزایش راندمان و بهره وری کار، مورد بهره برداری قرار دهد.
ما برای اینکه وارد این سیستم شویم، باید قبلا در ساختار سیستم جایگاه مشخص خود را بیابیم. هنگامی که در خانواده بعنوان “مادر”، “دختر”، “خواهر”، به وسیله کار در عرصه اقتصادی “معلم”، “کارگر”، یا در سیاست به عنوان “شهروند” و در عرصه دین در نقش “پیشوا” و یا “روحانی” عمل می کنیم، بر اساس فرهنگ و باورهای این ساختارها رفتار کرده و سیستم را بازتولید می نماییم. ما در این سیستم نه به عنوان انسان، بلکه نسبت به ایفای نقش سیستم هژمونیک تعریف و ارزشیابی می شویم. خواست سیستم از یک زن مجرد و متأهل با یکدیگر فرق دارد. یعنی اجتماع برای یک زن متأهل به دیده همسر نگریسته و از وی انتظار دارد که در مقابل شوهر به مسئولیت خود پایبند باشد. اما این مسئولیتها پیشاپیش به عنوان یک کل تعریف شده است. ما وقتی که خود را می شناسیم، بر اساس جایگاه اجتماعی ”خود“ را تعریف می کنیم. بر اساس این هویت شروع به فراگیری فرهنگ سیستم می کنیم. مثلا وقتی خود را مرد می بینیم، بلافاصله در جامعه لباس مردانه پوشیده و رفتار آنها را مد نظر قرار می دهیم. بنابراین ما به سیستم پدرسالاری وارد شده، در بازتولید آن شرکت می کنیم و لذا برای خود موقعیت اجتماعی کسب می کنیم.
در سیستم پدرسالاری جنسیت اساس نابرابری را پایه گذاری کرده است. ما هم مجبوریم که در آن سیستم اشتراک عمل داشته باشیم. برای رهایی از سلطه این سیستم حتما باید از زن و مرد بودن دوری جست. یعنی از مفهوم زن و مرد باید امتناع کرد. همچنین از زبانی که بیانگر زن و مرد بودن است باید دوری جوییم. از به کار بردن مفهوم جنسیت، به عنوان زن و مرد به معنای زنانگی و مردانگی اجتماعی باید پرهیز کرد.
طبیعی است که با این نوشته مختصر برای حل این مسئله بزرگ نمی توان راه حل جامعی پیدا کرد. اما در جهان پست مدرن امکانات ما برای شکافتن سیستم و نشان دادن ماهیت آن نسبت به گذشته افزایش یافته است. داشتن شرایط مختلف برای انتخابهای متفاوت زیستی، امکان رهایی بشریت از سیاهچال پدرسالاری را نیز تا حدودی فراهم آورده است.
منابع:
- پدرسالاری، نوعی نظام اجتماعی و نظام دودمانی است که در آن پدر یا مسن ترین فرد ذکور طایفه، سرپرستی طایفه را برعهده دارد. گاه به غلط، به جای واژهٔ “پدرسالاری” از واژهٔ “مردسالاری” استفاده می شود که درست نیست، زیرا پدرسالاری تنها برخی از جنبه های نظام مردسالارانه و این اقتدار مردانه را شامل میشود و به گروه خاصی از مردان اشاره می کند. مردسالاری، نامی است برای نظام و ساختاری که از راه نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ِ خود، زنان را زیر سلطه دارد. در زبان انگلیسی برای هر دوی پدرسالاری و مردسالاری از واژهٔ “Patriarchy” استفاده میشود. (ویکیپدیا)
Bell hooks- Understanding Patriarchy
Allan G Johnson- The Gender Knot - Revised Edition 2005
منبع: مدرسه فمینیستی