سکس در منطقه‌ی آزاد فیلمفارسی

نویسنده
رضا بهاری

» نگاه

نگاهی به فیلم کالسکه ساخته‌ی آرش معیریان

منطقه‌ی آزاد فیلمفارسی! شاید حالا که سینمای اجتماعی ایران بیش از هر وقت دیگری زیر فشار و سانسور است، جدی گرفتن محصولات فیلمفارسی لازم و ضروری باشد. این نمای محبوب مدیران سینمایی است. سینمایی خنثی که اجازه دارد برای به دست آوردن دل مخاطب از هر خط قرمزی عبور بکند. در منطقه‌ی امن و آزاد فیلمفارسی، دور از قوانین سخت‌گیرانه‌ی حکومت، شما می‌توانید شاهد روترین و آشکارترین دیالوگ‌های سکسی و جنسی باشید که سینمای پیش از انقلاب هم آن را تجربه نکرده. این سکس پنهان که حالا هر روز آشکارتر می‌شود، در محصول بی‌مایه و بیهوده‌ای به اسم کالسکه چنان برجسته و عریان است که باور شنیدن و دیدن چنین دیالوگ‌ها و تصاویری را روی پرده‌ی سینماهای جمهوری اسلامی دشوار می‌کند. اما گویا کارت ِ سبز عبور پیش از این صادر شده. فیلم‌سازان با نادیده گرفتن اتفاقات و اجتماع امروز، مجاز هستند از دیگر خط قرمزها عبور بکند تا بلکه تماشاگر را به سالن بکشاند.

کالکسه را نباید در شکل کارگردانی، بازی‌ها و داستان‌ش بررسی کرد. چون در تمام این زمینه‌ها اسیر تکرار مکررات است. تصویری‌ست هزار بار نمایش داده شده. همان بازیگرهای تیپیکال کمدی‌های تلویزیونی از بهنوش بختیاری تا مهران غفوریان. داستان هم همان داستان ِ قدیمی و کلیشه شده‌ی ممل آمریکایی است. عشق رفتن به آمریکا و پشت سر گذاشتن وطن که نمونه‌های ایدئولوژیک و رسمی‌اش پس از انقلاب به تولید فراوان رسید. از زمان جنگ و فیلم ویزا تا کمدی فانتزی هی!جو! و نام‌آورتر از بقیه کمدی تولیدی حوزه‌ی هنری به نام آدم برفی که کاباره و ترانه و لات‌بازی و هر آن‌چه ممنوعه بود را برای دادن یک پیام مباح، آمریکا بد است!، به نمایش گذاشت و مورد تقدیر مسئولان نظام قرار گرفت. حالا کالسکه با همان مضمون و داستان ِ دیگر خسته‌کننده و بی‌رمق، جلو دوربین رفته تا در کنارش، با ساختن داستانک‌های حاشیه‌ای سرشار از اشاره‌های جنسی و سکسی تماشاگر را مجاب به خریدن بلیط بکند. نکته‌ی مهم این محصول سست و ضعیف هم همین حاشیه‌ها و دورچین‌های تا دیروز حرام است که امروز به منو و فهرست فیلمفارسی اضافه شده.

یکی از شخصیت‌های فرعی داستان، با نام شهرام شب‌پره و بازی مهران غفوریان، مزرعه‌ی پرورش شترمرغ دارد. در سکانس معرفی، شهرام رو به دوربین نشسته و از نرینه‌ای بی‌بخار شکایت دارد که چرا نمی‌تواند کاری بکند. تصویر به شترمرغ افسرده و گوشه‌نشین کات می‌خورد. شترمرغی که طبق دیالوگی صریح “مدت‌هاست خدمت زن‌های‌ش نرسیده!” زن‌هایی که به شکل جالب و طعنه‌آمیز چهار نفر- برابر با تعداد زن‌های عقدی مجاز در مذهب اسلام- هستند. این خرده داستان بی‌ربط اما در این‌جا به پایان نمی‌رسد و هم‌پای خط اصلی قصه، قصد یک زن شوهردار برای طلاق گرفتن و رفتن به آمریکا، ادامه پیدا می‌کند. وقتی که سوی دیگر قصه و شخصیت‌هایش، درگیر توطئه و نقشه برای رسیدن به بلیط آمریکا و پول هستند، این‌سو کارگر افغان برای شترمرغ‌ها گردو و زنجبیل تجویز می‌کند تا طبع حیوان گرم بشود و بتواند خط تولید تخم شترمرغ را راه بیندازد. این‌سو درست وقتی که زن قصه نادم و پشیمان است و آمریکا را فراموش می‌کند و به سوی شوهرش برمی‌گردد، کارگر افغان برای کارفرمای‌ش خبر می‌آورد که “مشکل حل شد! شترمرغ نر داره همه‌ی شترمرغای ماده رو از دم تیغ می‌گذرونه!” و بعد هلهله‌ی شادی شخصیت‌ها برای افتادن این اتفاق فرخنده. نویسنده و کارگردان اما به سکس حیوان با حیوان رضایت نمی‌دهند و در سکانسی یکه و عجیب وقتی زنی با بازی بهنوش بختیاری به قصد خرید شترمرغ‌ها وارد مزرعه می‌شود، دیالوگ صاحب ملک و حیوانات را این‌گونه ترتیب داده‌اند “ این شترمرغ ِ به درد شما نمی‌خوره. بی‌بخاره. می‌خوای شماره تلفن خودم‌و بدم؟!”

سازنده‌گان کالکسه برای جذاب کردن بخش مندرس داستان فریب خوردن و کور شدن در مقابل زرق و برق غرب هم ترفندی رو کرده‌اند از همان جنس سکس شترمرغی! شوهر زن در میانه‌ی فیلم می‌پذیرد که همسرش را طلاق بدهد؛ به این شرایط که پیش از جدایی، همسر فعلی‌اش برای آینده‌اش همسری دیگر پیدا بکند و در مراسم خواستگاری هم شرکت بکند. و این تم جدید، در حقیقت ترفندی‌ست برای رسیدن به دیالوگ‌ها و کنایه‌های جنسی نو. در یک مجلس خواستگاری با اشاره به ظرف میوه، عروس به هلو و داماد به خیار تشبیه می‌شود. در مجلسی دیگر، که دختر دم بخت سگ بزرگی دارد، یک نفر از خانواده‌ی داماد درباره‌ی مهم بودن شب‌های اول ازدواج حرف می‌زند و بعد می‌پرسد “سگ‌تون که رو تخت نمی‌خوابه؟ چون خطرناکه!” و در آخر برای به هم رساندن قصه‌ی اصلی و چاشنی فرعی، آمریکا و سکس، دایی دختری که هوای سفر به آمریکا دارد، با استفاده از کنایه‌ی جاافتاده‌ی داستان “دایی جان ناپلئون” می‌گوید “آمریکا رفتی حتما یه سری به سانفرانسیسکو بزن!” کنایه‌ای که برای تماشاگر امروزی در بین تمام دیالوگ‌های صریح جنسی فیلم، می‌تواند مبهم و نفهمیدنی باشد.

و به این شکل منطقه‌ی آزاد فیلمفارسی قصد جذب تماشاگر و توریست دارد. منطقه‌ای که در آن، دیالوگ‌های پررنگ جنسی در کنار پخش کردن آهنگ‌های قدغن- در این فیلم ترانه‌های پریا از شهرام شب‌پره و چشم من از حسن شماعی‌زاده- و نشانی فیس‌بوکی دادن، مکان‌هایی هستند که تماشاگر اجازه‌ی ورود به‌شان را دارد و می‌تواند یک ساعت و نیم در خلایی که نه تصویری از اجتماع دارد و نه نشانی از حکومت، خوش باشد. اما این پیکره‌ی گویا جذاب، چشم اسفندیارش جایی است که حساب مخاطب چشم و دل سیر را نمی‌کند. مخاطبی که ماهواره و اینترنت دارد؛ وسایل و امکاناتی که به قول وزیر ارشاد، علی جنتی، راهی برای کنترل و محدود کردن‌شان نیست. مخاطب امروز با چشم پر شده از هر آن‌چه که از دید حکومت ممنوعه و مضر است، پای گیشه‌ی چنین محصولاتی حاضر نمی‌شود و اساسا چیز دیگری را طلب می‌کند. چیزی شبیه به زنده‌گی خودش با تمام ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های تحمیل شده. تصویری که اگر نه خود زنده‌گی‌اش که نزدیک به آن باشد. نه چنین پرده‌هایی مملو از رنگ‌های کاذب و نقش‌های دورغین.