وداع با جمهوری

نویسنده

talaee.jpg

رد صلاحیت بسیاری از چهره های سیاسی دیروز حاکمیت، خبر از تحولی جدی است در ساختار باورهای رهبری ‏نظام جمهوری اسلامی. ایشان در چندین نوبت در سخنرانیهای اخیر خود حکومت اسلامی را بیشتر از جمهوریت نظام ‏توصیه کردند. البته وزنه حاکمیت اسلامی سالهاست به نفع اسلامگرایان چرخیده و موجب دور شدن بسیاری از صحنه ‏سیاست شده است اما این روزها شاهد بیرون راندن بسیاری ازمذهبیون چند آتشه دیروز و اصلاح طلب امروز هستیم ‏که به وقت انقلاب، انقلابی بودند و به وقت جنگ، رزمنده؛ حالا هم که به قول عده ای همه کاره.‏

حیات فردای حاکمیت به اشاره رهبری، در گرو حاکمیت اسلامی است و نه جمهوریت آن. آگاهان می دانند این پسوند ‏در قالب نام هیچگاه منتفی نخواهد شد، همانطور که در سوریه و عراق صدام، پاکستان و افغانستان هم این پسوند زیبا ‏را استفاده کردند اما در عمل، حاکمیت مردم را هم هیچگاه برنتابیدند. جان جمهوریت نظام ایران در دست ‏اسلامگرایان متعصب، سالهاست که به ستوه آمده است و بعد از بیست و نه سال تنش و بی مهری با این اصل محترم و ‏آبرودار، معنی و معرفت جمهوریت می رود تا در نزد صاحب اصلی آن، یعنی مردم نیز بی اهمیت جلوه داده شود. ‏

نتایج چانه زنیهای رهبران ائتلاف با رهبری نظام هر چه که باشد در واقع بهترین ملاک سنجش اعتقاد نظام به حاکمیت ‏مردم ایران در این مقطع از تاریخ است. رهبری به عنوان قدرت تمام و کمال و محیط بر قانون اساسی، تنها‎ ‎شخصی ‏است که درمان زندگی جمهوریت بیمار نظام را می تواند به سرانجام برساند. آقایان هاشمی و خاتمی و کروبی اگرچه ‏اهل درمانند اما هیچگاه داروی مورد نیاز را نداشتند و نخواهند هم داشت. ایشان مطیعند و وفاداربه نظام و رهبری، اگر ‏چه نگران آینده نظام. دغدغه آنان حفظ آبروی نظام است و این نظام در “رهبری” آن معنی پیدا می کند پس رضایت ‏رهبری در تمام امور، اهم مهمات است. ‏

بی اثر کردن مفهوم جمهوریت در ساختار سیاسی امروز کشور گامی است به سوی تاکید بیشتر بر اصولگرایی ‏اسلامی. این تفکیک، مقدمه بحرانهای سیاسی و داخلی آتی کشور هم خواهد بود. تکیه نظام بر درخت کهن اسلام آنقدر ‏سنگینی خواهد کرد تا این درخت روزی اززمین ذهن مردم کنده شود. مذهب و دینداری مردم ایران اگر چه ریشه ای ‏در اعماق تاریخ دارد اما هیچگاه چنین تلفیق انحصارطلبانه ای را تجربه نکرده بود. در این ساختار مذهبی و ‏ایدئولوژیک، سیاست و قدرت طلبی عده ای آنچنان آشکار است که حتی حرمت و آبروی شخصی یاران و همسنگران ‏دیروز خود را در نظر نمی گیرند. اخلاق سیاسی در نگاه لیبرالیسم و دموکراسی غربی، بارها بیشتر از مدعیان ‏خداترس اصولگرای امروز ایران ارج نهاده می شود.‏

اما تن برهنه سیاست هیچگاه با چادر مذهب و اعتقاد پوشیده نشده است، نمی شود و نخواهد شد. دروغ و کلک و حیله ‏را نمی توان به نام خداوند و انسانهای صاحب آبرویش به خورد مردم داد. حاکمیت اسلامی بدون چرخ مردمسالاری، ‏راهش دشوار و پر مخاطره است. نسل جوان امروز ایران آشکارا عاصی از این همه تظاهر و فریب، در جستجوی ‏واقعیات زندگی است و دلنگران فردای تهی از حقیقت اش. نمی توان به امید بهشت و رستگاری در فردای آخرت، شکم ‏گرسنه امروزش را فریفت. ‏

چرخ حکومتها روی دوش مردم می چرخد اما رابطه حاکم و مردم، رابطه حاکم و محکوم نیست. قدرت سیاسی ودیعه ‏ایست نسیه و قابل مطالبه از طرف مردم. این انتخابات هنوز شکل نگرفته چه درسهای مهمی را یادآور ما می شود. ‏حضور و یا سکوت در این انتصابات دیگر به مهمی پیامدهای فردای آن نیست. منتصبین سیاسی مجلس هشتم به سختی ‏خود را مسئول حفظ جمهوریت نظام می دانند و اصل را بر اساس اشاره رهبری به پر رنگ کردن اسلامیتش خواهند ‏گذارد. ‏

این راهکار رهبری شرایط دعوای فردای نسل من را با مدعیان اسلامگرایی که خود را “حق” می پندارند و دیگران ‏را “شر” بیشتر و بیشتر فراهم می آورد. عده ای که کلامشان را کلام خداوند می دانند و عملشان را عین دیانت پیامبر ‏آن، دیگر راهی برای رد سیاستهای اشتباه این حاکمیت نمی گذارند و آنوقت برای اثبات اشتباهتشان، یا باید دشمن ‏خداوند و اسلام شد یا عالم و زاهدی هزار بار علامه تر و مسلمان تر از آقایان. ‏

حاکمیت مذهبی امروز ایران اگر تثبیت اش را در وداع با جمهوریت محقق می داند، حرفی نیست و البته توانی هم برای ‏مقابله با این خواست اساساً مهیا نیست اما چراچنین شتابان و آشکارا؟ مگر اصلاحات حکومتی دوره های قبلی چقدر ‏جدی و حراس برانگیز بوده که چنین رفتاری را از اصولگرایان شاهدیم ؟ مگر اصلاحات و پرچمداری آقای خاتمی و ‏یارانش چقدر از معیارهای حاکمیت اسلامی فاصله داشت که برای مهارش چنین شتابی لازم باشد؟ ‏

اصلاحات پر حرف و حدیث حاکمیت، شفا که نکرد هیچ، حالا بلای جان اصل جمهوریت هم شده است. کسانی به جای ‏عمل به اصلاحات چنان بلند شعار دادند که هم مردم را به عنوان حامی از دست دادند و هم اصولگرایان را به عنوان ‏مدعی، مجاب ساختند که چیدن کامل بساط جمهوریت را در دستور کار خود قرار دهند. ‏

باور اصولگرایان قابل فهم است و تلاششان قابل تحسین. آنان می دانند که چه می خواهند و برای کسب آن از هیچ ‏کاری دریغ نخواهند کرد. اما اصلاح طبان چطور؟ به نظر می رسد باور متزلزل آنها به دموکراسی به روش غربی و ‏تلاش صادقانه شان برای برقراری مردمسالاری اسلامی و بومی نتوانست نه مردم را راضی کند و نه رهبری را وفقط ‏طنابی شد به گلوی جمهوری خدا بیامرز. ‏

اصلاح طلبی هم اصولگرایی خود را می طلبد. حرمت و آبروی اشخاص در زیر درخت نوگرای جمهوری هر چه ‏بیشتر ریخته شود بهتر است. چرا که می توان افراد را بخاطر عدم التزام عملی به اصل ولایت فقیه، دین اسلام و نظام ‏سیاسی امروز ذبح اخلاقی کرد اما نمی توان آنان را از حقوق اجتماعی و سیاسی شان برای همیشه معاف نمود. ‏

به نظر می رسد چاقوی اصولگرایی بر گلوی اصلاحات نیست بلکه گلوی خود را می برد، یاران و باورمندان دیروزش ‏را با واقعیات ماهیتش آشنا می سازد و راه آبیاری درخت نو پای مردم سالاری را بیشتر هموار می کند. این نهال ‏خشکیده در گرمای تعصب و انحصار، امروز بیشتر از هر روز دیگر سیراب می شود، شاید خارج از باغ ولایت اما به ‏باغبانی صاحب اصلی اش یعنی مردم، می رود تا رشد کند و تنومند شود برای فردای ایران.‏

‏ ‏

‏ ‏