این نوشتار، بر ویژگیها و مزیتهای حسن روحانی نسبت به سعید جلیلی یا غلامعلی حداد عادل چشم نمیپوشد. یادداشت میکوشد توضیح دهد که گفتمان کنونی روحانی نمیتواند موجب پیروزی وی در انتخابات آتی شود. هم آن گروه از اصلاحطلبانی که امیدوارند بتوان روحانی را جایگزین هاشمی رفسنجانی کرد، و موج اقبال به رییس رد صلاحیت شدهی مجمع تشخیص مصلحت نظام را بهسوی وی سوق داد، و هم شخص روحانی، ناگزیرند که اگر سودای تصاحب قوه مجریه دارند، گفتمانی را که وی در تبلیغات انتخاباتیاش بهکار گرفته، نقد و ترمیم کنند و ارتقاء بخشند و اصلاح کنند. گو اینکه ترمیم نوع نگاه سیاسی و چگونگی سیاستورزی روحانی، کار چندان آسانی به نظر نمیرسد.
حسن روحانی رأی کدام گروههای اجتماعی را میخواهد؟ آیا او میتواند رأی لایههای افراطی راست را به خود متمایل سازد؟ یا رأی بخش سنتی و میانهی راست را؟ پاسخ به این هر دو پرسش، منفی است. جلیلی و ولایتی و حداد عادل، گزینههای بهمراتب مناسبتری برای طیفهای مزبور محسوب میشوند. جبهه پایداری و یاران مصباح یزدی، و جبهه پیروان خط امام و رهبری و همراهان شیوخی چون محمد یزدی و محمدرضا مهدوی کنی، روحانی را جایگزین جلیلی و ولایتی و حداد نخواهند کرد.
این دست تاکیدهای روحانی که “در دو دوره نماینده مردم در مجلس خبرگان رهبری بودم و هماینک نیز نماینده استان تهران در خبرگان رهبری هستم”، برای وی واجد رأی معنادار و درنهایت پیروزی نخواهد بود. او برخلاف آیتالله دستغیب که از فردای کودتای ۲۲ خرداد ۸۸ کنار مردم ایستاد و منتقد خبرگان رهبری شد، بهعنوان عضو مجلس خبرگان رهبری، چه نقدی به مرکز ثقل قدرت دارد و سیاستهای مسلط دارد؟ این پرسشی زیادهخواهانه و رادیکال و انتزاعی نیست؛ اما روحانی برای جلب نظر لایههای اجتماعی ناراضی از وضع موجود و مردد به شرکت و معترض به انتخابات ۸۸، و نیز جلب توجه طبقه متوسط مدرن، ناگزیر است که دستکم ادعا کند و گزارش، که بهعنوان عضوی از مجلس خبرگان رهبری خواهد کوشید وظیفهی خویش را در پاسداری از حقوق اساسی و مدنی شهروندان، مصرح در قانون اساسی، ادا و تعقیب کند.
این دست تاکیدهای روحانی که “در طول رهبری رهبر معظم انقلاب، همیشه نماینده ایشان بودم و هم اینک نیز نماینده ایشان در مهمترین نهاد سری کشور یعنی شورای عالی امنیت ملی هستم”، نیز دردی از پیروزی روحانی درمان نخواهد کرد. او باید بگوید که بهعنوان عضوی از “مهمترین نهاد سری کشور، یعنی شورای عالی امنیت ملی” در قبال سرکوب خشونتبار اعتراض شهروندان به نتیاج رسمی انتخابات۸۸ چه موضعی اتخاذ کرده است؟ درخصوص حبس خانگی موسوی و کروبی و تغییر وضع آنان و دیگر زندانیان سیاسی سبز، چه برنامهای دارد و کدام سیاست را درپیش خواهد گرفت؟
جالب اینجاست که در نقطهای متفاوت، روحانی از “اردوکشی خیابانی” میگوید؛ یعنی همان توصیف و ارزیابی رهبر جمهوری اسلامی از اعتراض خودجوش شهروندانی که تقلب معنادار را “وجدان کردند” و برای پرسش از حق قانونی و رأی خود، به خیابان آمدند، و موسوی و کروبی را همراه و بعدتر، “رهبر” ساختند. رهبران جنبش سبز بیش از دو سال است در بازداشت خانگی غیرقانونی هستند؛ و حالا روحانی بیآنکه آنان امکان دفاع از خود داشته باشند، به صدا و سیما انتقاد میکند که به همگان اجازهی صحبت و دفاع دهد؛ ولی همزمان، خود از “اردوکشی خیابانی” میگوید.
حسن روحانی با ارجاع مکرر در سخنانش به “رهبر معظم انقلاب” میکوشد اطمینان رأس نظام سیاسی را بهخود تداوم بخشد و همچنان معتمد و امین آیتالله خامنهای بماند. او حتی در گزارش از مدیریت موفق خود در گفتوگوهای هستهای، و در مصاحبهی جنجالیاش با شبکه دوم سیما، پیوسته به “نظام” ارجاع میدهد و “ارشادات رهبری” و “رهبر معظم انقلاب”. او حتی در تبیین این “ما”، حاضر نمیشود حتی یکبار به وزن و جایگاه و شأن بینالمللی سیدمحمد خاتمی، ریس جمهور اصلاحطلب اشاره کند. او نمیگوید، شیراک برای دیدار با چه کسی از پلههای الیزه پایین آمد. روحانی همچنین در ارجاع به پیشرفتهای هستهای در سال ۸۳، اشارهای هم به دولت اصلاحات نمیکند.
گزارش روحانی البته واجد حقیقتی است: نقش ویژهی رهبر جمهوری اسلامی در حوزهی انرژی هستهای. بسیارخوب؛ پس در اینصورت چه تفاوتی میان او و جلیلی خواهد بود؟ اگر تفاوتی بهوجود آید، ناشی از رای مردم است؛ رای غریبی که در سال ۱۳۷۶ ، “خیزش دوم خرداد” را ایجاد کرد و خاتمی را با ادبیات دموکراتیک و نگاه انسانی و رویکرد صلحطلبانهاش، چهرهای محبوب و جهانی ساخت. روحانی اما از این وجه غفلت میکند. او میخواهد چنانکه خود میگوید در “میانه” بایستد. اما آیا در نقطهای که او میایستد، شانس پیروزی در انتخابات نیز وجود دارد؟
نگارنده مایل نیست به مواضع و رویکردها و رفتارهای سیاسی روحانی در گذشته، نقب بزند و ارجاع دهد؛ اما نامزدی که میخواهد بر صدر قوه مجریه بنشیند، باید بداند که کدام گروهها و لایههای اجتماعی را هدف اصلی تبلیغ قرار داده و مخاطب خویش میداند. این، نیازمند اتخاذ کردن ادبیاتی الزاما “سبز” نیست؛ به ترساندن رهبری و راست افراطی نیز نیاز ندارد؛ کافی است او در همان موقعیتی بایستد که “هاشمی رفسنجانی” از ۲۲ خرداد ۸۸ ایستاده است. روحانی اما نه از فردای تقلب معنادار تاکنون چنین کرده، و نه در تبلیغات انتخاباتیاش چنین چیزی را نشان داده است. او اگر میخواهد “بنبست” گشا باشد و عاملی برای مصالحهی جامعه مدنی و دولت، باید اعتماد جامعه مدنی را جلب کند. به نظر میرسد برخلاف برخی خوشبینیها نسبت به امکان توفیق وی، زمان به زیان روحانی و اصلاحطلبانی که به وی دل بستهاند، سپری میشود.
روحانی برای پیروزی در انتخابات، بهقدر لازم دچار محدودیت و مشکل است؛ او نه چون خاتمی و نیز رفسنجانی (هاشمی پس از ۸۸ و اینک ردصلاحیت شده) مشهور است و محبوب و مقبول؛ نه در جامعهی برآشفته از حضور پررنگ روحانیان در حکومت، نسبت به نامزدی چون قالیباف، جذابیت تصویری ویژهای برای طبقه متوسط شهری و شهروندان ناراضی دارد؛ نه وعدههای اقتصادی وی برای ناراضیان اقتصادی واجد تمایز معناداری با اغلب نامزدهاست؛ نه مواضعاش در دوران اصلاحات و جنبش سبز، اکثریت معناداری از نخبگان و دموکراسیخواهان را مجذوب ساخته است؛ و نه ستاد انتخاباتیاش را با حضور اصلاحطلبان، معنادار کرده است. اینچنین، به گمان نگارنده بعید به نظر میرسد که حالا حسن روحانی حتی بدون تغییر گفتمان و ادبیات و نگاه سیاسیاش، بتواند بر صدر قوه مجریه تکیه زند؛ هرچند که هاشمی و خاتمی نیز او را نامزد مورد حمایت خود بخوانند. چراکه او تنها موفق به جلب رأی کسانی میشود که به هر علت و دلیل در انتخابات مشارکت خواهند کرد. رأی بسیاری از معترضان به انتخابات ۸۸ و ناراضیان سیاسی و اقتصادی و مردّدان و قهرکنندگان با صندوقهای رأی، همچنان در سبد آراء حسن روحانی مفقود خواهد بود، و او و همراهان و حامیانش، ناکامان بزرگ انتخابات مهندسی شده؛ انتخاباتی که طراحان اصلیاش، هاشمی رفسنجانی را نیز تحمل نکردند.