ایران به صلح پایدار نیازمند است. در شرایطی که جنگ به صورت احتمال حمله خارجی مطرح می شود، از مفهوم صلح پایدار دور می افتیم و همه نیروها به سمت و سویی بسیج می شود تا از وقوع حمله خارجی پیشگیری کند. البته در یک چنین موقعیتی منطقی است که به اولویت ها توجه بشود. اما ایران در وضعیتی است که به صلح پایدار با تمام ویژگی های آن نیاز فوری دارد و می شود گفت صلح پایدار از جمله اولویت هاست. صلح پایدار محدود نمی شود به متقاعد ساختن نیروهای خارجی تا به محدوده مرزهای جغرافیایی احترام بگذارند. صلح پایدار، از آن فراتر است و تا رابطه نظام سیاسی کشور با شهروندان اصلاح نشود به دست نمی آید.
به این ویژگی از صلح پایدار که می اندیشیم نظام سیاسی کشور را از آن بیگانه می بینیم و بسیار دلایل داریم که نشان می دهد در این باره یعنی اصلاح رابطه با شهروندان، اراده ای در کار نیست. فرصت های بزرگ سوخته و بر باد رفته است. بنگریم به وضعیت ساکنان مناطق مرزی کشور: شهروندانی که تبعات هولناک جنگ هشت ساله با عراق را در آن مناطق تحمل کرده اند از جمله محروم ترین شهروندان به شمار می روند. دستشان بیش از پیش خالی است و به درجه ای از نارضایتی رسیده اند که اگر امر دایر شود که صلح پایدار در ایران استقرار یابد ابتدا باید رضایت آنها را جلب کرد و به اشتغال زایی، تأمین رفاه و امنیت و محرومیت زدایی از آنان اولویت بخشید. احکام قضایی که نسبت به فعالان مدنی و اجتماعی در گستره سکونت مرزنشینان و استان های پیرامونی صادر می کنند از یک چنین برنامه ای خبر نمی دهد، و بی گمان بر میزان وفاداری ساکنان این مناطق نسبت به موضوع حساسی مانند حفظ تمامیت ارضی نمی افزاید و در نتیجه نظام سیاسی کشور موثرترین شهروندان را برای روز ”مبادا” که همانا روز مواجهه با حوادث بزرگ است از دست می دهد.
در هم ریختگی روابط دولت با شهروندان و تضعیف این رابطه به مرزنشینان ختم نمی شود. دولت ها در ایجاد روابط دوستانه با دیگر شهروندان هم کامیاب نبوده اند و هرگز اصلاح روابط با آنان را در دستور کار نداشته اند. یک گرایش خطرناک در بخشی از حاکمیت فعال است که عقیده دارد دولت تا زمانی بر اریکه قدرت باقی می ماند که لجبازی کند و هر آنچه را مردم و نخبگان و فعالان در جای حق و نیاز درخواست می کنند زیر عناوین مجرمانه برده و به مطالبه حق صورت مجرمانه بدهند. این است که تأمین حقوق شهروندان به مجازات مطالبه کنندگان این حقوق می انجامد. یک چنین رسم حکومتی البته میراثی کهن است و انقلاب های اجتماعی و سیاسی آن را چاره نکرده، بلکه با پیروزی دو انقلاب مشروطه و اسلامی، آن میراث شوم سیاسی به ابزارهای مدرن تجهیز شده و به شریان های حکومتی برآمده از انقلاب منتقل شده است.
اینک به نظر می رسد ایران گام در راهی نهاده تا به یک اولویت بپردازد و از حمله و هجوم قدرت های خارجی پیشگیری کند. هرگاه درست فهمیده باشیم و خبرها دیگربار به راه دیگری نرود، گام هایی که برداشته می شود سودمند و ضروری است. با این وصف از اینکه حاکمیت ایران به اولویت دیگر بپردازد و گام در راهی بگذارد که راه آشتی با شهروندان است نشان نمی بینیم، حال آنکه این اولویت از آن یکی کم اهمیت تر نیست. پیشگیری از وقوع جنگ بین مردم و دولت اقدام مهمی است که بدون آن صلح پایدار نمی شود. در کارنامه نهادهایی از حاکمیت اساسا اولویت صلح پایدار متروک مانده است. حقوق مردم در همان حدودی که قانون اساسی موجود می پذیرد مغفول مانده است. در عوض روش سرکوب انتخاب شده تا مطالبات صلح آمیز را با شیوه های قهرآمیز از نفس بیاندازد. کم نیستند مدیرانی که می دانند نقطه های ضربه پذیر نظام اقتصادی و سیاسی کشور کجاهاست. شگفتا نمی خواهند یا نمی توانند نقطه های ضربه پذیر را ترمیم کنند. آنها که نمی خواهند دریافته اند که مردم در شرایط موجود اراده و انرژی لازم برای گسترش مطالبات خود ندارند. مردم از بس گرفتار شده اند از حاکمیت فاصله گرفته اند. این تمام ماجرا نیست. متأسفانه آنها از نیروهای پراکنده منتقد و مخالف نیز دلسرد شده اند و هرچند گاه و بی گاه شنونده و بیننده آنها می شوند و هرچند به چشم می بینند جنبش های اجتماعی را که پیش رویشان شکل می گیرد و تار و مار می شود، از آنها با جان و دل حمایت نمی کنند.
همین حد از فاصله مردم با نیروهای منتقد و جنبش های اجتماعی است که مدیران را در تداوم سیاست هایی که مبنی بر اصلاح رابطه با مردم نیست جری تر ساخته و آنها باور کرده اند با وجود بی اعتمادی مردم نسبت به انواع دستجات مخالف و تأکید مردم بر حفظ حریم خصوصی، گرایش های افراطی در حکومت می توانند تا ابد بی دغدغه خاطر بر جا بمانند. یقین آنها که شالوده بر خطای دید استوار کرده و به تجربه های تاریخی نمی اندیشند جایی برای صلح پایدار که همانا ثبات سیاسی است باقی نمی گذارند و تنش زدایی از سیاست خارجی لزوما منجر به تنش زدایی از روابط با مردم نمی شود.
صلح ناپایدار و اخذ تأمین از قدرت های خارجی در کوتاه مدت به داد حکومت می رسد. برای آنکه حکومت بتواند در درازمدت تأمین خاطر داشته باشد محتاج جلب اعتماد مردم است. در غیر این صورت دو کفه صلح نامتعادل است و از پایداری خبری نخواهد بود. آتش بس های موقت همیشه به یک چشم برهم زدن می شکند. ایرانیان در طول تاریخ خود ثابت کرده اند گاهی تا سال ها آتش بس با دولت متبوع را در عمل مراعات می کنند. مثلا دو قرن سکوت می کنند، ودر یک لحظه غیرقابل پیش بینی سکوت را می شکنند. خیالی هم ندارند که با ورود ناگهانی و خشونت آمیز به صحنه چه ها بر سرشان بیاید. این رویه و عادت سیاسی خوبی نیست ولی همین است که هست و در جایی که انتخابات آزاد نیست و مردم به صورت صلح آمیز نمی توانند شاهد بر انتقال قدرت با مکانیزم های دموکراتیک باشند شکستن سکوت و آتش بس چیزی را عوض می کند بدون آنکه لزوما چیز بهتری در جای آن بگذارد. ای کاش حاکمان امروزی نسبت به این ویژگی های اجتماعی و تاریخی شناخت پیدا می کردند و همزمان با گام برداشتن در راه تنش زدایی خارجی، وارد حوزه تنش زدایی داخلی، گفت و گو با فعالان مدنی و سیاسی، آزادی زندانیان عقیدتی، باز کردن دریچه های جامعه مدنی، کارآفرینی و مدارا با مردم ناراضی و گرفتار می شدند.
ای کاش باور می کردند قطع دست دزد، از نرخ فزاینده سرقت نمی کاهد. اعدام به جامعه امنیت روانی نمی بخشد. سنگسار و شلاق نجابت اخلاقی به بار نمی آورد و هرگز به فرض صلح با قدرت های بزرگ، صلح پایدار به دست نمی آید. تضمین امنیت یک حکومت از سوی قدرت های بزرگ به مفهوم تضمین امینت آن حکومت توسط شهروندان نیست. صلح پایدار در گرو تأمین حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و قومی شهروندان است.
با این وصف گام های مثبت در راه تنش زدایی از سیاست خارجی را به فال نیک می گیریم و آن را آغازی بر تنش زدایی داخلی می انگاریم. چرا که به نیروی امید زنده مانده ایم.