صلح پایدار

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

ایران به صلح پایدار نیازمند است. در شرایطی که جنگ به صورت احتمال حمله خارجی مطرح می شود، از ‏مفهوم صلح پایدار دور می افتیم و همه نیروها به سمت و سویی بسیج می شود تا از وقوع حمله خارجی ‏پیشگیری کند. البته در یک چنین موقعیتی منطقی است که به اولویت ها توجه بشود. اما ایران در وضعیتی است ‏که به صلح پایدار با تمام ویژگی های آن نیاز فوری دارد و می شود گفت صلح پایدار از جمله اولویت هاست. ‏صلح پایدار محدود نمی شود به متقاعد ساختن نیروهای خارجی تا به محدوده مرزهای جغرافیایی احترام بگذارند. ‏صلح پایدار، از آن فراتر است و تا رابطه نظام سیاسی کشور با شهروندان اصلاح نشود به دست نمی آید.‏

به این ویژگی از صلح پایدار که می اندیشیم نظام سیاسی کشور را از آن بیگانه می بینیم و بسیار دلایل داریم که ‏نشان می دهد در این باره یعنی اصلاح رابطه با شهروندان، اراده ای در کار نیست. فرصت های بزرگ سوخته و ‏بر باد رفته است. بنگریم به وضعیت ساکنان مناطق مرزی کشور: شهروندانی که تبعات هولناک جنگ هشت ساله ‏با عراق را در آن مناطق تحمل کرده اند از جمله محروم ترین شهروندان به شمار می روند. دستشان بیش از پیش ‏خالی است و به درجه ای از نارضایتی رسیده اند که اگر امر دایر شود که صلح پایدار در ایران استقرار یابد ابتدا ‏باید رضایت آنها را جلب کرد و به اشتغال زایی، تأمین رفاه و امنیت و محرومیت زدایی از آنان اولویت بخشید. ‏احکام قضایی که نسبت به فعالان مدنی و اجتماعی در گستره سکونت مرزنشینان و استان های پیرامونی صادر ‏می کنند از یک چنین برنامه ای خبر نمی دهد، و بی گمان بر میزان وفاداری ساکنان این مناطق نسبت به موضوع ‏حساسی مانند حفظ تمامیت ارضی نمی افزاید و در نتیجه نظام سیاسی کشور موثرترین شهروندان را برای روز ‏‏”مبادا” که همانا روز مواجهه با حوادث بزرگ است از دست می دهد.‏

در هم ریختگی روابط دولت با شهروندان و تضعیف این رابطه به مرزنشینان ختم نمی شود. دولت ها در ایجاد ‏روابط دوستانه با دیگر شهروندان هم کامیاب نبوده اند و هرگز اصلاح روابط با آنان را در دستور کار نداشته اند. ‏یک گرایش خطرناک در بخشی از حاکمیت فعال است که عقیده دارد دولت تا زمانی بر اریکه قدرت باقی می ‏ماند که لجبازی کند و هر آنچه را مردم و نخبگان و فعالان در جای حق و نیاز درخواست می کنند زیر عناوین ‏مجرمانه برده و به مطالبه حق صورت مجرمانه بدهند. این است که تأمین حقوق شهروندان به مجازات مطالبه ‏کنندگان این حقوق می انجامد. یک چنین رسم حکومتی البته میراثی کهن است و انقلاب های اجتماعی و سیاسی آن ‏را چاره نکرده، بلکه با پیروزی دو انقلاب مشروطه و اسلامی، آن میراث شوم سیاسی به ابزارهای مدرن تجهیز ‏شده و به شریان های حکومتی برآمده از انقلاب منتقل شده است. ‏

اینک به نظر می رسد ایران گام در راهی نهاده تا به یک اولویت بپردازد و از حمله و هجوم قدرت های خارجی ‏پیشگیری کند. هرگاه درست فهمیده باشیم و خبرها دیگربار به راه دیگری نرود، گام هایی که برداشته می شود ‏سودمند و ضروری است. با این وصف از اینکه حاکمیت ایران به اولویت دیگر بپردازد و گام در راهی بگذارد که ‏راه آشتی با شهروندان است نشان نمی بینیم، حال آنکه این اولویت از آن یکی کم اهمیت تر نیست. پیشگیری از ‏وقوع جنگ بین مردم و دولت اقدام مهمی است که بدون آن صلح پایدار نمی شود. در کارنامه نهادهایی از ‏حاکمیت اساسا اولویت صلح پایدار متروک مانده است. حقوق مردم در همان حدودی که قانون اساسی موجود می ‏پذیرد مغفول مانده است. در عوض روش سرکوب انتخاب شده تا مطالبات صلح آمیز را با شیوه های قهرآمیز از ‏نفس بیاندازد. کم نیستند مدیرانی که می دانند نقطه های ضربه پذیر نظام اقتصادی و سیاسی کشور کجاهاست. ‏شگفتا نمی خواهند یا نمی توانند نقطه های ضربه پذیر را ترمیم کنند. آنها که نمی خواهند دریافته اند که مردم در ‏شرایط موجود اراده و انرژی لازم برای گسترش مطالبات خود ندارند. مردم از بس گرفتار شده اند از حاکمیت ‏فاصله گرفته اند. این تمام ماجرا نیست. متأسفانه آنها از نیروهای پراکنده منتقد و مخالف نیز دلسرد شده اند و ‏هرچند گاه و بی گاه شنونده و بیننده آنها می شوند و هرچند به چشم می بینند جنبش های اجتماعی را که پیش ‏رویشان شکل می گیرد و تار و مار می شود، از آنها با جان و دل حمایت نمی کنند. ‏

همین حد از فاصله مردم با نیروهای منتقد و جنبش های اجتماعی است که مدیران را در تداوم سیاست هایی که ‏مبنی بر اصلاح رابطه با مردم نیست جری تر ساخته و آنها باور کرده اند با وجود بی اعتمادی مردم نسبت به ‏انواع دستجات مخالف و تأکید مردم بر حفظ حریم خصوصی، گرایش های افراطی در حکومت می توانند تا ابد بی ‏دغدغه خاطر بر جا بمانند. یقین آنها که شالوده بر خطای دید استوار کرده و به تجربه های تاریخی نمی اندیشند ‏جایی برای صلح پایدار که همانا ثبات سیاسی است باقی نمی گذارند و تنش زدایی از سیاست خارجی لزوما منجر ‏به تنش زدایی از روابط با مردم نمی شود.‏

صلح ناپایدار و اخذ تأمین از قدرت های خارجی در کوتاه مدت به داد حکومت می رسد. برای آنکه حکومت بتواند ‏در درازمدت تأمین خاطر داشته باشد محتاج جلب اعتماد مردم است. در غیر این صورت دو کفه صلح نامتعادل ‏است و از پایداری خبری نخواهد بود. آتش بس های موقت همیشه به یک چشم برهم زدن می شکند. ایرانیان در ‏طول تاریخ خود ثابت کرده اند گاهی تا سال ها آتش بس با دولت متبوع را در عمل مراعات می کنند. مثلا دو قرن ‏سکوت می کنند، ودر یک لحظه غیرقابل پیش بینی سکوت را می شکنند. خیالی هم ندارند که با ورود ناگهانی و ‏خشونت آمیز به صحنه چه ها بر سرشان بیاید. این رویه و عادت سیاسی خوبی نیست ولی همین است که هست و ‏در جایی که انتخابات آزاد نیست و مردم به صورت صلح آمیز نمی توانند شاهد بر انتقال قدرت با مکانیزم های ‏دموکراتیک باشند شکستن سکوت و آتش بس چیزی را عوض می کند بدون آنکه لزوما چیز بهتری در جای آن ‏بگذارد. ای کاش حاکمان امروزی نسبت به این ویژگی های اجتماعی و تاریخی شناخت پیدا می کردند و همزمان ‏با گام برداشتن در راه تنش زدایی خارجی، وارد حوزه تنش زدایی داخلی، گفت و گو با فعالان مدنی و سیاسی، ‏آزادی زندانیان عقیدتی، باز کردن دریچه های جامعه مدنی، کارآفرینی و مدارا با مردم ناراضی و گرفتار می ‏شدند. ‏

ای کاش باور می کردند قطع دست دزد، از نرخ فزاینده سرقت نمی کاهد. اعدام به جامعه امنیت روانی نمی ‏بخشد. سنگسار و شلاق نجابت اخلاقی به بار نمی آورد و هرگز به فرض صلح با قدرت های بزرگ، صلح پایدار ‏به دست نمی آید. تضمین امنیت یک حکومت از سوی قدرت های بزرگ به مفهوم تضمین امینت آن حکومت ‏توسط شهروندان نیست. صلح پایدار در گرو تأمین حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و قومی شهروندان است.‏

با این وصف گام های مثبت در راه تنش زدایی از سیاست خارجی را به فال نیک می گیریم و آن را آغازی بر ‏تنش زدایی داخلی می انگاریم. چرا که به نیروی امید زنده مانده ایم. ‏