ایرانیان پای

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

نه که دفعه اولش باشد، فقط همین امسال آقای قرائتی هفته ای هفده بار تاکید کرده که “ازدواج در دبیرستانها باید انجام شود.” البته منظورش این نیست که مراسم عقد و ازدواج و حنابندان و حجله و بزن و برقص در حیاط دبیرستان انجام شود، منظورش این است که این دخترهایی که می خواهند ازدواج کنند، باید از همان سن زیر هجده سال حالا اگر شد پانزده سال هم انجام شود بد نیست. حالا ما کاری نداریم که این آقای قرائتی نظراتش چطوری است و چه تاثیری در جامعه داشته. و البته قابل ستایش است که کل قرآن در ۲۳ سال به پیغمبر نازل شد، ولی آقای قرائتی همین قرآن را در ۳۷ سال در تلویزیون جمهوری اسلامی تدریس کرده.

نتیجه اش هم همین شده که خودش تبدیل شده به یک برگزار کننده ماهر استندآپ کمدی، ۳۰۰ تا مقلد توپ پیدا کرده، البته نه اینکه از رساله اش تقلید کنند، نه، تقید نحوه حرف زدنش را می کنند. و نتیجه این ۳۷ سال درسهایی از قرآن همین بوده که هر چه پسر از خانواده روحانیت بود شده خواننده پاپ و هر چه دختر بود شده بازیگر سینما و ویولونیست و پیانیست، در عوض جهانگیر الماسی و الهام چرخنده و مهدی فخیم زاده که هنرمندان درپیتی دوزاری بودند همه شان شدند اعضای انجمن اسلامی دستمال به دستان جدید الاسلام.

حالا این حرف ها را بی خیال، اینکه آقای قرائتی گفته “ازدواج در دبیرستانها باید انجام شود.” را عشق است، البته من با این همه تاخیر و دیرکرد در ازدواج مخالفم، برای چی دبیرستان؟ اصلا از همان مهدکودک بچه ها را بگذاریم ازدواج کنند که وقتی وارد دبیرستان می شوند، بچه های شان هم وارد دبستان بشوند. این جوری که خیلی بهتر است، به جای شهر بازی هم می توانیم مرکز مانور بسیج درست کنیم که بچه ها بیخودی تاب و سرسره سوار نشوند و بروند سینه خیز از زیر سیم خاردار رد بشوند.

جالب است که از ده سال قبل که آقای قرائتی این همه در وصف مناقب و فواید ازدواج در سن دبیرستان حرف زده سن ازدواج تا حالا ده سال رفته بالا، فکر کنم اگر سه سال دیگر سخنرانی های قرائتی ادامه داشته باشد، سن ازدواج دختران به چهل سال و سن ازدواج پسران به ۴۵ سال می رسد.

 

خواهر، مادر و دادگاه غیرعلنی

در زندان که بودیم، یک آقای تاجری بود که علاقه زیادی به مسائل زنان داشت، البته نه به حقوق زنان یا برابری زنان و چیزهای اینجوری، ظاهرا علائق غیرافلاطونی به خواهران داشت. بازجو هم با اینکه موضوع این آدم جرایم اقتصادی بود ظاهرا علاقمندی ویژه ای به روابط این آقای تاجر به بانوان داشت. یک بار به او گفته بود با کی رابطه نامشروع داشتی؟ طرف هم اول انکار کرده بود، بعد که دیده بود بازجویی دلایل بسیار منطقی و سفت و محکم و درازی مثل قپانی و باطوم و بطری دارد، گفته بود: من با رکسانا رابطه داشتم، بازجو پرسیده بود، دیگر با چه کسی رابطه داشتی؟ گفته بود: با پانته آ.

بعد بازجو همینطوری ادامه داده بود و متهم هم همینطوری اسامی پروشات و مونا و ندا و مریم و بقیه را گفته بود. بالاخره بازجو دیده بود که این رشته سردرازی دارد و علاقه زیادی هم داشت که داستان از همان سر درازش گفته شود، به او گفته بود: می نشینی توی سلول انفرادی و با هر زنی رابطه داشتی اسمش را می نویسی. طرف هم شروع کرده بود به نوشتن و دو روز بعد بازجو برگه های بازجویی را گرفته بود و برده بود پیش سربازجو، سربازجو اسمها را دیده بود و گفته بود: “این از پانته آ و رکسانا شروع کرده و رسیده به سکینه و سارا و زهرا، همینطوری پیش برود کم کم به خواهر و مادر خودمان می رسد، بگو دیگر بس است، لازم نیست بنویسد.”

حالا داستان بابک زنجانی است که از رشوه دادن به رئیس جمهور تاجیکستان و وزیر خارجه آنگولا و غنا شروع شده بود و رسیده بود به ۱۷۰ تا نماینده مجلس و چهار تا وزیر دولت احمدی نژاد و رئیس بانک مرکزی و هفته قبل که جلسه بیست و یکم دادگاه زنجانی تشکیل شد، حمید فلاح هروی از مسئولان وزارت اطلاعات در دادگاه حاضر شد و جلسه بیست و یکم به صورت غیرعلنی برگزار شد، به نظرم کم کم دارد رشوه هایی که زنجانی به وزرا و وکلا داده می رود بالاتر و می رسد به بیت رهبری و بعید هم نیست فردا به امام زمان و نواب خاصه او و خواهر و مادر رهبری هم رشوه داده باشد.

تازه بعد از گم شدن ۸۰ میلیارد از فروش نفت، دزدیده شدن یک دکل نفتی ۷۸ میلیون دلاری، دست داشتن نصف کابینه احمدی نژاد و اکثریت مجلس در پرونده بابک زنجانی و اعلام صریح همکاری وزارت اطلاعات و سپاه با بابک زنجانی، تازه آقای احمد توکلی نماینده مجلس گفته است: “فساد سیستمی جمهوری اسلامی را تهدید می کند.” تازه نوشته می کند، برادر من! کرد، تمام شد. سیستماتیک مال یه وعده اش است.

 

سینه چاکان ولایت

واقعا چه دل خجسته ای دارد این حجت الاسلام سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه و سایر مراکز واردات پورشه و مازاراتی. آقایان سینه چاک ولایت پسرها و دخترهایشان حرف شان را توی خانه گوش نمی کنند، می خواهند برای مردم تعیین تکلیف کنند. آن یکی می گوید “متاسفانه تبلیغات دینی در انتخابات تاثیر ندارد.” مصباح هم که مدتها قبل گفته “متاسفانه در میان حکومت هم کسی از مقام معظم رهبری تبعیت نمی کند.” نقدی هم که گفته: “متاسفانه اکثریت مردم از رسانه های استکباری استفاده می کنند.”

آن وقت در هیاهوی این همه ناامیدی علمای اسلام از امت همیشه منحرف از ولایت ایران، آقای علی سعیدی گفته است: “مردم باید در انتخابات سینه چاکان ولایت را انتخاب کنند.”

اولا: اگر “باید” انتخاب کنند، که دیگر اسمش انتخابات نیست، یکی به این بنده خدا حالی کند که انتخاب در جایی برگزار می شود که باید در کار نباشد.

ثانیا: سینه چاکان ولایت الآن نصف شان بخاطر اختلاس در حال بازجویی شدن هستند، تعدادی شان هم که رفتند کانادا و تحت تعقیب اینترپول هستند، بعضی هاشان هم که منتظرند تا نوبت دادگاه شان بشود و بروند دادگاه بابک زنجانی معلوم شود مقدار شکری که در این پرونده مصرف کردند، چقدر بوده.

ثالثا: وسط این همه سینه چاک ولایت تنها کسی که واقعا سینه اش را برای رهبری چاک داده خانم الهام چرخنده است که آن همه معلوم نیست چاک مربوطه با این همه مصرف بی رویه در جریان انتخابات هنوز قابل مصرف باشد.

یعنی واقعا این علما چه حالی می کنند اصلا در جریان قضایا نیستند و فکر می کنند علی آباد هنوز همان شهر قدیمی است. سینه چاکان ولایت خیلی که زور بزنند، کاری کنند که کلاه و سوتین شان را باد نبرد که بیش از این سینه چاک چاک شان جلو چشم مردم نیافتد.

 

ایرانی تبارها

این هم مرضی افتاده به جان مان، یک جا می بینی فهرست کردند ایرانیانی که در گوگل کار می کنند و قدشان بالای ۱۹۰ سانت است، بعد فهرست می دهند ایرانی تبارهایی که ملکه زیبایی شدند، حاالا می بینید نرگس کمار اجدادش قرن دهم به هند مهاجرت کردند، حالا هم ملکه زیبایی هند شده، و اصلا کاری به ایران ندارد و کلا ایران را ول کرده، ولی ما ولش نمی کنیم. یا فهرست می دهند که ده ایرانی تبار که وارد پارلمان های جهان شدند، یا فهرست می دهند ده ایرانی که با کایت از بالای نیاگارا پریدند و وقتی از روی آب رد می شدند، زبان شان را به سطح رودخانه زدند ولی توی آب نیفتادند. یا فهرست ده ایرانی تبار که می توانند روی دست های شان راه بروند و در عین حال متن تاجر ونیزی شکسپیر را هم حفظ هستند. من اصلا نمی دانم این بیماری تاپ تن که به جان ملت افتاده یعنی چی؟ فضای مجازی که شده مثل درس های مجریان رسانه ملی، یک جوری با مردم حرف می زنند که انگار همه مردم توی مهد کودک نشستند.

من اصلا از افتخار کردن بدم نمی آید، خیلی وقت ها از بیکاری و بی ناموسی خیلی بهتر است، ولی آدم که نمی تواند هزار تا چیز خوب را که دارد، نبیند، بعد برود هزار تا چیز خوب را که ندارد، الکی تصور کند دارد، بعد به آن افتخار کند. البته ما که ایران را خیلی دوست داریم، ولی چرا واقعیتش را دوست نداریم و هی تصویر سازی می کنیم؟ شدیم مثل نامزدهایی که وقتی به هم می رسند، تا سه تا جمله می گویند همدیگر را جروواجر می کنند و اجداد همدیگر را از زیر خاک می کشند بیرون و پی پی می کنند به ارواح اجداد همدیگر، بعد که از هم دور می شوند و ده بیست سال از مهاجرت می گذرد، وطن می گوید فرزندم برگرد، آقای مهاجر هم می گویند: آه! چقدر برای جوب های تهران دلم تنگ شده. خوب دلت تنگ شده، پاشو برو توش. برای چی ناله می کنی؟