اصول‌گرا؛ فاطمی، موسوی و کروبی

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

تداوم تاکید رهبران جنبش سبز بر حقوق ملت، و ایستادگی اصول‌گرایانه‌ی آنان بر مواضع انسانی و ملی‌شان، موسوی و کروبی و رهنورد را به معضلی برای تمامیت‌خواهان تبدیل کرده است. رفع حبس خانگی آنان، برای اقتدارگرایان فاقد پشتوانه‌ی دموکراتیک، چونان “تهدید”ی ارزیابی می‌شود؛ تداوم بازداشت غیرقانونی ایشان به‌مفهوم افزایش محبوبیت و پتانسیل اثرگزاری آنان خواهد بود؛ و برگزاری دادگاه آنها، به محاکمه‌ای تاریخی و بس پرجنجال تبدیل خواهد شد.

این‌چنین، کمتر روزی است که از اردوگاه اقتدارگرایی، اظهارنظری در مورد دو نامزد معترض به انتخابات پرمسئله و ابهام ۱۳۸۸ منتشر نشود؛ دیدگاه‌هایی متعارض، و فاقد انسجام. چنان‌که در دو نمونه‌ی مهم جدید، نماینده رهبر جمهوری اسلامی در شورای‌عالی امنیت ملی، و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه بار دیگر ـ و هر یک از زاویه‌ای ـ به موضوع حصر رهبران جنبش سبز پرداخته‌اند.

‌در اظهارنظر نخست، سعید جلیلی از رسیدگی قضایی به آنچه که “اتهامات سران فتنه” توصیف کرده، استقبال نموده، و موسوی و کروبی را “مجرم” دانسته است. و در اظهارنظر دیگر، جواد لاریجانی رهبران جنبش سبز را متهم کرده که “مرتکب جرایم مهمی” شده‌اند. و این درحالی است که با وجود سپری شدن افزون بر ۴۴ ماه، هنوز هیچ دادگاهی ـ هرچند به شکل نمایشی و فرمایشی ـ به اتهام‌های وارد شده علیه کروبی و موسوی، رسیدگی واعلام حکم نکرده است.

این وضع، و تشتت نگاه و تناقض کلام در طیف اقتدارگرایان البته از دلایل و علل گوناگون، متأثر است. یک مولفه‌ی مهم، “اصول‌گرایی” موسوی و کروبی و رهنورد، و رعایت پرنسیپ‌های سیاسی توسط آنان است. اصول‌گرایی نه به معنایی که “راست”ها و “محافظه‌کاران” و “اقتدارطلبان” آن را دچار ابتذال مفهومی کرده‌اند؛ بلکه اصول‌گرایی از آن سنخ که در مواجهه‌ی صریح و بی‌پروا و شجاعانه‌ی زنده‌یاد دکتر حسین فاطمی، قابل ردیابی است.

آن‌ که یار و همراه و وزیر دکتر محمد مصدق بود، و پس از محاکمه ـ در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ـ تصریح کرد: “در این موقعی که یک ساعت از صدور رأی دستوری] اعدام[ می‌گذرد یک ذره ناراحت نیستم؛ زیرا اگر آن افتخار را پیدا کنم که در راه وطنم این نیمه جان را بگذارم درست در راه حقیقی خودش صرف شده است…”

۱۹ آبان ۱۳۳۳، “پیشنهاد دهنده‌ی ملی شدن صنعت نفت”، “شهید راه وطن” شد.

فاطمی به‌مثابه‌ی شاهدی شایسته از اصول‌گرایی اصیل در ایران معاصر قابل تأمل است؛ از آن دست گواهانی که در زمانه‌ی رواج “عمل‌گرایی محض و بی‌اتکا به اخلاق” و گسترش “واقع‌گرایی تام و تمام” (که البته با “واقع‌بینی” در فاصله‌ا‌ی معنادار قرار دارد)، در خور بازخوانی است. (و این، مستقل از ارزیابی کارنامه‌ی سیاسی و داوری در مورد رفتار و راهبرد اجتماعی ـ سیاسی دکتر فاطمی است؛ موضوعی که محور این مکتوب نیست.)

وزیر خارجه دولت ملی دکتر مصدق در یادداشتی که در زندان شاهنشاهی نگاشته، تاکید می‌کند: “وضعیت را با هر جان کندنی هست (البته از نظر مزاج) می‌گذرانم؛ ولی به جد بزرگوارمان قسم که اگر خیال کنید به قدر سر سوزن این فشارها در اراده و روحیه مخلصتان تاثیر داشته باشد. اگر حمل بر خودستایی نباشد عرض می‌کنم: “شیر را هرچند در زنجیر نگه دارند ممکن نیست گربه شود” ؛ از این حیث خیالتان راحت باشد… به خواهرم بفرمایید که ابدا متاثر و ناراحت نباشد ، بلکه بر عکس افتخار کند که برادرش دلال و واسطه‌ی فروش وطن نشد…”

ایران‌دوست صادق و اصول‌گرای اصیل، پیش از برگزاری دادگاه فرمایشی می‌گوید: “به‌هرحال در دادگاه ما می‌توانیم بسیاری حقایق را فاش کرده و داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم… بر فرض که هیچ‌کس هم نفهمد و صدای ما را خفه کنند، در تاریخ و در پرونده که باقی خواهد ماند، و فردای روشن ممکن است مورد استفاده‌ی نسل‌های آینده و همچنین نسل معاصر قرار بگیرد… یا راه دیگر آن است که معتدل و ملایم حرف بزنیم و طلب عفو و بخشش کنیم و چند سال زندان برای ما حسب‌الامر تعیین کنند؛ که بنده هرگز زیر بار این شق آخر نخواهم رفت، حتی اگر آنچه دلشان بخواهد دادگاه رأی دهد…”

او بر این ادعا، ماند. مرد آزاده با وجود بیماری و ضعف و جراحت، در برابر گلوله‌های استبداد ایستاد. “ایستاده” جان داد؛ و “ماند”…

شش دهه پس از آنچه بر فاطمی رفت، اصول‌گرایی اصیل و رعایت پرنسیپ‌ها در سیاست‌ورزی، به‌گونه‌ای دیگر در ایستادگی و صبوری کروبی و موسوی و رهنورد و دیگر سبزهای محبوس، جلوه‌گری می‌کند. آن هم در هنگامه‌ای که “تغییر موضع” و کنار نهادن اصول در سیاست، به هزار و یک بهانه، توجیه می‌‌شود، و اگر کسی “اصول‌گرایی” پیشه کند، متهم به “نمایش” و “شو” و “افراط” و “توهم” و “رویاپردازی” می‌شود.

و در چنین زمانه و زمینه‌ای، “اصول”‌گرایی رهبران جنبش سبز از یک‌سو در خور ستایش می‌شود، و از سویی، اقتدارگرایان را دچار خشم و درهم‌ریختگی محسوس می‌کند. این وضع (بحران اقتدار دموکراتیک) تا تحقق حاکمیت ملی، تداوم خواهد داشت. و در این مسیر، آزادی محبوسان آزاده یک سرفصل مهم است.

خرد و تدبیری اگر نزد حاکمان باشد و تعهدی به ایران و ایرانی، جای اسلحه و سرکوب را باید “انتخابات آزاد و سالم و عادلانه” بگیرد. همان‌که فاطمی نیز گفت: “شاه فکر می‌کند با کشتن، زجر، شکنجه و حبس می‌تواند مردم ایران را مرعوب و مغلوب سازد؛ چه اشتباه بزرگی؛ تکیه به سرنیزه توان کرد لیک، بر سر سرنیزه نشاید نشست…”

شاه “صدای اعتراض ملت” را دیر شنید؛ و پیش‌بینی فاطمی را دید. اقتدارگرایان حاکم در جمهوری اسلامی چه زمان خواهند شنید؟

 

پی‌نوشت:
هر دو توصیف از دکتر مصدق است.