شکل گیری لمپنیزم سیاسی

امیر کلهر
امیر کلهر

برای بررسی اجمالی موضوع لمپن‌ها و لمپنیسم در حیات سیاسی ایران و نقش آن‌ها به‌سراغ احمد موثقی، استاد علوم‌سیاسی دانشگاه تهران، رفتیم؛ گفت‌وگویی که در آن به فعال‌شدن لمپن‌ها در قبل و بعد از انقلاب اسلامی پرداخته می‌شود؛ از تفاوت‌های آن‌ها صحبت می‌شود و ابعاد مختلف نفوذ لمپن‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. احمد موثقی می‌گوید.

 

در جامعه سیاسی ایران لمپن به‌چه معناست؟

در اصل لمپن‌ها افراد و گروه‌های بی‌بهره از کلاس طبقاتی و تحقیر‌شده و محروم از حقوق اجتماعی و بی‌هویت هستند.

 

چه زمینه‌هایی باعث می‌شود لمپن‌ها در عرصه سیاست ایران فعال شوند؟

در ایران،‌ مانند خیلی از کشورهایی که در جریان نوسازی هستند، نارسایی‌ها باعث شکل‌گیری این گروه‌های لمپن می‌شود؛ برای مثال در دوران پهلوی می‌توانیم بگوییم جریان ناموفق اصلاحات ارزی و مهاجرت بی‌رویه روستاییان به شهرها و اینکه شهرها مرکز کار و تولید نبوده‌ و یک اقتصاد رانتی داشته‌اند و حتی در آن حوزه‌های سرمایه‌ای هم که فعال شدند، نتوانستند آن‌طور که باید و شاید مشغول به کار شوند، چون با کارهای تولیدی و سرمایه‌ای آشنایی نداشتند. در قبل از ۱۳۵۷ لمپن‌ها درواقع گروه‌های بی‌خانمان، حاشیه‌نشین، ازجاکنده‌شده، از سنت و روستا کنده‌شده و در شهر‌ها هم جاگیرنشده بودند. آن‌ها همواره در فضای شهری یک حالت تعلیق داشتند. باید به‌این نکته هم اشاره شود که فقر و محرومیت یکی از عوامل بروز لمپن‌ها در جامعه هستند.

 

جریان‌های سیاسی چگونه این افراد را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهند؟

لمپن‌ها به‌عنوان گروه‌های محروم و ناراضی استعداد هرگونه سوء استفاده از خودشان را به گروه‌ها و جریان‌های سیاسی می‌دهند. چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، جریان‌های سیاسی می‌توانستند و توانسته‌اند با وعده‌هایی به مرور زمان این افراد تبدیل می‌شوند به ابزاری برای سوءاستفاده در فضای سیاسی؛ یعنی از آن‌ها به‌صورت ابزاری برای اینکه گروه‌های خاص سیاسی بتوانند به مقاصد سیاسی‌شان برسند استفاده می‌شود.

 

فعال‌شدن و استفاده ابزاری از لمپن‌ها هم صرفا در جهت تخریب است؟

بله. فعال‌شدن این افراد و گروه‌ها هم تخریبی است. فرض کنید گروه‌های فعال در جریان نهضت ملی‌شدن صنعت‌نفت ایران یا در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق، پشت کودتا را گرفتند و به آن اتفاقات در فضای سیاسی ایران منجر شدند. لمپن‌ها برای کارهایشان اقدام به حرکت‌های خیابانی می‌کنند و می‌توان در تجمعات و اعتراضات خیابانی آن‌ها را ردیابی کرد. اعتراضات و تجمعاتی که جهت سیاسی دارد و به‌نفع جریان‌های خاص است که بتوانند به مقاصدشان برسند. جامعه‌شناس آمریکایی، پیتر برگر، در جریان نوسازی‌های ناقص و ناموفق می‌گوید افراد موسوم به حاشیه‌نشین‌ها ذهن بی‌خانمان دارند یعنی به‌این شکل که از سنت و روستا کنده می‌شوند و در شهر‌ها و مدرنیته هم جا‌گیر نمی‌شوند و معلق می‌مانند بین این فضا و این باعث می‌شود روی به هر کاری بیاورند. خصوصا بعد از انقلاب پوشش‌های ایدئولوژیک به ویژگی‌های لمپن‌ها افزوده شد.

 

و همین امر باعث می‌شود آن‌ها مقابل جامعه مدنی ایستادگی کنند.

بله. من بحثی در دانشگاه به‌عنوان جهان سوم دارم، تحت عنوان روانشناسی عقب‌ماندگی. به‌این موضوع می‌پردازیم که درواقع افراد و گروه‌های تحقیرشده، ستمدیده، فقیر و محروم در یک گستره وسیع و در یک جامعه توده‌ای که حالت بسیج از بالا پیدا می‌کند قرار می‌گیرند و این جامعه توده‌ای به‌قول ساموئل هانتینگتون، متخصص علوم سیاسی، مقابل جامعه مدنی قرار می‌گیرد. اینجا درواقع روانشناسی عقب‌ماندگی به‌این معنی می‌شود که این افراد با عقده‌ها و عقاید دگماتیک، کمبودها، تحقیر‌ها، ترس و تهدید‌هایی که در زندگی شخصی‌شان داشتند، همگی این‌ها وقتی هم که با گفتمان توده‌ای همراه می‌شود باعث می‌شود وقتی وارد جامعه می‌شوند از سوی گروه‌های صاحب منافع و جناح‌هایی که حالت حزبی هم ندارند مورد سوءاستفاده قرار بگیرند. درواقع عقلانیت نهادینه و تشکل‌های مدنی و احزاب وقتی در جامعه‌ای کمرنگ هستند و فعال نیستند در یک فضای تیره‌و‌تار و غیررسمی لمپن‌ها از سوی جناح‌های خاص و گروه‌های صاحب منافع خاص که معمولا جریان‌های دلال، رانت‌خوار و حامی‌پرور هستند مورد استفاده ابزاری، همان‌طور که پیش‌تر گفتم، قرار می‌گیرند.

 

بعد از جنگ، لمپن‌ها به‌شدت دایره کار وسیعی در کشور داشتند. علت چه بود؟

در میان گروه‌های سیاسی و اقتصادی فعال در تجارت و رانت و فعالیت‌های غیرمولد، مانند دلالی در یک اقتصاد نفتی و یک دولت رانتی، این‌ها با وعده‌و‌عید‌ها تحت پوشش قرار می‌گرفتند و علیه اهداف مورد نظر فعال می‌شدند و البته دلیل دیگر این بود که در زمان سازندگی و اصلاحات چون جنگ تازه تمام شده بود، بعضی از شعارها و حرف‌های جامعه مدنی مخالف عقاید آن‌ها بود و از آنجایی که ارزش‌های مورد قبول آن‌ها با واقعیت‌ها سازگاری نداشته است و جنبه تبلیغی دارد، به‌این شکل می‌شود که لمپن‌ها جزو عناصر اجتماعی به‌حساب نمی‌آیند و از خود واکنش‌های منفی درقبال پدیده‌های اجتماعی نشان می‌دادند.

 

چه تاثیری بر فرهنگ عمومی جامعه و در میان شهروندان گذاشتند؟

فرهنگ عمومی ما هم تحت تاثیر این گفتمان توده‌ای درواقع به‌همین سمت رفت و دروغ، دزدی، دلالی، نفاق، ریاکاری و چابلوسی از سوی دیدگاه‌ها و رفتارهای آن‌ها به جامعه تزریق شد. این گروه‌ها به صحنه سیاست آمدند بدون اینکه به‌قول هانتینگتون، قبل از آمدنشان اجتماعی شده باشند؛ یعنی فرآیند جامعه‌پذیری در ایران بسیار ناقص و ایدئولوژیک و نارسا انجام شده است. در سطح جامعه و میان شهروندان یک اپیدمی می‌شود که همه مشغول خردگریزی، دروغ‌گفتن، دزدی و دلالی می‌شوند و درواقع چنین فضای ناامن و بی‌ثبات و خردگریزی در جامعه نهادینه می‌شود، به‌گونه‌ای خشونت ساختاری، سرکوب و اطاعت ساختاری در جامعه پیدا می‌شود.

 

چرا پس در دنیای مدرن چنین رفتارهایی کمتر دیده می‌شود؟ مانند لمپن‌ها.

در دنیای مدرن هم این مسائل وجود دارد، اما محدود است؛ زیرا فعالیت‌های مدنی و احزاب به‌درستی انجام می‌گیرد و اجازه رشد به‌این گروه‌ها و جریان‌ها داده نمی‌شود. در کشور ما و کشورهای مانند کشور ما به‌دلیل نبود کارکرد درست نهادهای مدنی و جامعه‌پذیری ناقص، و از آنجا که برخی شهروندان شهروند نیستند، رعیت هستند، درگیر مسائل مالی می‌شوند و با پاداش‌های کوتاه‌مدتی که به آن‌ها داده می‌شود دست به هر کاری می‌زنند.

 شما می‌بنیید که فرهنگ عمومی ما که درواقع یک فرهنگ خردگریز و درواقع مخالف تنوع تفکر و تکثر است، این‌ها استخدام و اشتغال پیدا می‌کنند؛ البته اشتغال‌هایی که مولد نیست و کاذب است. آن‌ها، استخدام می‌شوند و برخی درواقع مشغول رشوه‌خواری، باج‌گیری و فعالیت‌های شخصی در فضای عمومی می‌شوند. با وجود این، لمپن‌ها نه‌تنها در صحنه اجتماعی و خیابانی با فعالیت‌های خشونت‌بار علیه مخالفان فراقانونی عمل می‌کنند، حتی در بدنه نظام اداری، هم لمپنیسم گسترش پیدا می‌کند. کار به‌جایی می‌رسد که نمایندگان خودشان را هم پیدا می‌کنند و این نمایندگان حامی آن‌ها در هر کاری می‌شوند.

 

این‌گونه که شما در صحبت‌هایتان توضیح دادید، علاوه بر ابعاد سیاسی، ابعاد اقتصادی هم در ظهور لمپن‌ها تاثیرگذار بوده است.

در بعد اقتصادی به‌این دلیل که نظام اقتصادی ما مشخص نیست و کاپیتالیستی است. در اینجا گونه‌ای درهم‌ریختگی طبقاتی به وجود می‌آید؛ برای نمونه، طبقه متوسط را در هشت سال دولت‌های نهم و دهم عمدا ضعیف کردند، بورژوازی ملی ریشه‌کن شد و نخبگان ملی و کارآفرینان با سابقه ریشه‌کن شدند یا کنار گذاشته شدند و درمقابل با سیاست توده‌پروری آمدند و نخبگان روستایی با ذهنیت‌های سنتی را جایگزین آن‌ها کردند. در آن هشت سال طبقات مولد، کارآفرین و شهری که باید جلودار تغییرات اجتماعی ‌بودند، حذف شدند. این‌طور می‌شود که اقلیتی ثروتمند هستند، اما ضداجتماعی هستند. دراین بستر حکومت و قانون و نهادهای مدنی و مدرنیته با مشکل مواجه می‌شود. خودکامگی و شخصی‌شدن سیاست ایجاد می‌شود. آمار جرم و جنایت بالا می‌رود. در‌هم‌ریختگی اجتماعی به وجود می‌آورد. حالا این یک نمونه به‌روز بود، درمقابل نمونه‌های بسیاری که در کشورمان رخ‌ داده است.

 

و این می‌شود که لمپنیسم در همه ابعاد ظهور و بروز پیدا می‌کند؟

صددرصد. لمپنیسم از اقتصاد به سیاست و از این دو به فرهنگ و حتی برعکس بروز می‌کند. این می‌شود که جامعه‌شناسی نخبه‌کشی و نخبه‌کش، شکل می‌گیرد.

 

چگونه می‌شود از این سیستم لمپنیسم فاصله گرفت؟

در یک سیستم حامی‌پروری مشکل است که به‌این راحتی‌ها برویم به‌سمت گفتمان مدرن و فرهنگ مدرن؛ زیرا فساد، بی‌قانونی، بی‌ثابتی و ناامنی به‌دلیل سست‌بودن پایه‌های نظام اجتماعی، شکل گرفته است و در گذر زمان پایه اجتماعی سیستم ایران رفته است به‌سمت گروه‌های فقیر و حاشیه‌نشین که اجتماعی هم نشدند و فقر و گرسنگی فرهنگ شده، همه دنبال منافع خاص علیه منافع عمومی و ملی هستند، فقیر شده‌اند و دنبال رانت هستند. منافع ملی و مصالح عمومی شفاف نیست. مسئله این است که درمانش را باید مفصل تدارک دید. نخبگان باید بتوانند این روند را تغییر دهند، اما به‌هرحال لمپن‌ها نیز ضدنخبگان خاص خودشان را دارند و مرتب در یک سیکل معیوب بازتولید می‌شوند، گسترش خشونت و بی‌قانونی عمومیت پیدا می‌کند و سازمان‌یافته می‌شود. به‌قول هانتینگتون، فقیر و ‌فرد تحقیرشده وقتی وارد صحنه سیاست می‌شود بسیار مخرب است؛ یعنی در سیاست هم بسیار فقیر است.

 منبع :بهار