فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
کامبیز رحیمی

zemestanb.jpg

این هفته آخرین فیلم های سال سینمائی ایران اکران شدند تانوبت اکران جدید بعد از جشنواره فیلم فجر برسد. فیلم “زمستان است” ساخته رفیع پیتز در این هفته به نمایش عمومی درآمد.

نگاهی به فیلم زمستان است

سر ها در گریبانند

نویسنده و کارگردان: رفیع پیتز(بر اساس داستانی از محمود دولت آبادی)- مدیر فیلمبرداری: محمد داودی- تدوین: حسن حسن دوست- تهیه کننده: محمد مهدی دادگو- بازیگران: میترا حجار، علیرضا نیک صولت

خلاصه داستان: مردی میانسال از کار بیکار شده است، تصمیم می گیرد به خارج برود تا کاری پیشه کند. زن و فرزند را ترک می کند، پاییز است. غریبه ای که تعمیرکار اتومبیل است به جستجوی کار به شهر وارد شده است. کار و عشق را می یابد، ولی دوامی نیست. او هم مصمم است که برای کار جایی دیگر را بیابد، دایره ای می چرخد که باز بسته شود.

رفیع پیتز فرزند ملک جهان خزاعی طراح صحنه و لباس مطرح سینمای ایران است. پیتز پدرش فرانسوی است و چند سال پیش به قصد ساخت فیلمی ایرانی راهی ایران شد. این فیلمساز جوان همواره داستان های بومی را مورد توجه قرار داده و کوشیده از چشم اندازهای این فضا در فیلم های خود طرفی بربندد. وی هیچگاه به سمت سینمای گیشه متمایل نشده وهمواره در راستای یک سینمای خاص که از آن به عنوان سینمای مخاطب خاص یاد می شود گام برداشته است.

فیلم زمستان است حاصل تلاش بسیاری از نام آوران عرصه های مختلف هنری است. جدا از نام های سینمایی همانند حسن حسندوست، محمد مهدی دادگو، محمد داودی و… . فیلم بر اساس یکی از داستان های محمود دولت آبادی ساخته شده است. حسین علیزاده موسیقی فیلم را تصنیف کرده و از صدای محمد رضا شجریان که بر اساس شعر مهدی اخوان ثالث زمستان را خوانده استفاده شده است.

فیلم به مدد فضای تصویری خود که در زمستان می گذرد، توانسته حس کسالت آدم هایی را که در روستایی متروک در یک بیابان زندگی می کنند را به تصویر بکشد. اما با تمام نام هایی که پیتز در فیلم خود جمع کرده آن آخر وجود ندارد تا تماشاگر را به اثری بی بدیل مهمان کند.

فیلم ریتمی کشدار و خسته کننده دارد. این ریتم تا زمانی تماشاگر را با خود می کشد، اما پس از لحظاتی به ضد خود بدل می شود. فضای یکسره سفید فیلم هیچگونه گرافیک خاصی را با خود به همراه نمی آورد.

پیتز در این فیلم قصد داشته همچون محمود دولت آبادی در داستان اصلی فیلم، زمستان و سکون و یخبستگی آدم هایی را به نمایش بگذارد که نمی توانند از دایره بسته زندگی خود رهایی یابند. آنها به هر کجا می گریزند با هم تلاقی دوباره می یابند و حاصل کار چیزی جز شکست و فنا شدن نیست. مرد های داستان می میرند و زنها با تجربه هرباره شکست مرد هایشان سوگ و سیاه بختی را تجربه می کنند.

دولت آبادی با شناختی که از زندگی بومی ایران در داستانش دارد می تواند فضای سرد و یخ بسته آدم ها را در داستانش تصویر کند. اما پیتز در بازگرداندن این اثر به زبان سینما چندان موفق نیست. فیلم می توانست فضایی پر کنتراست داشته باشد و حتی شاید استفاده از نگاتیو سیاه و سفید این کنتراست ها را بیشتر به نمایش می گذاشت. اما کارگردان بیشتر انرژی خود را به زندگی شخصیت ها معطوف داشته است، درحالیکه پیش تر بنایی دیگر با مخاطب خود گذاشته بود. او تابلویی وسیع را در یک بوم متصور می شود که آدم ها خود جزئی از این طبیعت هستند.

محمد داودی فیلمبردار فیلم نیز می کوشد از این چشم انداز ها بهترین تصویر را در اختیار مخاطب قرار دهد. اما اشکال از زمانی آغاز می شود که پیتز فکر می کند باید به زندگی خصوصی شخصیت هایش بیشتر نزدیک شود. اینجا دیگر تصویر سازی های قدیمی کمکی به ما نمی کند. حال ما بیش از داستان به شخصیت پردازی نیاز داریم و این درحالیکه فیلمساز بیشتر به فضای کلی داستان نظر افکنده بوده و چندان خود را درگیر شخصیت ها نمی کند.

اینجاست که ضعف دیگر داستان یعنی شیوه نگارش دیالوگ ها نیز رخ می نماید. بازیگران چهره هایی سرد و یخ زده دارند. در حالیکه فیلمساز این چهره را برای بازیگر خود برمی گزیند، باید مخاطب را نیز به گونه ای با فیلم درگیر کند که دیگر احتیاجی به برقراری ارتباط از راه چهره و یا چشمان بازیگر با مخاطب نباشد. شما به سینمای روبر لبرسون دقت کنید. او بازیگر را به یک مدل تبدیل می کند. بازیگر در صحنه های این فیلمساز صاحب سبک جزیی از تصویر به شمار می آید. اما اگر ما جایی از بازیگر به عنوان مدل استفاده کردیم و جایی قصد کنیم که از این مدل احساسات دریافت کنیم، عملا دچار نقض غرض شده ایم.

زمستان است می توانست با داستان خوب دولت آبادی و موسیقی شنیدنی علیزاده به اثری ماندگار تبدیل شود، اما شتابزدگی پیتز در برخورد با داستان کمی این تاثیر را خدشه دار کرده است. به نظر می رسد پیتز در برخی فصول مرعوب داستان می شود و زبان سینمایی خود را فراموش می کند.

فیلم زمستان است فارغ از تمامی ضعف هایش اثری متنماسب با شرایط روز سیاسی ایران به شمار می آید. مسئولین هم بدشان نمی آمد فیلم را توقیف کنند، اما ظاهرا تهیه کننده سمبه پر زور تری داشت و فیلم به هرحال بر پرده نشست. تلخی و غم انگیز بودن فضای داستان سبب شده بود مسئولین ارشاد خواهان عدم نمایش فیلم به صورت عمومی باشند. حتی یکی از روزنامه های حامی دولت نوشته بود که این فیلم ساختار بسیار محکمی دارد، اما فضای داستان کاملا تیره و تار است و باید با نمایش آن مقابله کرد. این تعبیر کاملا اشتباه بود و اتفاقا فارغ از مضمون خوب فیلم می توان اشکالاتی ساختاری را در آن جست و جو کرد.