این گفته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اردوی آموزش سیاسی دانشجویان که “ما در میان دولتمردان این دنیا، دشمن زیاد و دوست کم داریم، بعضی از دوستان ما در کشورهای اسلامی و بعضیهایشان در کشورهای غیر اسلامی، آدمهای جوانمرد و آزاده هستند”، از آن قسم گفتههایی است که گرچه برای اولین بار نیست بیان میشود اما آن را نمیتوان با اشارات مکرر رئیسجمهور مبنی بر پیک و پیغامهای متعدد رهبران جهان و حرفهای درگوشی آنها به نمایندگان ایران در مجامع جهانی و اذعان مداوم شرق و غرب بر دوستی با ملت ایران یکی دانست؛ آنچه آقای محمدحسین صفارهرندی درباره دوستان ایران در آمریکای لاتین مثل ونزوئلا، نیکاراگوئه، کوبا و بولیوی گفته و انتقادی که از روزنامههای داخلی کرده جای تامل دارد: “رهبران این کشورها افتخار میکنند که دوست ملت ایران و متحد عملی ایران در عرصههای سیاسیاند. شما نگاه بکنید هر وقت یک اتفاقی، یک شورشی در آن کشورها بشود، بعضی از روزنامههای ما با ذوقزدگی، برجسته میکنند. مثلا در مورد چاوز میگویند دیکتاتور در حال سقوط. حالا مثلا 4 تا الف بچه رفتهاند یک گوشهای و یک نقی زدهاند، اینها تبدیل میکنند به وسیلهای برای سرکوفت زدن به کسی که جلوی آمریکا قد علم کرده است. در عوض وقتی دو میلیون آدم به دفاع و حمایت از همین آدم در کشورش میریزند به خیابانها و از او طرفداری میکنند، اینها سکوت میکنند، هیچی نمیگویند، یا حتی در جایی خشم خودشان را بروز میدهند. این انحراف فرهنگی است.“
این گفتههای وزیر فرهنگ که خود از اهل قلم بوده، دو وجه دارد یکی اینکه آیا تقریب و تقابل دولتها باید در قضاوت رسانههای آنان درباره رهبران یکدیگر دخیل باشد و دیگر اینکه صرف انعکاس و انتقاد شیوه مملکتداری رهبران آن سوی آبها که از قضا در زمره دوستان کمشمار ایران هستند، انحراف فرهنگی است؟ روابط محمدرضاشاه پهلوی و جمال عبدالناصر در مصر در تیرگی و پارگی شهره است؛ شاه نرد بازی ناصر با کمونیستها را برنمیتابید و ناصر قمارهای شاه با اسرائیلیها را؛ اما وقتی ناصر پس از 18 سال زمامداری درگذشت، روزنامه کیهان دربارهاش نوشت: “آنچه را که بهطور قاطع میتوان گفت این است که مرگ ناصر معادلات سیاسی خاورمیانه را یکباره برهم ریخته است و دراین میان علت عمده را باید در ”شخصیت استثنایی” ناصر برای دنیای عرب جستوجو کرد.” حسامالدین امامی در تحلیل خود درباره جمال عبدالناصر در شماره روز 9 مهر 1349 چنین از این رهبر عرب تجلیل کرد: “اگر سخن تاریخ درباره جلال و عظمت مصر باستان و قدرت نفوذ فراعنه مصری راست باشد، میتوان ادعا کرد که تاریخ مصر رهبری چون ناصر را به یاد نداشته است و اگر نهضتهای عربی را پس از “صلاحالدین ایوبی” در نظر آوریم میتوان گفت که هیچ نهضتی به اندازه “ناصریسم” به اعتبار دنیای عرب و یکپارچگی کشورهای عربیزبان از مراکش تا عراق و از یمن جنوبی تا سودان کمک نکرده است.“
چه انتظاری است که در این دوره از حیات مطبوعات پس از این همه افت و خیز، ملاحظات دولتی را بر نقدها بیفزاییم که اگر بحق رسانهها را وجدان عمومی و نظارهگر جهان امروز مینامیم، چشم بر وقایع اتفاقیه ببندند که مگر متحدی را متاسف نکنند. اینکه احمدینژاد حکم دادگاه لاهه علیه عمرالبشیر رئیسجمهور سودان به جرم ارتکاب نسلکشی و جنایات جنگی را “بغض انسانهای بدکار و ظالم نسبت به دولت و ملت سودان” توصیف میکند و منوچهر متکی وزیر خارجه قاطعانه اعلام میکند “ایران از دولت قانونی سودان به رهبری عمرالبشیر حمایت میکند”، آیا باید رسانهها را از پرداختن به قتل عام صدها هزار نفر در دارفور سودان و دیکتاتوری نظامی عمر البشیر باز دارد؟ این اصل درباره متحدان ایران در آمریکای لاتین هم صادق است؛”4 تا الف بچهای” که به گفته وزیر ارشاد به هوگو چاوز رئیسجمهور ونزوئلا نق میزنند همان هزاران نفر(حدود 160 هزار نفر) از دانشجویان ونزوئلایی هستند که علیه همه پرسی اصلاحات قانون اساسی و تمدید دوره ریاستجمهوری چاوز دست به تظاهرات زدند و چاوز با تمسخر آنها را “بچههای کوچولوی بابا”، ”فاشیستمسلکها” و “آقازادهها” خطاب کرد. چاوز وقتی در رفراندوم اصلاحاتش شکست خورد و کاندیداتوریاش در سال 2012 برای بار دیگر منتفی شد، به رای مردم گردن نهاد اما چندی نگذشته گفت: ”انتقام شکست در رفراندوم را خواهیم گرفت.“
این 4 نفر همان هزاران دانشجوی ونزوئلایی هستند که برای ارائه درخواست تایید حق برگزاری تظاهرات در ونزوئلا به سمت دادگاه عالی این کشور حرکت کردند. چرا که چاوز شبکهRCTV، قدیمیترین و محبوبترین شبکه ونزوئلا را تعطیل کرد، تنها با این اتهام که علیه دولت کاراکاس فعالیت میکند و از کودتای ناکام سال 2003 در این کشور حمایت کرده بود. این تظاهراتها که بزرگترین اعتراض دانشجویان ونزوئلا طی 20 سال اخیر در این کشور بوده است با درگیریهایی با پلیس ونزوئلا همراه بود بهطوری که این درگیریها باعث انتقادهای شدید علیه دولت چاوز به اتهام سرکوب آزادی بیان و اجازه ندادن به برگزاری تظاهرات شد. البته چاوز در کشورش غره به هزاران طرفداری است که برای پاسخ به مخالفان به خیابانها میریزند و نظرسنجیهایی که میگوید رئیسجمهور ونزوئلا 60 تا 70 درصد محبوبیت دارد. آیا انتظار دولت و وزارت فرهنگش از رسانههایی که به صرف وظیفه، دیدهبان کاستیهای داخلی و بازگوکننده وقایع چهارگوشه عالم است، لحاظ مرافقتهای سیاسی در نقد دوستان است و اینکه کمشماری دوستان را باید رسانهها جبران کنند و نگذارند چینی نازک روابط با رفیقان ترک بردارد؟
روزنامه اعتماد ملی، 6 مرداد 1387