کابینه هم بود همان کابینه های قدیم. یکی بود مثل احمدی نژاد، خیلی شیک دفتر تلفنش را باز می کرد. اسامی همکلاسی ها را در می آورد، بعد قرعه کشی می کرد. به هر کدام یک وزارتخانه می افتاد. بعد هم طرف را خبر می کرد، معمولا طرف پشت در نشسته بود. می آمد داخل. بعد یک برگه تعهدنامه می گذاشت جلوی او و می گفت این را امضا کن. طرف هم امضا می کرد. فرضا یکی هم دوست نداشت وزیر رفاه بشود، می شد وزیر نفت، دوست نداشت، می شد وزیر صنایع، هر وزارتخانه ای هم صاحب نداشت محصولی وزیرش می شد. آخر کار هم دو سه تا وزارتخانه بدون وزیر می ماند، آنها را ادغام می کرد توی وزارتخانه هایی که صاحب داشت. علی علی.
حالا بیچاره حسن کلیدساز خودمان با یک دسته کلید توی جیبش، می خواهد یک وزیر انتخاب کند. اول از همه باید با هیات های موتلفه توافق کند، بعد هم با شورای مشورتی اصلاح طلبان که همه آماده همکاری با حسن آقا هستند توافق کند، بعد که انتخاب کرد باید با آقای زیباکلام هماهنگ کند، بعد که انتخاب شد باید نظر کارگزاران را بپرسد، بعد تازه همه چیز که مشخص شد و اسامی وزرا معلوم شد باید کلیه کاربران فیس بوک وزیر مربوطه را لایک کنند. وقتی همه انتخاب شان را کردند تازه باید از آقای وزیر بپرسند که می آید یا نه. من فکر کنم اگر کل قضیه را بدهد دست بروبکس فیس بوک زودتر به نتیجه می رسد.
البته خودمانیم، هفته قبل نشسته بودم و داشتم فهرست وزرای کابینه های هاشمی و خاتمی را نگاه می کردم، دیدم جز آنهایی که زندانی هستند و ممنوعیت از خدمت دارند، یا در این هشت سال سرطان گرفتند و مریض شدند و حال شان خوب نیست اگر در نظر نگیریم که چاره ای هم نداریم، بازهم روحانی برای هر وزارتخانه حداقل پنج وزیر دارد که می تواند انتخاب کند، که هر یکی شان دو برابر کل کابینه احمدی نژاد سابقه اجرایی دارند.
بیچاره محمود احمدی نژاد واقعا برای انتخاب هر وزیری چه مصیبتی می کشید. آخرش هم ده نفر هر کدام بیست شغل داشتند. باز جای شکرش باقی است که طرف دارد می رود. البته امروز، یعنی همین دیروز، غلامحسین الهام که تا سه سال قبل مخلص دربست احمدی نژاد بود و دو سال قبل دشمن خونی او شد و دوباره سال گذشته طرفدارش شد و همین شش ماه قبل گذاشتش کنار، گفته که “احمدی نژاد با ظهور امام زمان رجعت خواهد کرد.” پیشنهاد بدی هم نیست. طرف برود. بعدا هر موقع امام خواست ظهور کند برگردد. منتهی علی لاریجانی هم دیروز گفته که: “جامعه از نظر روحی آماده ظهور نیست.” لامروت ها یک جوری درباره ظهور امام زمان حرف می زنند انگار همه شان مسوولیت اجرایی دفتر امام زمان را دارند. امام زمان هم بود همان امام زمان های قدیم.
بالاخره کی برد؟ کی باخت؟
یک جوری حرف می زنند آدم به خودش شک می کند. جفری جونز معروف به جعفر شجونی گفته است “رهبر انتخابات را بسیار عالی مدیریت کرد.” یعنی که روحانی نماینده مدیریت بود در انتخابات و ملت بزرگ ایران با انتخاب او مشت محکمی به دهان فتنه گرانی مانند مشائی و جلیلی و قالیباف و ولایتی و محسن رضایی و غرضی زدند. ما که راضی هستیم، حالا هر کی مدیریت کرد. امیر محبیان جوان ناکام جبهه اصولگرایی هم گفت که: “شانزده سال است که کاندیداهای اصولگرا پیروز نمی شوند.” معلوم نیست منظورش از شانزده سال قبل که پیروز شدند چه کسی است؟ اگر منظورش هاشمی رفسنجانی است که همین حالا هم هاشمی برنده بازی شده، در ثانی در شانزده سال گذشته اصولگرایان کاری جز دشمنی با او نداشتند. به نظرم باید برود به 24 سال قبل. البته برادر محبیان یادش رفته که تنها کاندیدایی که اصولگراها از او حمایت کردند و طرف فقط با اصولگراها وارد بازی شد همین آقای احمدی نژاد است که قرار است برود با امام زمان ظهور کند.
البته آقای محبیان هم داستان خودش را می گوید، چون درست برعکس او، حسین شریعتمداری معتقد است پیروزی حسن روحانی پیروزی اصولگرایان بود. من که با نظر شریعتمداری موافقم. یعنی با نتیجه موافقم. روحانی باشد، دولتش را هم تشکیل بدهد، کارش را هم بکند، اسمش را هر چه می خواهند بگذارند. منتهی هر چه می خواهند بگویند حداقل قبلش با همدیگر توافق بکنند. نمی شود که آقای کاظم جلالی سخنگوی یک گروه مهم اصولگرایان حال شریعتمداری را بگیرد و بگوید: “اصولگرایان بیهوده خود را پیروز انتخابات معرفی نکنند” آن وقت اصولگرایان از صبح تا شب تظاهر کنند که دارند با دم شان گردو می شکنند. البته هر چه گردو بشکنند بهتر برای مردم. قرار بود دو سال جان بکنند تا منتخب شان تثبیت شود، حالا خودشان دارند با میخ جایش را محکم می کنند. دست تان درد نکند.
ولی از همه بامزه تر بخشی از اپوزیسیون است که به زور می خواهند به خودشان ثابت کنند که حکومت در انتخابات پیروز شده است. و یک جوری هم با لذت از پیروزی حکومت در انتخابات حرف می زنند، انگار یادشان رفته که مخالف حکومت اند. اما رها کنم بهتر است، فعلا در حال استراحت بعد از زایمان هستند. بگذار با خودشان حال کنند بالاخره کم کم حال شان خوب می شود.
مطیع الدوله نه مطیع الدین
یوسفعلی میرشکاک هم دیروز یک فقره نظریه درخشان پرتاب کرد. این آدم شاهکاری است در عالم ادبیات. انگار هیچ رابطه ای میان مغز و زبانش وجود ندارد. جوری گفته: “ممیزی در کشورمان به یک مشکل تبدیل شده” انگار نه انگار که خودش مشکل را ایجاد کرده. اظهار لحیه هم فرموده که “مثنوی یک رمان پست مدرن است”، معلوم هم نیست اگر مثنوی رمان پست مدرن است، پس رمان پست مدرن چیست؟ اصلا بین شعر و نثر چه فرقی وجود دارد؟ با این توصیف نمی شود گفت: “تعزیه نوعی انیمیشن مترقی است که شخصیت هایش به جای اینکه جانبخشی بشوند جان شان را از دست می دهند” البته من سعی می کنم با توجه به شناختی که از این برادر محترم دارم درک کنم که منظور او از مثنوی واقعا مثنوی نیست، بلکه داستانی است که گاهی اوقات در مثنوی یا منظومه از آن استفاده می شود. ولی حالا به فرض منظور همین باشد، اینکه ایشان بگوید که “مطیع الدین حجازی از صادق هدایت بهتر می نوشت” اصلا قابل قبول نیست. چون اصولا کسی به نام مطیع الدین حجازی نداریم. احتمالا منظور ایشان از مطیع الدین حجازی همان مرحوم محمد مطیع الدوله حجازی است. یوسف جان! آدم می خواهد نظری به این گندگی بدهد، حداقل اسم طرف را سعی می کند یاد بگیرد. بدو بابا، دفعه بعد درست درس ات رو بخون.
محمود شکوفه خواهد داد
خدا بیامرزد مرحوم پیتر سلرز را که در فیلم “حضور” هال اشبی که داستانی از یرزی کازینسکی داشت نقش مردی به نام چنسی باغبان را بازی می کرد. چنسی یک آقایی بود که از بچگی در یک خانه در بسته بزرگ شده بود و کلیه اطلاعاتش درباره جهان خلاصه می شد در برنامه های تلویزیونی و باغبانی. این آقای چنسی وقتی اربابش می میرد و سرگردان می شود به دلیل یک تصادف به یک میلیارد مهم آمریکایی نزدیک می شود و تصادفا در جلسه آن میلیاردر که شخصیتی در حد راکفلر داشت و رئیس جمهور آمریکا حاضر می شود. رئیس جمهور آمریکا هم برای خالی نبودن عریضه از چنسی باغبان [گاردنر] سووال می کند به نظرت وضع اقتصادی کشور چگونه خواهد شد؟ چنسی گاردنر بیچاره هم که در همه زندگی اش جز باغبانی و درخت چیزی نمی دانست می گوید: “در بهار درختان شکوفه می دهند.” رئیس جمهور با شگفتی می پرسد: یعنی تو معتقدی که بعد از دوران فشار اقتصادی ما یک دوره شکوفایی اقتصادی را شاهد خواهیم بود؟ چنسی گاردنر هم جمله اش را کامل می کند که: “همیشه بعد از زمستان بهار می آید و در بهار درختان شکوفه می دهند”.
حالا بقول مرحوم عمران صلاحی حکایت آقای احمدی نژاد است. این بنده خدا مثل اینکه متوجه نشده که مشائی رد صلاحیت شده، متوجه نیست که دولتش دارد تمام می شود، هنوز متوجه نیست که دوره فعالیت تبلیغاتی انتخابات سال 84 تمام شده، تازه دیروز گفته “نمی توان مانع شکوفایی بهار شد” و بعد هم نگاه کرده توی چشم های مشائی و زیر لب گفته “رحیم جان! قربونت برم الهی” بعد هم انگار نه انگار که نصف کابینه اش بخاطر دزدی های بالای یک میلیارد دلار پرونده دارند، معصومانه و دقیقا در همان هاله نور هفت سال قبل گفته که “دولتم پاک ترین دولت تاریخ ایران است.” یعنی شما فکر می کنید باید با چنین آدمی چه کرد؟ پنج سال قبل از قول حداد عادل نوشته بودم که در جلسه ای خصوصی حداد گفته بود: “این احمدی نژاد شارلاتان ترین آدمی است که به عمرم دیدم” من که گاهی اوقات وامی مانم در درک این آدم. فاصله یک گاگول پخمه و آرسن لوپن را در عرض یک دهم ثانیه چنان طی می کند که فقط هاله نوری به چشم آدم می رسد.
ارزش ریال ۱۵ درصد افزایش یافت
قیمت دلار از ۳۸۰۰ تومان سه ماه قبل به ۳۰۰۰ تومان رسید و کمتر هم خواهد شد. حالا بخشی از این مصیبت که به تولید و فعالیت اقتصادی برمی گردد، اما همین که میزان تصویرپخش شده از احمدی نژاد یا اسم او از خبرها، یا حضورش در فضاهای عمومی کم شود، قول می دهم هر روز قیمت ارز پائین بیاید. یک هفته اسم او را نشویم مطمئنا از میزان سرقت، تجاوز به عنف، زورگیری، طلاق، افسردگی و خودکشی کاسته می شود. نه اینکه قضیه طالع نحس باشد. یک جوری پلیدی در این اسم نهادینه شده. از قضا همین که برود و با امام زمان برگردد خودش حلال بسیاری از مشکلات است.