از اینجا

نویسنده

فاطمه معتمدآریا و آخرین پر سیمرغ

 فرهاد پایار

 

در فرایبورگ آلمان نمایشی اجرا می‌شود که حاصل تلاش هنرمندان ایرانی و آلمانی ‌است. داستان نمایش بر اساس شاهنامه ‌است و فاطمه معتمد آریا در نقش سیمرغ ظاهر می‌شود. با این شخصیت برجسته‌ هنر نمایشی گفت‌وگوی کوتاهی داشتیم.

 

برلین، ۲۴ بهمن ۱۳۸۸:

فاطمه معتمدآریا برای دیدن فیلم‌های برلیناله به برلین آمده است. در حالی که فقط دو روز دیگر فرصت دارد تا فیلم‌‌های مورد علاقه‌اش را ببیند، آرام به نظر می‌رسد. یکی از خاصیت‌های جشنواره‌های فیلم این است که آدم وقت کم می‌آورد و با وجود تماشای سه چهار فیلم در یک روز، باز هم حرص می‌زند و حسرت کمبود وقت را می‌خورد و در نهایت به نقد و تعریف بخشی از فیلم‌های مورد علاقه‌اش بسنده می‌کند.

فاطمه‌معتمد آریا اما آرام است و با دقت به پرسش‌ها فکر می‌کند و بی عجله پاسخ می‌دهد. نگاه نافذ او که سرشار از مهربانی است، گاهی اوقات با درهم کشیدن ابروها چنان تغییر می‌کند، که گویی خشمی سهمگین به او دست داده، اما وقتی دهان باز می‌کند متوجه می‌شوی که او به این پرسش، بیش از دیگر پرسش‌ها اهمیت داده است. مثلا وقتی که به پرسشی در باره‌ی پیشرفت یا عقب‌ماندگی هنر نمایشی در ایران پاسخ می‌دهد:

«ما در زمینه‌ی تئاتر خیلی پیشرفته‌تر از کشورهایی مثل آلمان هستیم… بخصوص نسل جدیدی که وارد تئاتر شده دریافت بسیار صحیحی از نمایش دارد. نسل جدیدی که برخی از آنها چیزی شبیه نابغه‌اند…»

یا وقتی که به ادعای دخالت مستقیم دولت در هنر پاسخ می‌دهد: «در ایران تئاتر مستقل وجود ندارد، بودجه از جانب دولت می‌آید، ولی دولت نمی‌تواند چیزی را تحمیل کند. دولت فقط می‌تواند چیزهایی را اجازه ندهد…»

معتمد آریا نخستین بار نیست که با یک گروه خارجی همکاری می‌کند، اما برای نخستین بار است که در خارج به صحنه می‌رود. وقتی که از تحربیاتش با تئاتری‌های خارجی و داخلی می‌گوید، شنونده به این نتیجه می‌رسد که برای او “خودی و غیرخودی” وجود ندارد. معیار او برای ارزش‌گذاری کارهای هنری نه معیارهای رایج و تعریف این و آن از “هنر ناب” است، بلکه او توسط یک حس درونی، شاید غریضی، شاید برخاسته از تجربه، “سره” را از “ناسره” تشخیص می‌دهد. می‌گوید: «یک کار هنری باید مرا شگفت‌زده کند، همین!»

 

فرایبورگ، ۲۹ بهمن ۱۳۸۸:

 

 «همه چیز درهم ریخته است. دو زبان، دو فرهنگ، قصه‌های افسانه‌ای از یک زمان گذشته. یک گروه بازیگران در جستجوی راهی است برای روایت قصه‌های شاهنامه‌. از کجا شروع کنند؟ با زال، کودک طردشده‌ای که سیمرغ او را نجات می‌دهد؟ “سیمرغ پرنده‌ای باشد در افسانه‌ها. از خود زاده شود تا روزی که خود خواسته باشد، بمیرد”. پرهای او نیرویی جادویی دارند: سوزاندن آنها درد و رنج جهان را شفا می‌بخشند. سیمرغ همه‌ی پرهای خود را به زال پیشکش می‌کند و او را همراه خود به آینده‌ی گذشته‌اش می‌برد. او به زال هشدار می‌دهد، با سوزاندن آخرین پر، سیمرغ خواهد مرد. اما زال پر از امید است و جهانی سرشار از عدالت می‌خواهد. در طی سفر، آنها با فرزندان زال − رستم و سهراب، سیاوش، بیژن و منیژه − برخورد می‌کنند و زال به ناچار پری پس از دیگری را می‌سوزاند. آیا او آخرین پر سیمرغ را نیز خواهد سوزاند تا رستم را از مرگ به دست اسفندیار نجات دهد؟ “این مثل یک بازی است، خود بازی نیست”. »

تماشاچیان آلمانی در تئاتر مارین‌باد (Theater im Marienbad) شهر فرایبورگ در ابتدا گیج و مبهوت به فاطمه معتمد آریا و دیگر بازیگران چشم دوخته‌اند. آنها با فردوسی و شاهنامه‌اش آشنایی چندانی ندارند و گویی که بی‌راهنما به دنیای ناشناخته‌ای پا گذاشته‌اند. اما طولی نمی‌کشد که درمی‌یابند، در سالن تئاتر هستند و با آرامش خاطر، هوش و خواس خود را به “آخرین پرسیمرغ” محمد چرم شیر و راویان فارسی‌زبان و آلمانی‌زبان آن می‌گذارند ( ).

 

تهران، تابستان ۱۳۸۳:

فاطمه معتمد آریا برای خوانندگان وبسایتش یادداشت کوتاهی می‌نویسد: «بیش از ۳۰ سال از اولین روزی که به روی صحنه تئاتر رفتم می‌گذرد. حس من در مورد کارم هنوز هم حس ۳۰ سال پیش است. پر از شورعشق و احترام به کاری که انجام می‌دهم…»

معتمد آریا در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) فعالیت هنری خود را آغاز کرد و ۵ سال بعد از دانشسرای هنر تهران در رشته‌ی بازیگری فارغ‌التحصیل شد.

در دورانی که “انقلاب فرهنگی” درهای نمایشخانه‌ها را بست، معتمدآریا به سینما روی آورد و پس از مدت کوتاهی با دوربین فیلمبرداری رابطه‌ای ناگسستنی برقرار کرد. حاصل این رابطه‌، بیش از ۴۰ فیلم است که از او یک چهره‌ی محبوب ملی ساخته‌اند.

 

۶ شهریور۱۳۸۷:

 

 ”شورای ملی صلح” ایران با تصویب اساسنامه و تعیین هیئت اجرایی، کار سازمان‌یافته‌ی خود را رسما آغاز می‌کند. فاطمه معتمد آریا نیز یکی از پانزده عضو هئیت اجرایی این سازمان است. برای خیلی‌ها قرارگرفتن نام معتمدآریا در کنار سیاسی‌کارانی چون حبیب‌الله پیمان و هاشم آقاجری تعجب‌برانگیز نیست. آنها می‌دانند که عدالت و آزادی پیوسته دغذغه‌ی این بازیگر پرقدرت سینما و تئاتر ایران بوده‌اند. او خود در این مورد می‌گوید: «من از کودکی یادم می‌آید که پدرم همیشه می‌گفت که دست ضعیف‌تر از خودتان را باید بگیرید. من با این فرهنگ بزرگ شدم و در تمام سال‌های زندگی‌ام هم همیشه کسانی  در اطرافم بوده‌اند که با عشق و با مهر هر کاری از دستم برمی‌آمده برایشان انجام داده‌ام.».

 

برلین، ۲۴ بهمن ۱۳۸۸:

فاطمه معتمدآریا در کافه‌ی نسبتا شلوغی که در روبروی “کاخ جشنواره‌ی فیلم برلین” قرار دارد، در باره‌ی تئاتر و سینمای ایران می‌گوید. چهره و حالات او نشان می‌دهند که هنوز هم همان حس تابستان ۱۳۸۳ را دارد و پر از عشق و شور به هنر نمایش است. به نظر می‌رسد که گذر زمان بر این حس بی‌تاثیر است.

معتمدآریا از فعالیت‌های گذشته و حال خود راضی است و به آینده امیدوار. وقتی که از هنر می‌گوید، بی‌وقفه به دنیای هنر راه می‌یابد و نمی‌توان حدس زد که این همان زنی است که پیوسته برای بهبود اوضاع اجتماعی و سیاسی کشورش تلاش کرده است. او هنگام پرداختن به سینمای امروز ایران، به جای گله از قدرتمندانی که آشکارا با فرهنگ و هنر “غیرخودی” در جنگند، از قدرت تخیل و ذوق هنری نسل جوان امروز ایران می‌گوید و از اینکه این جوانان برای یافتن راه‌های جدید، به کمک و زمان نیاز دارند:

«سینمای ایران به شدت تحت تاثیر شرایط اجتماعی است. هر چقدر شرایط اجتماعی سخت باشد، به همان اندازه روی سینمای ما تاثیر می‌گذارد… برای اینکه (درزمینه‌ی سینما) نسل پرقدرت یا نسل شجاعی مثل گذشته که باعث این همه رشد و شکوفایی سینمای ایران در جهان شده (بوجود بیاید) به زمان نیاز داریم… البته این نسل جدید وجود دارد، باید آن قدرت را پیدا کند».

 ( ) بازیگران: هاینسل اشپاگل، رناته اوبرمایر، پرویز پورحسینی، اشکان خطیبی، مائده طهماسبی، نگار عابدی، فاطمه معتمد آریا، سباستیان منگس، دانیلا مور، هدایت هاشمی

کارگردان: اشتفان وایلند؛ مشاوره هنری: فرهاد مهندس پور؛ دراماتورگ: کارولین ندلمن؛ تولید مشترک “مرکز هنرهای نمایشی ایران” و “تئاتر مارین‌باد” فرایبورگ است

 

منبع: دویچه ویله