یک هنرمند جوان عراقی گفته است: “من هرگز به تفاوت ابنای بشر با یکدیگر عقیده نداشته ام. من یک سنی عراقی هستم و همسرم یک زن شیعه عراقی است. تهدید شده ام تا او را طلاق بدهم، وگرنه به قتل می رسم. ما در مجله “دورا” که یک منطقه مختلط (شیعه و سنی نشین) در بغداد است زندگی می کردیم. اینک آنجا را ترک کرده ایم. همسرم نزد خانواده اش در “شعاب” که یک محله شیعه نشین است به سر می برد. من با دوستانم در “منصور” که یک محله سنی نشین است ساکن شده ام. سعی می کنم خانه مناسبی پیدا کنم تا من و همسرم بتوانیم با هم زیر سقف یک خانه امن زندگی زناشویی خود را ادامه دهیم. اما بسیار دشوار است بتوانیم در بغداد به یک چنین آرزویی برسیم.” (به نقل از یک هنرمند عراقی، بغداد، ژوئن 2006، مندرج در متن یک پژوهش دانشگاهی)
آیا آنچه در عراق می گذرد و امنیت را از شیعه و سنی ربوده است جنگ داخلی است؟ بحث پیرامون این پرسش نه تنها محافل سیاسی، بلکه محافل دانشگاهی را پرتنش ساخته است. دردانشگاه ها “واژه”ها و “ترم”های مرتبط با جنگ داخلی مرکز بحث ها و چالش های تئوریک شده اند. این بحث که معتبرترین نشریان آمریکا و اروپا به آن می پردازند حاکی از آن است که پیامدهای چالش های تئوریک بر واقعیت بحران های سیاسی تأثیر می گذارد و نخبگان زیر چتر آزادی های دانشگاهی دولت ها را متوجه مسوولیت های خود می کنند.
کارشناسان از جنگ داخلی تعریف مشخصی دارند. مدیریت سیاست خارجی آمریکا و مؤتلفین آن، همچنین کارشناسان و مشاوران دولتی، جنگ داخلی در عراق را انکار می کنند و اصرار دارند درگیری های جاری در عراق واجد ویژگی های جنگ داخلی نیست. در نقطه مقابل، اغلب تحلیل گران دانشگاهی به این باور رسیده اند که عراق وارد یک جنگ داخلی تمام عیار تجربه می کند. اینها دو محور اصلی را در نظر می گیرند و می گویند: یک – در تعریف جنگ داخلی بسیار اهمیت دارد که طرف های درگیر، اتباع یک دولت بوده و با هدف کنترل مرکز حکومت و تأثیر گذاری بر تصمیم گیری های مهم سیاسی همسوی خواسته های مشخص خود وارد رویارویی با یکدیگر شده باشند. به سخن دیگر هدف آنها از ادامه نبرد، پافشاری برای ایجاد و تغییرات اساسی در خط مشی های حکومتی است، نه لزوماً واژگونی حکومت. دو- آنها باور دارند جمعاً و دستکم باید یکهزار نفر در جریان درگیری ها به قتل رسیده باشند. حداقلی که برای قربانیان هر یک از طرف های درگیر تعیین شده، یکصد تن است.
بر پایه این دو محور، جمع بزرگی از کارشناسان آنچه را در عراق می گذرد جنگ داخلی اعلام می کنند. این گونه نظرات کارشناسی با مخالفت هایی درون نظام دانشگاهی و دستگاه دولتی آمریکا مواجه است. مخالفان آنچه را در عراق می گذرد فاقد ویژگی های جنگ داخلی می شناسد و می گویند درست است که سنی و شیعه یکدیگر را می کشند، اما این درجه از کشتار و انتقامجویی توسط افراد و گروه هایی رهبری می شود که رهبران میلیشایی هر یک از طرف های شیعه و سنی هستند. آنها، رهبران، هدف های سیاسی مشخصی را دنبال می کنند که عمدتاً نبرد برای کسب قدرت است. بنابراین رهبران کشتارها، جنگ با هدف کسب قدرت را طراحی کرده و به اجرای می گذارند. با استفاده از این نظریه که در فضاهای دانشگاهی هم طرفدارانی دارد، برخی عوامل رسمی دولت بوش بحثی را دنبال می کنند که بر پایه آن گفته می شود نگرش سیاسی در بخش رهبری سنی های و گروه های مخفی مبارزاتی زیر سلطه آنها به درجه ای نیست که جنگ داخلی را تداعی کند. طرفداران جنگ با عراق می افزایند وضعیت موجود می تواند اقدامات اجرایی و سیاسی محلی تلقی بشود. این عوامل اصلی کشتارها هستند که درصدد برآمده اند به جهان اعلام کنند جنگ داخلی در جریان است. می خواهند با متقاعد ساختن جهان به اینکه در عراق جنگ داخلی در جریان است، امتیاز بگیرند و بر ضد حضور آمریکا تبلیغ کنند.
کارگزاران دولت بوش از آن می ترسند که با قبول جنگ داخلی در عراق از سوی کاخ سفید، به نوعی به قبول شکست دولت در خط مشتی انتخاب شده اش در عراق تن داده باشند. خطرناکترین پیامد به رسمیت شناختن جنگ داخلی در عراق از سوی کاخ سفید این خواهد بود که مردم آمریکا با ادامه حضور گروه های نظامی آمریکایی در عراق به شدت مخالفت می کنند و با صدای بلندتری خروج آمریکا از عراق را خواستار می شوند.
بنابراین علاوه بر درگیری نیروهای سیاسی یا فرقه ای در عراق، در تمام محافل دانشگاهی و کارشناسی، جنگ واژه ها ادامه دارد و چالش پیرامون آن، فضای سیاست خارجی آمریکا را پرتنش می کند. جنگ در این جبهه یعنی جبهه جنگ واژه ها و ترم ها همان قدر در آمریکا جدی است که جنگ در خاک عراق. در جبهه جنگ واژه ها و ترم ها، دو طرف موافق و مخالف سرسختانه در صدد اثبات تئوری هایی هستند که هر یک پیامدهای اجرایی خاص دارد. موافقان تئوری جنگ داخلی می خواهند دولت بوش را با اعتراض وسیع تر مردم مواجه کنند و مخالفان می خواهند برای ادامه حضور و افزایش نیروی نظامی آمریکا و مؤتلفین آن در عراق پشتوانه های تئوریک نیرومند در اختیار بگذارند. گروه سومی هم در بحث های تئوریک دخالت می کنند که موضوع را صرفاً در چارچوب ضوابط علم حقوق و سیاست قابل تفسیر می دانند.
صرف نظر از نقطه نظرهای طرف های دیگر در جنگ واژه ای، آنچه قابل تردید نیست این است که: دولت انتقالی عراق در سال 2004 زیر سلطه نیروهای نظامی خارجی تشکیل شده است. آسان نیست این دولت را یک دولت ملی تلقی کرد، هر چند انجام انتخابات در روی کار آمدن آن تأثیر گذار بوده باشد. ایجاد چنین دولتی البته گروه های ضد مداخله خارجی را به مقاومت برانگیخته است. منتها مقاومت دارای مشخصاتی است که به آن صورت جنگ و نبرد فرقه ای می دهد. علت آن است که در دولت انتقالی عراق به رهبری نخست وزیر ایادعلاوی، سنی ها کمتر راه یافته اند. گروه های ضد آمریکایی این را از چشم آمریکایی ها می بینند و به خشم آمده اند. احساس می کنند با کمک خارجی، کاملاً زیر سلطه حاکمیت شیعه قرار گرفته اند. از این رو است که در عراق تأکید بر جنگ فرقه ای مانند یک پوشش جهان پسند، مقومت در برابر مداخله خارجی را از نظرها پنهان می دارد. اختلاط در مفاهیم سیاسی، ارزیابی دقیق نیروهای مؤثر در رویدادهای آینده عراق را دشوار کرده است. همه از جنگ سنی و شیعه سخن می گویند و به موضوع تعیین کننده ای مانند مقاومت در برابر مداخله خارجی به ندرت پرداخته می شود و کمتر به آن بها می دهند.
بسیاری از کارشناسان و فعالان حقوق بشری و جمع کثیری از دوستداران صلح، نه تنها از جنگ و کشتار در عراق ابراز انزجار می کنند، بلکه نفرت خود را از جنگ واژه ها که لحظه به لحظه وسیع تر می شود نیز پنهان نمی کنند و می گویند: “چرا ما باید اهمیت بدهیم که این خشونت ها زیر تعریف حقوقی جنگ داخلی قرار می گیرد یا نه؟ آنچه مسلم است هر روز تعداد زیادی به قتل می رسند و عراقی ها از هر دسته و گروه کشته می شوند. از آن مهمتر عراقی ها احساس امنیت نمی کنند. آیا همین درجه از خشونت کافی نیست تا جهان برای پایان بخشیدن به آن یکدست و هم رأی بشود؟”
عراقی هایی که مورد سوال خبرنگاران قرار می گیرند، با این فعالان و کارشناسان حقوق بشر جهان هم رأی و همصدا هستند. عموماً مضمون پاسخ شان چنین است: “ما نمی دانیم چه کسی دوست و چه کسی دشمن ما است؟ ما می ترسیم سفر کنیم. ممکن است در اتوبوس ها به قتل برسیم. در همسایگی ما بچه ها را می کشند. ما می خواهیم امنیت جانی داشته باشیم. چرا جهان به ما نمی اندیشید؟”