ملودرام معرفی و سپس تصویب اعتبارنامه وزیر زن کابینه احمدی نژاد یا به عبارتی نخستین وزیر زن در بعد از جمهوری اسلامی هم چنان ادامه دارد و این در حالی است که ایران هر روز آبستن حوادث تازه ای است.
قطعا اینکه بعد از 30 سال یک زن توانست سد واژه رجل سیاسی را در پستهای مدیریتی سیاسی بشکند، اینکه بالاخره ما نیز در کشور با فرهنگ چندین هزارساله مان توانستیم یک زن را در پست مدیریتی سیاسی داشته باشیم، اینکه بالاخره یک زن آن هم در موقعیت وزارت بهداشت ممکن است مسائل مبتلا به جامعه زنان و کودکان را در عرصه بهداشت و درمان بهتر درک نمایند و به چاره جویی عمیق تری نسبت به آنها بپردازند، اینکه ایشان از معدود وزرایی بودند که تحصیلاتش با پست سازمانی تعریف شده شان هم خوانی بیشتری داشت، اینکه برنامه ارائه شده توسط ایشان برای وزارت بهداشت و درمان منسجم تر از برنامه های ارائه شده سایر همکاران مردشان بود و… و… درست. همه اینها خوب است اما کیست که نداند که این اقدام مصادره به مطلوب کردن یکی از شعارها، خواسته ها و مطالبات فعالان زن بوده است و آن بازنگری در اصولی از قانون اساسی است که با تفاسیر جنسیتی به مثابه خطوط قرمزی مانع ورود زنان به عرصه مشارکت سیاسی بوده است و کیست که نداند این حضور ـ چه ابزاری و چه واقعی ـ محصول و دستاورد چندین ساله تلاش فعالان جنبش زنان می باشد. حضور موثر زنان در عرصه های تصمیم گیری کلان سیاسی یکی از خواسته های فعالان جنبش زنان در طی سال های گذشته بوده و هست. اما سوال این جاست که چه بهایی برای مهر تائید زدن بر وزیرو یا وزرای زن دولت احمدی نژاد باید پرداخت ؟ پاسخ گویی به این سوال نیازمند پاسخ به نسبت امروزین جنبش زنان با جنبش دمکراسی خواهی کنونی در ایران می باشد که در این یادداشت گذرا بدان اشاره می گردد:
ـ در جنبشهای اجتماعی فراگیرخواسته های دمکراتیک دارا ی همبستگی با خواسته های سایر جنبشهای صنفی، قومی، جنسیتی، دینی و… می باشند در نتیجه حضور بهم پیوسته خرده جنبش ها موجب تقویت عرصه عمومی گردیده، بستر عام جنبش دمکراسی خواهی را فراهم می آورد و به زمینه سازی برای گذار به دمکراسی کمک می نماید . در واقع نیل به دمکراسی دریک جنبش اجتماعی فراگیر در معنای وسیع خود تامین کننده خواسته های همه نیروهای درگیر باانحصار گرایان می باشد.
یکی از نقاط برجسته جنبش اجتماعی دمکراسی خواهی کنونی ایران در برگیرندگی مجموعه تلاش های جنبش های زنان، کارگران، دانشجویان، معلمان، خواست های اقلیت های مذهبی و قومی و… می باشد. می توانیم بگوئیم که کلیه جنبش ها حول محور محدود نمودن قدرت تمرکز یافته و فراهم آوردن زمینه های دمکراسی به وحدت رسیده ا ند. و اتفاقا این وحدت یکی از رموزی است که باعث شده جنبش به رغم متحمل شدن این سطح از فشار ها بتواند به حیات و پیگیری مطالبات خود ادامه دهد و کنترل و سرکوب کامل آن مشکل تر گردد.
زنان نیمی از جامعه اند. تحرک آنها در عرصه عمومی و جامعه مدنی به تحرک ناگزیر همه ساختارها خواهد انجامید. آنها ایدئولوژی رسمی و وضع موجود را به چالش می کشند. مبارزه زنان با تفکر و ساختارهای پدر سالارانه که زیر بنای تفکر استبدادی جامعه ماست به فرایند مبارزه با بازتولید استبداد یاری می رساند و فرایند گذار به دمکراسی را تعمیق بیشتری می بخشد.
جنبش زنان به عنوان یکی از کلیدی ترین حلقه های این جنبش نقش پیوند دهی میان اجزاء این جنبش ها را بر عهده داشته و دارد. زنان از آنجایی که نیمی از جامعه ما را تشکیل می دهند در هریک از این جنبش ها ودر هر نهاد و درهر فعالیت مدنی حضور موثر آنها در ظاهر و پشت صحنه فعالیت ها و تلاش ها به چشم میخورد. پس آنان به عنوان یکی از حلقه های طبیعی ربط این جنبش نقش خاص خود را ایفا می نمایند و تکیه گاهی قوی برای سایر جنبشهای اجتماعی ایران محسوب می شوند.
اگر بر مبنای نظریه توکویل جامعه مدنی را پایه ای برای دمکراسی بدانیم نقش زنان در جنبش اجتماعی و مدنی ایران بسیار بسزاست. حضور آنان می تواند مانع خروج جنبش از جاده مدنیت، رادیکالیزه و خشونت آمیز شدن آن گردد.
خاستگاه و مطالبات زنان در عین استقلال از سایر جنبش ها و در عین حال مرتبط با تک تک آن ها از سویی و کلیت آن از سوی دیگر است. جنبش اجتماعی ایران دارای مطالبات عام و مشترکی است که نقش مادر را برای همه جنبش ها ایفا می نماید. جنبش زنان باید حرکت خود را در کنار و همبسته با مطالبات مشترک جامعه اش قرار دهد. جنبش زنان جنبشی و جزیره ای جدا از جامعه نیست. نباید اجازه داد پیگیری مطالبات جنبش زنان به مثابه تجزیه پتانسیل جنبش اجتماعی ایران گردد.
جنبش زنان در قبل از انتخابات به عنوان یکی از نقش آفرینان سپهر عمومی نقشی کلیدی در باروری جنبش اجتماعی ایران داشته و در بعد از انتخابات نیز به اشکال مختلف در آن نقش آفرینی کرده اند. بگونه ای که برخی از نمادهای شناخته شده آن در سطح جهانی زنانه هستند. به جرات می توان گفت در این تحول دمکراتیک و عمومی کردن آن زنان نقش شایانی داشته اند پس ضرورت استمرار این نقش و این ارتباط برای آینده نیز بیش از پیش وجود دارد.
این ها برای این عنوان شد که این نتیجه از آن گرفته شود که جنبش زنان که خود یکی از خالقان جنبش کنونی می باشد نمی تواند نسبت به وقایع رویداده در آن بی تفاوت باشد. همان گونه که نبوده است. دولت کنونی با نادیده گرفتن آرای میلیونها زن و مرد ایرانی بر سر کار آمد و بعد از آن نیز استقرار خود را با خشونت بسیار سبعانه نسبت به فرزندان زنان این سرزمین جشن گرفت. پس زمانی که کلیت آن برای این جنبش اجتماعی زیر سوال است،انتصاب یک یا چند تن از زنان در کابینه که از آنان استفاده ابزاری و سیاسی شده در حالی که کلیت ورودشان مثبت بوده ودر صورت تبدیل نشدنشان به تاکتیک زنان علیه زنان ممکن است اقدامات مثبتی را نیز نسبت به زنان در برداشته باشد،نمی تواند مرهمی بر زخم های ریخته شده باشد.
بیاد داشته باشیم فمینیسم صرفا روی کار آمدن دولت زنان، ازدیاد تعداد آنها در مقامات رهبری یا مشارکت آنها در سهم خواهی از قدرت نیست. بلکه بازتعریف از قدرت به طور کلی و درکی دمکراتیک و تساوی جویانه از کارکردهای دولتی، سیاست گذاری و تحول دمکراتیک در بنیاد های اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و… جامعه است.
- نگرش با رویکرد دمکراتیک و تحول خواه دارای ارتباط تفکیک نشدنی می باشند. همانگونه که رویکرد استبدادی زائیده تفکر انحصارگرایانه می باشد. مجموعه نگرش و بینش و رویکرد واقدام عملی پازلی هستند که همدیگر را کامل می کنند. نمی توان فرزندان این سرزمین ـ زنان و مردان آن را ـ را به جرم درخواست امانت داری در آرایشان به زندان انداخت و انواع بلاها را بر سرشان آورد آن وقت با یک اقدام پوپولیستی زنانه پسند با معرفی چند زن در کابینه سعی بر نمایش چهره متفاوت نسبت به زنان را داشت.
انتخاب وزیر یا وزرای زن از سوی دولت دهم نشانه تغییر دیدگاه و رویکرد احمدی نژاد نبوده زیرا مجموعه مطالبات زنان مورد توجه قرار نگرفته است و پایه های نگرش آنها نسبت به زنان و خواسته های آنان تغییر نکرده است.