از معادله پیچیده ای که امروز در لایه های بالای حکومت جریان دارد، بخشی که به ما به مثابه اپوزیسیون یا حتا مردم مربوط می شود، کدام است؟ برای رسیدن به پاسخی که نمی گویم درست، اما در جهت چنین پرسشی باشد، لازم است که قبل از هر چیز بتوانیم صورت معادله را با هر چند مجهولی که در آن است تعیین کنیم.
برای نوشتن صورت چنین معادله ای در نگاه رودرو با صحنه آنچه که حداقل در ظاهر واقعیت دارد این است که احمدی نژاد بیشترین تلاش را برای ماندن بر تصمیم خود که می دانست مخالفان نیرومندی دارد، انجام داد و کم ترین توجه ممکن را به ولایت فقیه و در واقع حکم حکومتی! تا جایی که سرانجام نامه رهبری به احمدی نژاد در مورد ضرورت عزل مشایی منتشر شد در حالیکه تاریخ شش روز پیش را داشت. تقویم می گفت که فردای روزی که احمدی نژاد نامه رهبری را گرفته، آقای مشایی در سایت شخصی خود خبر استعفای خود از سمت معاونت را تکذیب کرده و شرحی را آنجا نهده است که می گفته: مخالفت با مشایی بخاطر ترس از ریاست جمهوری او در دوره یازدهم است! و سه روز بعد از فرمان در سی و یکم خرداد احمدی نژاد در مراسم تودیع مشایی از سرپرستی سازمان گردشگری که در واقع ارتقای او به سمت معاون اولی بود، ضمن تعریف و تمجید فراوان از مشایی گفته است : “ یکی از افتخارات من در زندگی و یکی از نعمت هایی که خدا به من داده آشنایی با این برادر پاک اسفندیار رحیم مشایی است” و عصر همان روز در جلسه هیئت دولت پس از آنکه اکثریت وزیران در حضور مشائی به صدور حکم معاون اولی برای اوانتقاد کردند، احمدی نژاد تنفسی چند دقیقه ای اعلام می کند و پس از پایان تنفس هیئت دولت متوجه می شود که رئیس جمهور جلسه دولت را ترک و ریاست جلسه را طبق قانون به معاون اول خود سپرده است و چه پاسخی دندان شکن تر از این؟
پاسخ احمدی نژاد به رهبری فردای انتشار عمومی نامه ای با ادبیات خشک و رسمی و آشکارا از سر رنجیدگی بود. این نامه هیچ شباهتی به نامه هایی که وی به مناسبت های دیگر به ولی فقیه، یا به نامه هایی که با تحسین و ستایش برای مشایی نوشته ندارد، به صراحت آورده که در پاسخ نامه بیست و هفتم خرداد رهبری که از رئیس جمهور لغو انتصاب او را خواسته است، پس از پنج روز آنچه که اتفاق افتاده نه اقدام احمدی نژاد به اجرای حکم که کناره گیری شخص مشایی بوده است. نامه سرد و خشک و تنها عطف به قانون است و گرمای مودت و موانست می ماند برای نامه ای که به مشایی نوشته می شود و حاکی از تأسف شدید رئیس جمهور است از الزام به پذیرش استعفای وی، و البته پس از چند ساعتی حکم جدیدی و در مقام و منسبی که می رساند “ حقه مهر بر آن مهر و نشان است که بود”. آنچه که در نگاه اول در این فضا قابل رویت است به نظر من دقیق ترین بخش مسئله است؛ یعنی تلاش احمدی نژاد برای حفظ مشایی جدی تر از التزام او به اطاعت از رهبری بوده است و فکر می کنم که رهبری بیشتر از جهت آرام کردن فضا و کاهش مخالفت ها با احمدی نژاد است که چنین حکمی را صادر کرده است و البته که انتظار نداشته است یک هفته بی اثر بماند و واقعیت این است که در تاریخ جمهوری اسلامی و حتا در تاریخ ولایت آقای خامنه ای تا کنون مقاومتی چنین اشکار از خواست و مصلحت رهبری آنهم در جایگاه بالاترین مقام مملکتی صورت نگرفته است.
قطعاً سوالات، یا بهتر بگویم ابهامات ِ بیشماری از این کشمکش چند روزه، در ذهن هر یک از ما بسته به منظر و دریچه ای که از آن نگاه می کنیم، نشسته است. پاسخ هایی هم بسته به نگاه و خواست و گاه آرزوهای ما برای آن ارائه شده است پاسخ هایی از قبیل اینکه، اینها همه نمایش و بازی است برای بر گرفتن حواس و توجه مردم از مقاومت و مبارزه با احمدی نژاد و دولت کودتایی اش، یا اینکه، حضرات در جستجوی کلاهی شرعی برای برکناری یا حتا به استعفا رساندن احمدی نژاد و داستان هایی هم البته بوده و هست که ارتباط های تلخ و شیرینی با صهیونیسم و حضور و نفوذش در بالاترین رده های مملکتی را نقل می کند.
اینها همه پاسخ های بسیار بزرگ و خطیری هستند برای یکی دو سوال خیلی عمده اما من ذهنم را همچنان مصروف آن پرسش بالایی می کنم: از این میان “آنچه به ما مربوط می شود! “
اینجا ناگزیر از طرح مطلبی هستم که من در بیان آن همیشه تنها هستم و مورد ایراد نزدیکترین همفکرانم اما باز همینجا به گمانم به جدیت بروز می یابد و آن اینکه تمام قدرت در دست رهبری و ناشی از او نیست! بلکه او کانالی برای اعمال برآمد قدرت های موجود در صحنه سیاست و اقتصاد و فرهنگ ایران است و اساساً قدرت سیاسی بیش از هر مقوله دیگری پایه های مادی و زمینی دارد؛ هر چقدر که در قانون اساسی کشوری منبعش اسمانی ذکر شده باشد! این هم که قدرتمندان با اشاره به آسمان در صدد حفظ و بسط قدرت خود بوده و هستند حدیثی مربوط به امروز و دیروز نیست اما برگ برگ تاریخ شهادت داده است که آنها قدرت به دست آمده از زمین و مردمان زمانه را خرج و لباس آسمانی به تنش می کنند.
پایه های واقعی قدرت هنگامی که مورد تهدید قرار بگیرند، احکام آسمانی فقط می توانند حادثه در حال وقوع را شدت و سرعت ببخشند حتا اگر انقلاب ایران باشد…
جنگ قدرت را در تمامی دوران جمهوری اسلامی دیده ایم. از فردای تشکیل جمهوری اسلامی و هر از گاه نیز قربانیانی در بالاترین سطوح تشکیل دهنده آن که برخی از مال و منصب و برخی از جان، بهای پای نهادن در آن عرصه را پرداختند. برخی قدرت را برای خود و بیرون از حیطه ای که به رهبر قدرت و اختیار می بخشد خواسته اند. جریان قطب زاده ها از این گروه بوده اند… بازرگان و جریانش برای تحقق ایده های خود ناگزیر بود با ساختار قدرت زورآزمایی کند. کرد و شکست خورد. منتظری نمونه والایی از درگیری با قدرت مسلط بود برای حفظ ایده آل ها و آرمان ها.
باری در این مقوله نمی خواهم پاگیر بشوم مهمترین فکرم این است که، امروز بازی بسیار بزرگ است اما برای حکومت! و اساساً پیش آمدن و آشکار شدن این تضادها و تفاوت ها که بسیاری شان برای عامه مردم پنهان بود، بزرگترین کیفیتی که ایجاد کرده است، متأسفانه یا خوشبختانه کاستن از مشارکت مردم در بازی بزرگ و ورود بزرگان به بازی است. در چنین شرایطی مردم هنوز تازه برخاسته، به شدت تقلا کرده و زخم خورده، مردمی که رهبری خود را روزانه باید تقویت کنند، بسیار باید محتاط باشند.
پیش از این نیز همینجا نوشته ام که طولانی شدن پروسه مقاومت و مبارزه مردم فقط به زیان اقتدارگرایان و حکومتی است که باید در آماده باش دائم زیست کند و مردم طی روندی بطئی و سنجیده، هم زندگی می کنند و هم به خواست ها و هدف ها و شیوه های مبارزه مدنی خود عمق و غنا می بخشند.