اسماعیل آزادی در “وب قلم” در حاشیه جنجال بی پایان دکترای جعلی وزیرکشور نوشته است:
قصه کردان، قصه کردان نیست. قصه خود شیفتگان است و از سوی دیگر قصه آدم هایی است که خود نیز خود را قبول ندارند و سعی می کنند با دروغ نمایی وجعل مدرک سر خود و مردم کلاه بگذارند و چه خوب خودشان هم باورشان می شود. هر چند اغلب همین دکتر مهندس هایی که قدرت را در دست داشتند و دارند از طریق رانت های دولتی تمامی چاله چوله های تحصیلی خود را پر کرده اند (اما جعل نکرده اند) و به القاب دکتر مهندسی مفتخر شده اند و بار های خود را بسته اند. اما افسوس که مردم ما چشم بر آن بستند.
اما همین چشم پوشی های نجیبانه موجب این گستاخی شده است تا فردی که ظاهرا حتی دیپلم هم ندارد خود را دکتر جا بزند ودر مهمترین و سیاسی ترین وزارتخانه کشور رای اعتماد هم بگیرد.متاسفانه دروغ گویی و گندم نمایی و جو فروشی شیوه رایج سیاستمداران ما شده و دروغ قبح خود را از دست داده است. به هر حال امروز دوغ و دوشاب با هم قاطی شده اند و به خاطر همین است که آقایان به شعور مردم هم شک کرده اند وباکشان هم نیست.
نظر مثبت اصولگرایان به کروبی
”اعظم ویسمه” از حمایت ضمنی اصولگرایان مجلس از کاندیداتوری مهدی کروبی نوشته است:
برای یک گزارش انتخاباتی برای مجله شهروند امروز با خیلی از چهرهای اصولگرای مجلس درباره انتخابات ریاست جمهوری و کاندیداهای اصلاح طلبان گفتو گو کردم. خیلی جالب بود که حامیان دولت در مجلس به شدت از کاندیداتوری مهدی کروبی حمایت می کردند و بقیه اصلاح طلبان را که مخالف آمدن کروبی و عدم حمایت از او هستند را به تند روی متهم می کردند.مطمئنا آنها کروبی را رقیب ضعیفی برای احمدی نژاد می دانند.در مورد انتخابات ریاست جمهوری به زودی یک مطلب می نویسم اما امیدوارم شیخ اصلاحات تحت تاثیر برخی از نزدیکانش برای ورود به انتخابات قرار نگیره و به درستی شرایط را تحلیل کند. کروبی رییس مجلس ششم بوده و من در آن مجلس به عنوان خبرنگار پارلمانی از نزدیک با کارهای بزرگ شیخ آشنا هستم و خیلی از خصلت های خوب او را می شناسم اما امیدوارم کروبی در شرایط فعلی برای انتخابات ریاست جمهوری به تصمیم درستی برسد.
اگر آقای امامی کاشانی معدن بیدخت را به من واگذار کنند…
”محمد نوریزاد” که گویا بنا ندارد دست از سر مراجع عظام بردارد، در پست تازه اش، دیالوگی فرضی میان یکی از متدینان و بازاریانی که وجوه شرعی می پردازند با نمایندهی یکی از مراجع ترتیب داده که اشاره به برخی سوء استفادههای مالی نزدیکان ایشان دارد. نوری زاد در انتهای این پست و از قول این بازاری متدین نوشته است:
حاج آقا مگر به این سادگی ها می شود این حرف های ویرانگر را با تکذیبیه و احاله به خدا وقیامت از ذهن مردم پاک کرد؟! الان معدن بیدخت فارس، رسما سالهاست که به اسم آقای امامی کاشانی است. به این اعتبار که از پولش برای معلولین و یتیمان و بی کسان کارسازی می کنند. این که نمی شود عزیز من. آقایان به همه ما می گویند این جور قضایا کلاه شرعی است و خودشان به آن می پردازید. والله اگر آقای امامی کاشانی آن معدن سنگ بیدخت را به من و امثال من واگذار کند، با اطمینان می گویم که ده برابر ایشان به یتیمان و معلولان رسیدگی می کنیم. اصلا هم به این مهم نمی پردازیم که دراین مملکت یک کمیته امدادی هست و سازمانی به اسم بهزیستی که کارش همین است!
من. منی که دائم شعار آزادی بیان میدهم!
آسیه امینی در “وارش” از اینکه ناچار است به خاطر رعایت برخی مصالح، به فرزندش آموزش دروغ گفتن بدهد، خشمگین است:
متنفرم از لحظه ای که مجبورم به دخترم توضیح بدم که وقتی مدرسه می ره باید مواظب حرف زدنش باشه. متنفرم از توضیحات مزخرفی که باید به خوردش بگم که مدرسه جای درس خوندنه و بهتره خیلی از حرفها در مدرسه اصلا گفته نشه. حرفهای خیلی خیلی ساده ای که باید طبق طبیعتش مطرح کنه و ما باید طبق وظیفه مون بهش جواب بدیم. متنفرم از اینکه باید بهش توضیح بدم که بهتره نقاشیش رو که تو دفتر نقاشی مدرسه کشیده و دو نفرن که همو می بوسن و دور و برشون پر از قلبه و کنارش با خط بچگانه نوشته : “دو نفر که عاشق هم شدن” رو تو دفتر نقاشی خونه اش نگه داره.
متنفرم از اینکه باید بهش بگم لزومی نداره حرفهایی رو که در خونه می شنوه در مدرسه مطرح کنه.
من - منی که دائم شعار لزوم آزادی بیان می دم و معتقدم مبارزه با سانسور و خود سانسوری باید از خودمون شروع بشه! - عملا در خانه خودم دارم اون رو اعمال می کنم. چرا؟ برای اینکه نمی خوام دخترم به جای اینکه ذهن و فکرش درگیر مسائل کودکانه باشه دائم مجبور به توبیخ و توضیح خواستن بشه.
نمی خوام بچه ام ایزوله بشه. نمی خوام دخترم مجبور به روبرو شدن با مسائلی بشه که هنوز برای ذهن کودکانه اش خیلی زودن. بنابراین مجبورم همونها رو در چارچوب خیلی ساده تر و کوچکتر براش توضیح بدم.
چگونه و چرا پاره بد ما بروز مییابد؟!
”بودن و مجازی بودن” با نگاهی به کتاب “اثر ابلیس” نوشته “فیلیپ زیمباردو” علت دست زدن انسان ها به رفتارهای غیرانسانی را بررسی کرده:
زیرزمین تالار جردن دانشگاه استانفورد را به شکل یک زندان کوچک درآورد و چون میخواست که محیط هر چه بیشتر شبیه به یک زندان باشد، از تجربیات یک زندانی قدیمی کمک گرفت. او برای پر کردن این زندان آگهی چاپی کوچکی به یک نشریه سفارش داد. هفتاد نفر خواهان شرکت در این تجربهی دوهفتهای شدند. برای اینکه فرد نخاله، معتاد، بزهکار و بیمار به گروه راه پیدا نکند آزمایشهای دقیقی از داوطلبها به عمل آمد. عاقبت از بین آنها بیست و چهار جوان سفیدپوست سالم و متعادل انتخاب شدند. داوطلبان کاملا اتفاقی (بر اساس شیر و خط) به دو دسته زندانی و زندانبان تقسیم شدند.
صبح روز یکشنبهی یکی از روزهای ماه آگوست، پلیس شهر پالوآلتو به در خانهی زندانیان نمادین رفت و آنها را دستگیر و به کلانتری منتقل کرد. پس از اجرای تشریفاتی مثل انگشتنگاری و عکسبرداری، آنها به جرم سرقت مسلحانه به زندان موصوف منتقل شدند. زندانیها و زندانبانها به سرعت در نقشهای خود جا افتادند و آزمایش آغاز شد. اما پس از گذشت شش روز بعد مطالعه در نیمه راه قطع شد، چون زیمباردو و همکارانش به این نتیجه رسیدند که اوضاع از کنترل خارج شده است…
طیاره مجازی بود!
”حاجی واشنگتن” در حاشیه خبر نشاندن اجباری یک هواپیمای امریکایی در تهران نوشته است:
این هواپیما ره گم کرده به زمین نشانده شده اگر جدی جدی آمریکایی بود، چه سر و صدایی به پا می کرد. توجه رسانه های جهانی از وضع آشفته بازارهای جهانی به ایران منحرف می شد، بهای نفت ۲۰ دلار می رفت روش، مردم دوباره دلشوره می گرفتن و روزنامه نگارها رقص و پایکوبی می کردن. حیف که این طیاره مجازی از آب دراومد. چه خبری سوخت! آخ!
اما از این ها که گذشته، من در کار خبرگزاری فارس موندم. این خبر متعلق به یک هفته پیش بوده. اینکه یهو یک همچین خبر مهمی با این همه غلط و اشتباه رو تلکس یک خبرگزاری می ره، می تونه بیانگر دو موضوع باشه. یا اینکه وضع این خبرگزاری واقعا فشل است یا اینکه مسوولان در حال سنجش دمای آب های خلیج فارس اند!
اگر مورد اول درست باشه، برای فارس متاسفم. هر چه اهمیت یک خبر غلط بیشتر باشه و تبعات آن بیشتر، از اعتبار منبع خبر بیشتر کاسته می شه. برو و برگرد هم نداره. اگر مورد دوم درست باشه، می شه گفت دماسنج خوبی رو علم کردن. از واکنش ها و افزایش ۵ دلاری بهای نفت در عرض چند دقیقه می شه فهمید آب های خلیج فارس همچنان داغ داغ هستن. در این حال این سوال مطرح می شه مسوولان چرا به جای ایرنا یا صدا و سیما، فارس رو انتخاب کردن؟
بعید است ایرانی ها یادشان رفته باشد
”گوشزد” نکاتی را به سیدمحمد خاتمی گوشزد کرده است:
آنچه من می توانم به ایشان گوشزد کنم این است که اگر مردم ایران به شما رای دهند نشانه آن است که شما کف خواسته های آنان هستید…مسلما سقف خواسته های آنان از قامت شما بلند تر است.
ابتدا بهتر است که به طور شفاف شما مفاهیم مورد نظر خود را شرح دهید و برنامه های خود را اعلام کنید تا عوام و خواص ببینند که تا چه حد با شما اشتراک نظر و منافع دارند و سپس از آنان بخواهید که بر این برنامه ها متفق شوند… نه اینکه از جامعه مدنی بگویید و به مدینه النبی برسید و از دمکراسی بگویید و سپس آن را به پسوند اسلامی استحاله کنید. مردم ایران بعید است که به این زودی فراموش کنند که چه فرصت بی نظیری را برای شما فراهم ساختند تا به وعده های خود برای باز کردن فضای سیاسی و فرهنگی کشور اقدام کنید و شما با چه میزان اهمال و مسامحه رای آنان را به هیچ فروختید و امید آنان را نومید کردید.
خاتمی نیاید بهتر است
”تبعیدی عصبانی” هم در مورد سیدمحمد خاتمی پست تازه ای دارد:
معتقدم خاتمی بیبرنامه است. معتقدم مشاورینش به دردلای جرز میخورند و در سه سال گذشته از او موجودی حاشیهای و بیمصرف ساختهاند و خاتمی باید با توجه به نفوذ خود پایگاهش را در سراسر کشور تقویت میکرد. خاتمی اما به قول زیدآبادی کسی نیست که در ۶۰ سالگی تغییر کند و بهتر شود. خاتمی جوانتر قابلیتهای بیشتری داشت. میتوانم در مواقعی از خاتمی عصبانی باشم، اما نفرت، هرگز.
خاتمی را دوست دارم، اما شخصا طرفدار بازگشتش به سیاست نیستم و معتقدم تا خانهتکانی نکرده، بهتر است نیاید. مجموعهای که خاتمی دور خود جمع کرده از فقدان شعور رنج میبرد. از طرف دیگر فراموش نمیکنم که خاتمی هنوز در برابر خطاهای حکومت در دوران آیتالله خمینی که مقتدایش بوده سکوت کرده است. ین سکوت او را قاتل نمیکند، اما فرشته اش هم نمیسازد. سکوت در برابر ظلم ظالم، با مسلمانی ادعایی آقایان منافات دارد. هر چه نگاه میکنم، بهتر است خاتمی عقب بنشیند و به یافتن یک آدم مناسب و قوی و با انگیزه کمک کند، نه اینکه این فرصت تاریخی را هم بسوزاند.
بحران بازارهای مالی به زبان ساده
”خاکریز اقتصاد” به بررسی بحران اخیر در بازارهای مالی جهان پرداخته است:
گرفتاری اصلی موجود، عدم نقدشوندگی وامهای مسکن موجود در دارایی بانکهاست. اما منظور از عدم نقدشوندگی چیست؟ زمانی که تقاضا برای کالایی کم باشد و اطلاعات کافی از آن کالا موجود نباشد بین قیمت درخواستی فروشندگان و قیمت پیشنهادی خریداران فاصله ای می آفتد که امکان انجام معامله از بین میرود. این اتفاق هم اکنون برای بازار وامهای مسکن افتاده است. بانک ها و نهادهای مالی که وامهای مسکن را به نیت دارایی کم ریسک و با قابلیت نقدشوندگی بالا خریده اند امکان فروش آنها و دستیابی به نقدینگی برای تامین تعهدات فعلی خود ندارند و از اینرو علیرغم داشتن دارایی بسیار ولی غیرقابل فروش، در مقابل تعهدات فعلی خود زانو زده و به سمت ورشکستگی میروند یا از اعطای وام به دلیل ممانعت از خروج نقدینگی از بانک خودداری میکنند. از بین رفتن بازار وامهای مسکن باعث این گرفتاری شده است و کمابیش همه بانک ها را در درجه های مختلف تحت تاثیر قرار داده است. عدم تامین وام هم تمام بخشهای مختلف اقتصاد را به رکود میکشاند.
ترسم از این است که…
”اقتصادانه” هم به همین مسئله پرداخته است:
بحران مالی موسسات مالی در امریکا هر روز وارد فاز جدیدی می شود. فهم آنچه که در امریکا در حال حاضر اتفاق می افتد بسیار ضروری است. نگرانی من این است که در کشور ضد بازاری همچون ایران، که به دلیل نفت خیز بودن و کنترل منابع عمده مالی کشور توسط دولت ماهیتی شبه کمونیستی دارد، عده ای بحران اخیر را به اصطلاح پیراهن عثمان کنند که بازار و کاپیتالیسم مرده است و این بحران هم دلیل مرگ ایده بازار آزاد و اقتصاد غربی است.
آسیبشناسی جنبش فمینیستی
کاوه مظفری، مطلبی در “مدرسه فمینیستی” منتشر کرده و به آسیبشناسی جنبش زنان پرداخته است:
زنان از آن جهت که خار چشم حاکمیت هستند، بنابراین چه بخواهند چه نخواهند درگیر بازی هایی سیاسی می شوند. مسلماً ناتوان ترین کنشگران کمپین از نظر “ادراکی”، توان فهم چنین مسئله ای را دارند، بعید می دانم کسی نیز در پی انکار این مسئله باشد.
اما مسئله اینجاست: تحلیل سیاسی وضعیت با داشتن یک افق سیاسی تفاوت دارد. داشتن افق سیاسی به استراتژی عمل مربوط است، نه به تحلیل وضعیت. اگر بپذیریم که جنبش زنان – چه بخواهیم، چه نخواهیم – افقی سیاسی دارد، آن وقت باید پرسید که چه تغییری در برنامه عمل کمپین اتفاق می افتد؟ آیا الگوی جمع آوری امضاء تغییر می کند یا متوقف می شود؟ فهم و ادراک این معضل پیچیده گو چه تاثیری در جریان عمل دارد؟ شاید، تاثیر آن از نظر نجفی تنها در یکسان شدن اعتقاد همه کنشگران کمپین در مورد “نقطه شکست دولت” است، که در غیر این صورت کمپین دچار “ناسازگاری” می شود. و اگر [خدای ناکرده] کنشگری از کنشگران کمپین به چنین افق سیاسی قائل نباشد، در نتیجه ممکن است که کمپین به بی راهه رفته یا در دام ایدئولوژی مسلط بغلتد.