بر بالینِ شیخ محمد یزدی

محمد رهبر
محمد رهبر

عاقبت بعد مدتها بیماری به بالین اش آمد. شیخ محمد یزدی هشتاد ساله که احتمالا به سرطانِ پروستات مبتلاست و تا شیمی درمانی، اطبا مهلتی داده اند که در خانه بماند، به شوق نیم خیز شد و رهبر جمهوری اسلامی همراه با اهل دفترش سر سلامتی گفتند.

آنقدر که عکس ها از در و دیوار گواهی می دهند، ملاقات شیخ و رهبر در اتاق ساده ای بود با کاغذ دیواری رنگ و رو رفته و تختی معمولی و کنارش گوشی تلفنی قدیمی و تلویزیون چهارده اینچ از چشم افتاده ای درگوشه ای. اما عباس پالیزدار که زمانی از سوی کمیته تحقیق و تفحص مجلس هفتم مامور شد تا مفسدین اقتصادی را بیابد در سخنرانی جنجالی، شیخ را متهم کرد که ثروتی انبوه دارد و همه را در همین سالهای انقلاب اندوخته و یک نمونه اش کارخانه لاستیک دنا که سود سرشارش به خانه شیخ می آید.

عباس پالیزدار فی الفور به زندان رفت و از میان نامهایی که به فساد نامبردار کرده بود، تنها آیت الله یزدی شاکی خصوصی اش شد و شرط کرد که رضایت نخواهد داد مگر پالیزدار رسما معذرت خواهی کند؛ آخرش هم نه شیخ رضایتی داد و نه پالیزدارعذری خواست و به زندان ماند.

هر چه هست از نگاه بیمارِ شیخ به آقا پیدا بود که پیرمرد دین و دنیا و آبرو را به پای رهبری نهاده وحالا بسیار خرسند است از این عیادت. آن هم در این روزگار که از تک و تا افتاده و چندان مجال و مقامی ندارد.

 شیخ بعد آن ده سال که بر مسند ریاست قوه قضاییه بود، دیگر به پشت پرده های نظام رفت، چندسالی در شورای نگهبان و زیر دستِ شیخ احمد جنتی و بعد به قم رفت و به اشاره رهبر، دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شد؛ جایی که می توانست علما را انذار دهد یا تهدید کند، چیزی شبیه آنچه در دوره قاضی القضاتی می کرد. البته از قم هم دل خوشی نداشت ومی گفت به زیر لایه مذهبی شهر قم، لایه های تاریکِ کج اندیشی است.

هر چه بود نام شیخ هر از گاهی در مجلس خبرگان یا به مصاحبه ای با خبرگزاری فارس و یا در سخنرانی میان سپاهیان قم شنیده می شد که فریاد بر می آورد و گریبان کسی را می گرفت.

 شیخ این رکورد را دارد که بی پرواترین و نیش دارترین گفته ها درباره هاشمی و کروبی را فرموده است. در گیر و دار جنبش سبز، مهدی کروبی نامزد معترض ریاست جمهوری را گریبان گرفت و ابراز تاسف کرد از لباس روحانیتی که بر تن کروبی است و مدعی شد که نام کروبی در جامعه به جُوک و مسخره برده می شود.

 هاشمی را از دیر باز به عنوان رقیبی می دید و به هر حال قوه قضاییه ی زیر دست او بود که کرباسچی، شهردار وقت تهران و کارگزار ارشد هاشمی را به محاکمه کشید.

 نامه رفسنجانی به رهبری پیش از انتخابات ریاست جمهوری و پیش بینی اینکه آتش فشانی در راه است و آخرین خطبه رفسنجانی در نماز جمعه پس از انتخابات و همراه شدن زیرکانه اش با معترضین، دیگ خشم شیخ راجوشان کرد و در چند اظهار نظر مفصل و با این تکه کلام که “شما چه کاره اید” که چنین و چنان می کنید، هاشمی را هدف قرار داد و تا ضد انقلاب خواندن دستِ راست آیت الله خمینی پیش رفت.

 البته از سوی هاشمی پاسخی بر نخاست جز اینکه در سایتش گفت که شیخ به بیماری سختی مبتلاست و این گفته ها از همان بیماری است و دعای شفایی نیز کرد.

 آیت الله یزدی البته دست بردار نبود، در جلسه خبرگان به هاشمی گفت که باید موضعی صریحی بگیرد و آنچه رهبر فتنه خوانده را علنا محکوم کند، هاشمی جوابش داده بود که با ادبیات شما مخالفم و ممکن است با ادبیات خودم حرفی بزنم که نزد.

حمله شیخ به کرسی ریاست مجلس خبرگان هم با تردستی هاشمی به جایی نرسید و ریاست رفسنجانی بر خبرگان تا هنگامی که مهدوی کنی عازم میدان نشد، ادامه یافت.

 اگرچه میان محمد یزدی و اکبر هاشمی دیوار بلند بی اعتمادی برپاست اما دروازه محبتِ شیخ به رهبری همواره گشوده بوده است. ماجرا البته امروزی نیست. محمد یزدی از همان دوره ریاست جمهوری و آنگاه که در شورای نگهبان منتصب بنیانگذار بود، از هواداران رییس جمهور به شمار می رفت و در صفِ دشمنان نخست وزیر.

شیخ در خاطره ای گفته که چگونه در محضر بنیانگذار جرئتی به خرج داده و حرفی علیه میر حسین موسوی گفته است. در دوره دوم ریاست جمهوری حجت الاسلام خامنه ای، بی رغبتی رییس جمهور به نخست وزیری موسوی آنقدر بود که آیت الله خمینی را واداشت که در همان اول جلسه امر کند که نخست وزیر موسوی باشد. در آن جلسه شیخ جرئتی به خرج داده بود و از آیت الله خواست تا با سکوتی این عذر شرعی را از دوش رییس جمهور بردارد تا بتواند نخست وزیر دلخواه را برگزیند، پاسخ بنیانگذار البته سهمگین بود، گفته بود که سکوتش در این باب خلاف مصالح اسلام است.

بنیانگذار که درگذشت، آیت الله خامنه ای قدر این دوستی ها را دانست. در اولین تغییرات بزرگ به دست رهبر تازه رسیده، آیت الله یزدی به ریاست قوه قضاییه رسید و آیت الله موسوی اردبیلی ریاست پیشین که بی حضور بنیانگذار دیگر جایی در دستگاه تازه نمی دید به قم رفت.

آیت الله یزدی دهه هفتاد را ترکتازی کرد، ریاست قوه قضاییه و خطیب عصبانی روزهای جمعه، جمع متناقضی ساخته بود که به کار قضا نمی آمد. دوم خرداد هفتاد شش،هاشمی رفت و خاتمی به ریاست جمهوری رسید و از همان لحظه، آیت الله یزدی یک پای ثابت دشمنی با دولتِ اصلاحات شد.

 در دستگاه قضا، محسنی اژه ای و سعید مرتضوی که به سرعت مدارج ترقی طی می کرد، کاری جز محاکمه روزنامه نگاران و اهل سیاست و توقیف مطبوعات نداشتند و رییس شان نیز در هر نماز جمعه دستور حمله ای می داد. ده سال ریاست که به سر رسید، هاشمی شاهرودی به صدارت قوه قضاییه رسید و در اولین اظهار نظر اعلام کرد که ویرانه ای را تحویل گرفته است. عجیب اینکه شیخ هیچگاه قضاوت هاشمی شاهرودی درباره خودش را پاسخ نگفت؛ شاید هم رهبری حکم به خاموشی داده بود.

حالا پیرمرد هشتاد ساله ای خشنود شده از آمدن پیرمرد هفتاد و دو ساله ای به عیادت، انگار که مریدی به مرادی چشم دوخته است.شیخ در باره رهبری نظریاتی غریب دارد که منحصر به فرد است. اینکه رهبر را امام زمان انتخاب کرده از تئوری های اوست. این در حالی است که خود شیخ در جلسه خبرگانی که به رهبری آیت الله خامنه ای ختم شد حضور داشت و تلاشهای هاشمی برای رهبر شدنِ حجت الاسلام دیده بود.

 آیت الله یزدی حتی معتقد است که رهبری اشتباه نمی کند چرا که در لحظه اشتباه لطف امام زمان سر می رسد و کار صواب را وحی می کند. از نظر آیت الله یزدی همه ارکان نظام باید چنان مطیع رهبری باشند که نظرشان با ولی فقیه ذره ای مماس نشود.

 با این حساب معلوم نیست در سالهای پیش از انقلاب،شیخ به چه چیز شاه خرده می گرفت که بارها به بندر لنگه و بوشهر تبعید شد.