به این عکس نگاه کنید. من هنوز نمی دانم اگر آن روز در مجلس ششم کسیانی با آن همه قدرت جلوی شیخ قدرت علیخانی را نمی گرفتند او فاطمه حقیقت جو را می زد؟ یادم هست روزهای آخر مجلس ششم وقتی فاطمه حقیقت جو در اعتراض به رد صلاحیت ها نطق می کرد ، شیخ قدرت علیخانی خشمگین شد و به زعم خویش در اعتراض به نطق تند حقیقت جو عمامه بر زمین زد و اگر نبود فریادهای علی اکبر موسوی خوئینی و دیگران، معلوم نبود که آن روز او دست به روی کسی بلند می کرد ، کاغذ نطق پاره می کرد و یا اصلا به همان فریاد ها بسنده می کرد.
به هر تقدیر چهار سال گذشت و اینبار این شیخ قدرت علیخانی بود که گلو می درید در صحن علنی مجلس با نطقی تند در اعتراض به ردصلاحیت خودش. طنز تلخ سیاست امروز ایران را شاید همان شعر معروف” برشت” خوب تصویرگری کرده است وقتی می گوید هر روز برای بردن یکایک همسایگان تو می آیند تو هیچ اعتراضی نمیکنی فردا که برای بردن تو آمدند دیگر کسی در همسایگی تو باقی نمانده که به حبس تو اعتراض کند.
همیشه از شخصی کردن نزاع های سیاسی ابا داشته و رنجیده شده ام و چه بسا در روزهایی که نیاز به همراهی داشته ام با همین رویکرد از سوی برخیها همراهی نشده و تنها مانده ام اما نمی دانم چرا هر چه تلاش کردم نشد که در برابر این یادداشت پر آوازه جناب آقای منتجب نیا هیچ نگویم و حاضرم اتهام شخصی نگریستن به یک موضوع کلان را خودم پیش از دیگران بپذیرم اما چند نکته کوتاه را یادآورشوم.
درست در روزهایی که با یادداشت” آواز دلفین ها “ به آسیب شناسی پدیده “نیاز” در جامعه و بهرهوری مسولان از این پدیده پرداختم و از این منظر سفرهای استانی آقای رئیس جمهور در روزنامه اعتماد ملی مورد نقد قرار گرفت، علاوه بر آقای کروبی جناب آقای منتجب نیا نیز در صفحه تلویزیون آقای ضرغامی ظاهر شدند و گوینده خبر اعلام تاسف و عذر ایشان ازچاپ یادداشت بنده را یاد آور می شد.
اگر چه همان روزها از مصاحبه آقای کروبی با ایسنا و نوع موضع گیری ایشان از چاپ مقاله آواز دلفین ها در روزنامه آزرده بودم با این همه اما خوب می دانستم ملزومات کار حزبی و زنده نگاه داشتن روزنامه ، گاهی می طلبد که روزنامه نگاری قربانی شود و با این توجیه خودم را قانع می کردم که نه از عذرخواهی کروبی برنجم و نه از نا همراهی دوستان اما با هزار توجیه هم نتوانستم خودم را قانع کنم که چرا منتجب نیا وارد گود شد و به تعبیر خود از قلم به دستی ما شاکی شد وشکوه به رسانه های همسایه برد.
از آن روز تا به امروز که مطلب خود آقای منتجب نیا، روزنامه اعتماد ملی را تا مرز تهدید به توقیف و حکم جلب مدیرمسول پیش برده است زمان زیادی نگذشته است و بی شک می شود به ایشان یاد آور شد که این روزهای دشوار نگرانی و سرشکستگی ایشان برای آنکه مبادا نوشته وی منجر به بستن رونامه و شرمساری در برابر روزنامه نگاران شود را من نیز تجربه کرده ام با این تفاوت که من تریبونی به فراگیری صدا و سیمای جمهوری اسلامی و خبرگزاری ایسنا ندارم تا چون او نمک بر زخم بپاشم و نقد کنم نوشته ایشان را که بدون قید هیچ منبع رسمی تنها با اتکا به اما و اگرها و نقل و قولها از رئیس جمهور سوالاتی را مطرح کرد که دیگر هیچ جای دفاع برای روزنامه باقی نمی ماند. لذا در گوشه ای از این وبلاگ های فیلتر شده به نق زدن کوتاه بسنده می شود که چرا شیخ قدرت ها و منتجب نیا و دیگران وقتی سیل میآید تا یکی را ببرد آنها دامن خویش بالا می کشند و در عین حال یک پس گردنی هم به غرق شده در آب می زنند بیآنکه بدانند این سیل همه را خواهد برد.
حق شناس مدیر مسوول اعتماد ملی هفته گذشته از شکایت مدعی العموم برای مطلب آواز دلفین ها خبر داد و در عین حال به من اطمینان داد که از چاپ این مطلب دفاع می کند اما امروز که خواندم از چاپ مطلب منتجب نیا در کسوت عضو ارشد حزب اعتماد ملی در روزنامه دفاع نمی کند دلم برایش سوخت و با این همه دانستم که انقدرها هم تنها نیستیم حتی اگر اقای منتجب نیا نداند که در دایره سیاست امروز ایران هیچ فرقی بین او و من یک لا قبا نیست و اگر یک روز سیل خانه مرا ویران کرد و شما نیز همصدا شدی با سیل سازان فردا این آب شما را نیز می برد پس باشد که به گاه آوار صبوری کنیم و نمک به زخم هم نپاشیم.
با اینکه می دانم خودم هم نمک پاشیده ام اما واگویه ما در یک خانه نیم بند کجا و شکوایه شما در رسانه ملی کجا؟
منبع: وبلاگ نویسنده،دوازده تیر