تماشای این همه تناقض چطور ممکن است؟

نویسنده

فریبا صراف

سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی، شاخه گیلان، با صدور بیانیه ای با اشاره به اعتراضات کارگران، زنان، دانشجویان و معلمین کشور، تاکید کرد که با مطالبات مردمی “عجولانه” و بدون “تدبیر” برخورد می شود.

در این اعلامیه همچنین می بخوانیم: “در ماه های اخیر شاهد تجمعات مختلفی توسط اصناف و اقشار مختلف برای پاسداری و دفاع از حقوق صنفی و ملی بودیم. تجمعاتی که توسط معلمان برگزار شد تا بگویند حرمتمان را حفظ کنید و تنها چیزی که می خواستند این بود که حقوقشان برابر با دیگر کارمندان باشد. کارگران نیز خسته و درمانده از ماه ها حقوق دریافت نکرده و با دستان خالی، خجل پیش خانواده، فریاد برآوردند که شکم بچه هایمان ماه هاست که گرسنه است و فریادرسی نیست. زنان نیز یکصدا شدند که فقط ارج برابر می خواهند با مردانی که همپایشان تلاش می کنند؛ آنهم نه در حرف و شعار که در عمل و قانون. دانشجویان نیز خسته از کمیته های انضباطی و ستاره های نصب شده بر سینه هاشان سقف مطالباتشان را به ایجاد امنیت در دانشگاه ها کاهش داده اند. آیا این خواسته ها غیرعقلانی است؟”

در ادامه این اعلامیه با اشاره به برخوردهای “سلبی و قهری” دولت آمده است: “جواب درخواست های آرام و محترمانه کسانی که آینده سازان مملکت را تحویل جامعه می دهند و تربیت می کنند بازداشت و تهدید بود. جواب زحمتکش ترین اقشار جامعه که رکن مهم تولید و صنعت در کشور هستند نیز همچنین. جواب مادران این میهن که بهشت خداوند زیرپایشان است نیز اینچنین. جواب آینده سازان مملکت و نخبگان علم و دانش نیز اینچنین. اما آیا زندان و بازداشت و احضار و تهدید جواب مناسبی است و از میزان نارضایتی ها می کاهد؟ یا نکند دولت محترم نهم از کمبودها بی اطلاع است و نارضایتی ها را توطئه دشمن می داند؟ آیا دولت نهم نمی داند که حقوق هیچ معلمی به 600 هزار تومان نمی رسد و با نهایتا 300 هزار تومان در ماه هیچ نمی توان کرد؟ آیا دولت نهم نمی داند که کارگرانی هستند که ماه هاست حقوق دریافتند نکردند و دیگر حتی قدرت خرید قرص نانی را هم ندارند؟ آیا دولت نهم نمی داند که حق طبیعی زنان است که حقوق مساوی مردان طلب کنند، مردانی که زنانشان همپای آن ها در تلاشند؟ آیا دولت نهم نمی داند که دانشگاه محل تضارب آرا است و دانشجو صدای جوان این مملکت است و برخورد با دانشگاهیان موجب فرار مغزها و تضعیف بنیه علمی کشور می شود؟”

نویسندگان این بیانیه سپس با طرح این پرسش که “چرا این همه تناقض در شعار و عمل” به 11 اردیبهشت روز کارگر و 12 اردیبهشت روز معلم، اشاره کرده و نوشته اند: “این روزها به مانند تمام این سال ها تجمعات مسالمت آمیزی را به خود خواهد دید. وضعیت در دانشگاه ها نیز چندان آرام نیست و اعتراضات صنفی و سیاسی به مانند آنچه که درلرستان و همدان و مازندران و شیراز و دانشگاه علمی کاربردی انزلی شاهدش هستیم و بودیم ادامه دارد. زنان برابری خواه نیز با تمام محدودیت هایی که با آن برخورد کرده اند همچنان از مسئولان می خواهند که به حق طبیعی شان رسیدگی کنند. اما از دولت نهم که خود را مهرورز می خواند، آن هم در سالی که ضرورت اتحاد ملی تشخیص داده شد، انتظار می رود که با سعه صدر بیشتری با خواسته های اصناف و اقشار مختلف جامعه برخورد کند و آب در هاون همان هایی که دولت نهم دشمن می خوانندشان نریزد. اینکه معترضین برانداز خوانده شوند و ستون پنج دشمن چه فایده دارد؟ اینکه با کسانی که مسالمت آمیز برابری طلب می کنند و از سیاست هم دوری می کنند برخورد سلبی شود چه ثمری دارد؟ تا به حال این برخوردها چه سودی برای کشور و حتی دولت داشته است؟ مگرنه اینکه از کنار دستگیری هر دانشجویی، صدها دانشجوی دیگر معترض می شوند؟ مگر نه اینکه از احضار هر معلمی ده معلم دیگر به صدا در می آمدند؟ مگر نه اینکه با دادگاهی کردن هر زنی، ده ها زن دیگر فریاد برمی آورند؟ مگر نه اینکه با فراموشی کارگران، مصیبت ها بیشتر می شود؟ این ها چه سود دارد؟ برانداز قلمداد کردن این گروه ها آیا سود بیشتری دارد یا اینکه با آن ها همدل شدن و گوشه ای از نیازشان را بر طرف کردن؟ مگر نه اینکه اگر حتی ذره ای از مطالباتشان برآورده شود و ناراضیان راضی به خانه برگردند دیگر هیچ مغرضی توان سوءاستفاده از اعتراضات را ندارد؟ کشورهایی که توسط دولت دشمن خوانده می شوند آیا از تجمعات مسالمت آمیزبیشتر سوءاستفاده می کند یا از دستگیری ها و احضارها؟ مگرنه اینکه با مهربانی و سعه صدر می توان ناراضیان را راضی کرد و مجالی برای سوءاستفاده کنندگان نگذاشت؟ مگر دولت نهم نمی گوید در این برهه حساس دشمنان اسلام و کشور درصدد سوءاستفاده از اوضاع داخلی و برهم زدن جو کشور هستند؟ خب چه فرصتی بهتر از اینکه این دشمنان چهره ای تیره از ایران به جهانیان بشناسانند؟ آیا نمی شود از همین تجمعات اعتراضی بهترین استفاده را کرد و با جلب رضایت معلمان و دانشجویان و کارگران و زنان بر صف حامیان افزود و سوءاستفاده کنندگان را ناامید تر از هر زمان دیگری کرد؟ آیا این نیست معنای واقعی اتحاد ملی؟”

در ادامه این بیانیه با اشاره به “اجحاف دردناک به میراث فرهنگی این مرزوبوم” برخوردهای فرهنگی دولت نهم چنین به تصویر کشیده شده است: “در این نزدیک به دو سالی که از عمر دولت نهم می گذرد شاهد اجحاف دردناکی به میراث فرهنگی این مرزوبوم بودیم. گویی که هیچ ملتی این بی توجهی به یادگاران و سرمایه خود نمی کند که ما می کنیم. مترو از چهارباغ عبور داده ایم و راه آهن از تخت جمشید، بیستون در خطر آب گرفتگی است و شهر باستانی طوس در خطر برق گرفتگی. مغازه های مدرن در دل مسجد سنتی و تاریخی جامع صفوی تهران کنده اند و حال سدی بنا کرده اند تا آرمگاه کوروش کبیر بلرزد. دولت نهم با شعار اصلاح همه کاستی های دو دولت گذشته بر روی کار آمد و مگر نه اینکه خود اذعان می کند که سد سیوند توسط دو دولت قبلی ساخته شده است. حال آیا دولت مهرورز نهم نباید این یک اشتباه را هم اصلاح کند؟! آیا رییس جمهور یک ملت باید به یک باره و با آگاهی کامل از حساسیت هایی که در کشور وجود دارد دستور آب گیری سدی را دهد که حتی اگر یک درصد هم احتمال تخریب بناهای باستانی توسط آن وجود دارد نباید ساخته می شد و اکنون هم به بهره برداری برسد؟”

ر همین اساس نویسندگان بیانیه مزبور پرسیده اند: “چطور می شود به تماشای این همه تناقض نشست که یک روز چند کارشناس در تلویزیون به مدح خشایار شاه می نشینند در اعتراض به ساخت فیلم 300 و چند ساعتی بعد تیزر تبلیغاتی سدی پخش شود که همه را نگران کرده است که مبادا تمدن همان خشایار شاه را نابود کند؟آیا دولت نهم حداقل نمی توانست وقت بیشتری بگذارد تا معترضین را قانع کند و یا در نهایت از خیر این سد بگذرد اما به جایش دل ملتی را شاد کند؟ آیا همراه کردن ملت سودمند تر از ساخت یک سد نیست و چه ثروتی گرانبهاتر از رضایت مردم؟”