مصاحبه♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

po_ezati_01.jpg

باران تابستانی که به تازگی پخش جهانی آن آغاز شده، بار دیگر نام آنتو نیو باندارس را به عنوان کارگردانی مستعد بر سر زبان ها انداخته است. به مناسبت دریافت نشان سینمای اروپا از جشنواره برلین برای همین فیلم، گفت و گوی کوتاهی از او را انتخاب و ترجمه کرده ایم.

antoni1.jpg

مصاحبه با آنتونیو باندراس کارگردان باران تابستانی

دوست ندارم در فیلم های خودم بازی کنم

خوزه آنتونیو دومینگز باندراس متولد ۱۹۶۰ مالاگا، آندلس از بازیگران مشهورترین روزگار ما و چهره های مطرح سینمای اسپانیا است. پدرش-خوزه دومینگز- مامور پلیس گارد سویل اسپانیا و مادرش آنا باندراس معلم مدرسه بود. باندراس جوان در خانواده ای کاتولیک بزرگ شد، اما بعدها توانست خود را از تاثیر تلقینات دینی برهاند. باندراس تا سن ۱۴ سالگی به فوتبال علاقه ای شدید داشت، اما شکسته شدن پایش در این زمان سبب شد تا بازی فوتبال را برای همیشه کنار بگذارد. در همین زمان، پس از دیدن نمایش مو/ Hairبه بازیگری علاقه پیدا کرد و سپس وارد مدرسه هنرهای نمایشی مالاگا شد تا در این زمنیه تحصیل کند. بازی را از تماشاخانه های کوچک مالاگا و گروه های نمایشی خیابانی و سیار آغاز کرد، اما خیلی زود از طرف پلیس دولت فاشیستی فرانکو برای بازی در نمایشنامه ای از برتولت برشت دستگیر شد. این بازداشت بیش از یک شب به طول نینجامید، اما بعدها به دفعات و در شهرهای مختلف تکرار شد.

در ۱۹۸۱ به مادرید کوچ کرد تا کار بازیگری را به شکل حرفه ای ادامه دهد. پس از تجربه مشاغلی سطح پایین به عنوان جوان ترین عضو گروه تئاتر ملی اسپانیا پذیرفته شد. بازی های تئاتری وی توجه پدرو آلمودووار را جلب کرد، که فرجام آن اولین حضور باندراس در برابر دوربین بود. هزار توی هوس در ۱۹۸۲ آغاز یک دوره همکاری طولانی و پر ثمر برای آلمودووار و باندراس بود. دو سال بعد باندراس با ایفای نقش یک همجنس گرا در برابر دوربین آلمودووار چهره ای شناخته شده گردید و در ۱۹۸۷ با جسارتی که در بازی در چنین نقشی و بوسیدن مردی دیگر در فیلم قانون هوس به خرج داده بود، جنجال آفرید. بازی باندراس در فیلم های آلمودووار از جمله فیلم زنان در آستانه فروپاشی عصبی[نامزد اسکار] باعث شناخته شدنش در آن سوی آب ها شد. در ۱۹۹۱ در فیلم مستند الک کشیشیان به نام مدونا: حقیقت یا جسارت/با مدونا در رختخواب ظاهر شد. سال بعد اولین فیلم هالیوودی خود به نام سلاطین مامبو را بازی کرد. در این دوره نمی توانست به زبان انگلیسی صحبت کند، اما به زودی توانست بر این مانع نیز فائق آید.

شهرت بین المللی با ایفای نقش میگوئل آلوارز در فیلم فیلادلفیا[به کارگردانی جاناتان دمی و بازی تام هنکس] به سراغش آمد. بازی در کنار جنیفر کانلی در عشق و سایه ها و سپس گفتگو با خون آشام در برابر تام کروز و براد پیت بر شهرت وی افزود. بازی در نقش نوازنده دوره گرد فیلم دسپرادو در ۱۹۹۵ او را به اوج قله شهرت و موفقیت رساند. بازی در فیلم های متفاوتی چون چهار اتاق در همین سال یا فیلم های پر فروشی چون آدم کش ها[در کنار استالونه]، هرگز با غریبه ها صحبت نکن[در کنار ربه کا دمورنی] و خیلی زیاد[با ملانی گریفیث] قابلیت های او را به نمایش گذاشت.

antonio2.jpg

با فیلم اویتا در ۱۹۹۶ بود که به موقعیت یک بازیگر نقش اول فیلم های هالیوودی رسید و نقش مقابل مدونا را بازی کرد. باندراس در همین سل به عنوان یکی از ۵۰ مرد زیبای جهان در انتخابات مجله People برگزیده شد. انتخابی که راه را برای حضور وی در یکی دیگر از شاه نقش هایش هموار کرد: نقابدار جویای عدالت، زورو!

باندراس در ۱۹۹۸ برای بازی در نقش زورو در کنار آنتونی هاپکینز و کاترین زتا جونز انتخاب شد. نقاب زورو محبوبیت گسترده ای برای باندراس به دنبال آورد و توفیق تجاری آن نیز باعث شد تا بعدها دنباله ای نیز بر آن ساخته شود. باندراس که برای بزی در نقش زورو توسط یکی از قهرمانان شمشیربازی المپیک آموزش داده شده بود، بعدها در سیزدهمین سلحشور نیز نقشی مشابه ایفا کرد.

باندراس بارها از سوی منتقدان به خاطر بازی های خوبش مورد تحسین قرار گرفته، که از میان آنها می توان به نقش دیوید آلفارو سیکه ایروس نقاش مکزیکی در فیلم فریدا[۲۰۰۲] اشاره کرد. او جوایز فراوانی از جشنواره های مختلف دریافت کرده که می توان از اینها نام برد: نشان سینمای اروپا از جشنواره برلین، جایزه بهترین بازیگر جشنواره کارتاجنا، دو جایزه از مراسم فیلم های اروپایی، جایزه طلای مراسم سیب طلایی، سه جایزه از مراسم Imagen Foundation، جایزه سن خوردی، جایزه بهترین بازیگر از جشنواره والادولی و…

antoni3.jpg

باندراس که در سال های اخیر با کارگردان های مختلف در ژانرهای متفاوتی همکاری کرده است[بچه های جاسوس[رودریگز]، زن مرگبار[برایان دپالما]، اویتا[آلن پارکر]، افسانه زورو[مارتین کمپبل] و…] تاکنون سه بار نامزد دریافت جایزه گولدن گلاب و سه بار نامزد دریافت جایزه گویا بوده، و از سوی جشنواره تائورمینا در سال ۲۰۰۴ جایزه ویژه یک عمر را دریافت کرده است. وی در همین سال از سوی مراسم GLAAD Media نیز جایزه ای ویژه دریافت کرده و سال بعد نامش در پیاده روی بزرگان هالیوود ثبت شد.

باندراس در ۱۹۹۹ پشت دوربین رفت تا کارگردانی را تجربه کند. حاصل کار فیلم دیوانه در آلاباما با حضور ملانی گریفیث[همسر دومش] بود. هر چند فیلم و کارگردانی باندراس با استقبال گرمی از سوی منتقدان روبرو شد، اما او ترجیح داد تا برای ساخت دومین فیلمش هفت سالی صبر کند. باران تابستانی که به تازگی پخش جهانی آن آغاز شده، بار دیگر نام او را به عنوان کارگردانی مستعد بر سر زبان ها انداخته است. به مناسبت دریافت نشان سینمای اروپا از جشنواره برلین برای همین فیلم، گفت و گوی کوتاهی از او را انتخاب و ترجمه کرده ایم. باندراس در حال حاضر فیلم بیشتر از آن چه که تو می دانی[جورج گالو] را آماده نمایش دارد که در آن با مگ رایان همبازی است. او هنوز طرفدار سر سخت تیم فوتبال رئال مادرید است.

antoni4.jpg

بازگشت به اسپانیا و زادگاه تان مالاگا یک تصمیم احساسی بود؟

به همان اندازه که تصمیمی احساسی بود، تصمیمی منطقی هم بود. چون برای کارگردانی کردن در آمریکا خودم را آزاد و اصیل نمی دانم. دست کم به خاطر نوع فیلمی که من دوست دارم بسازم. در آنجا همه چیز به گیشه بستگی دارد. ولی اروپا از نظر خلاقیت، احساس آزاد بودن را به من می دهد.

خودتان را بازیگری هالیوودی و کارگردانی اروپایی می بینید؟

سینمای اروپا به تنهایی یک فرهنگ است. من سعی دارم چیزهایی را که از تماشا کردنش یاد گرفته ام، بازتاب بدهم. من عاشق فیلم های فرانسوا تروفو، گودار و فلینی هستم. به نظر من حس طنز خاصی که در لوئیس بونوئل آندلسی-مثل خود من- وجود دارد، باور نکردنی است. با تماشای فیلم های چنین آدم هایی سعی دارم یاد بگیرم.

antoni5.jpg

فیلم از روی کتاب همشهری تان آنتونیو سولر اقتباس شده است. اما حتماً از خاطرات دوران جوانی خودتان هم تاثیر گرفته، مگر نه؟

هیچ چیز دقیقاً همانی نیست که در کتاب بوده. هدف من هم انتقال حوادث نبود، بلکه می خواستم حالت های روحی و احساسی را منتقل کنم. انتخاب من به عنوان یک زبان سینمایی این است. ً سیاست برای من در الویت نیست. باران تابستانی فیلمی درباره مفهوم جوان بودن در مالاگا، در اسپانیای دهه ۱۹۷۰ و خیال بافی های جوان ها در مورد آینده و ایده آل ها شان است. تم هایی مثل سکس، عشق و مشکلات دوره بلوغ جهانی هستند، اما احساساتی که همراه آنها تجربه می شود شخصی شان می کند. بازگشتن به مالاگایی که دقیقاً ۲۶ سال قبل از آن خارج شدم و اقامت چندین ماهه در آنجا برای ساخت این فیلم خیلی راضی و خوشحالم کرد. نگاه من به آن دوره از مقطع زمانی فعلی برایم خیلی پر معنا بود.

آیا به خاطر اقامت طولانی مدت در هالیوود، نیاز بازگشت به ریشه ها وجود داشت؟

از دیدگاه کارگردانی این حرف درست است. می دانید؛ راستش دلم می خواهد کمتر بازی کنم. اشتباه نشود، کاملاً نمی خواهم بازیگری را رها کنم. بلکه می خواهم کمتر در فیلم ها بازی کنم و به تئاتر برگردم. درک هالیوود از سینما را دوست ندارم. همه چیز فرموله شده. من از بازی در تماشاخانه های کوچک در سال ها قبل به اینجا رسیده ام. در آن روزها حتی تصورش را هم نمی توانستم بکنم. حالا دلم می خواهد بیشر روی کارگردانی متمرکز بشوم. ولی دلم نمی خواهد در فیلم های خودم بازی کنم. کارگردانی به خودی خود یک کار سخت به شمار می رود.