با نماز جمعه هفته گذشته تهران، یک بار دیگر قدرت حکومت به رخ مخالفان کشیده شد، و این در آستانه روز قدس و سفر رییس جمهور به آمریکا از حساسیت خاصی برخوردار بود. حالا برای منقدان دولت همین مانده که سخن رهبر را که گفته است “همدلی با مردم اسرائیل حرف دولت نیست”، بگذارند کنار سخن احمدی نژاد در مصاحبه مطبوعاتی اش که گفت “حرف مشائی حرف من و دولت است” تا بلکه از این میان تضادی حادث شود. اما این خرج دو روز رسانه هاست فایده ای بر آن مترتب نیست.
واقعیت این است که از جنجال گفته های اسفندیار رحیم مشائی و پایان ماجرایش بر می آید که یک طرح سیاسی در حال عملی شدن است. طرحی که اجرایش در دولت های گذشته با همه علاقه دولتمردان به علت مخالفت رهبر و جناح راست عملی نبود و اینک در زمانی که رهبر جمهوری اسلامی پنهان نمی کند که به این دولت و افعالش بیش تر تمایل دارد، بهترین زمان برای طرح هائی است که غیرممکن می نمودند.
محمود احمدی نژاد وقتی که - با بداخلاقی و یا امدادهای غیبی و طرح های پیچیده، یا به علت تبعیت مردم از جریان حاکم - به ریاست جمهوری رسید، ناآشنا بود، کارهای عجب کرد. سوار اتوبوس شد و اعلام داشت که با هواپیمای عادی همراه مردم سوار می کند، دستور داد تا هواپیمای اختصاصی را که دولت قبل خریده بود پس بدهند، خواست با مردم چشم در چشم بنشیند و زانو به زانو حرف آن ها را بشنود، وزیرش موقع کسب رای اعتماد اعلام داشت که شماره موبایلش را اعلام می دارد تا مردم هر وقت که بخواهند با او سخن کنند. نخبگان خندیدند و چرا نخندند.
بعد مدتی، و خیلی زودتر از آن که تصور می رفت هم هواپیمائی که امر شده بود گران [کذا] بفروشندش به خارجه، نفروخته ماند و آقای احمدی نژادنه تنها با آن به طی ارض مشغول شد بلکه در سفر یک روزه به ایتالیا هم همسرش را همراه برد در حالی که دو سال قبلش همین حرکت را در مدیران قبلی خلاف شان اسلام خوانده بود. دیدار رو در رو هم بعد به دریافت نامه تبدیل شد و وقتی نامه ها به پنجاه میلیون رسید بنا به اعلام دولتمردان سه هزار نفر استخدام شدند که نامه بخوانند. آن وزیر هم که شماره موبایلش را اعلام کرده بود [کاری که به قول یکی از کارشناسان هر کس یک کلاس درس را اداره کرده باشد می داند شدنی نیست ] فردا روزش فهمید چه گفته است از خیر سیم کارتش گذشت و شماره موبایل را عوض کرد.
حالا سه سال گذشته، تصور پخش پول بین همه مردم و ایجاد محبوبیت مانند همان شماره موبایل وزیر کشاورزی بر آب افتاده، مانند طرح ساخت گوشی موبایل وزیر سابق صنایع و مانند آمار سرمایه گذاری های خارجی همو، و مانند اتهام کشف دویست میلیارد دلار زیان کشور در صادرات گاز به امارات توسط دولت و دیوان محاسبات، که معلوم شد حاصلش زیان روزی دو سه میلیون دلاری شده و از همین رو حالا دولت به درست آقای کردان را مسوولیت داده که جلو زیان را بگیرند و مدیرعامل شرکت اماراتی کرسنت را صدا کند. گیرم کیهان رضایت نداده بود که چندان مشکل نبود به دست آوردنش.
از جمله دیگر کارهائی که ترک شد و باطل بودنش به بهائی گزاف برای کشور تمام شد بازی جنجال سازی و بهای نفت بود. در این بازی شیرین رییس جملات هیجان انگیز می گوید به طوری که رسانه ها از آن بوی خط می شنوند و در بازار سوخت اثر می گذارد [ به خصوص اگر مواظب باشیم که همیشه این شوک ها در زمستان وارد شود که اروپائی ها مصرفشان بالاست و ترسشان از قطع سوخت بالاتر] قیمت نفت بالا می رفت و دولت ما فقط باید پارو می کرد. این خیال خوش رفت تا جائی که سازمان برنامه غیرلازم شد. چرا که در سفرهای استانی وعده داده می شد ولی دفاتر سازمان برنامه به دلیل این که در بودجه و برنامه پیش بینی نشده جلویش را می گرفتند و “مانع می شدند که دولت خدمتگذار به مردم خدمت کند”. سازمان برنامه ای ها نمی دانستند که رییس چنین توانائی دارد که با یک جمله سالانه ده میلیارد دلار به درآمد کشور اضافه می کند. آن موقع هم که هنوز معاون اقتصادی رییس جمهور نفهمیده بود که ”افزایش بهای نفت باعث مشکل برای دولت شده و بخش عمده ای از تورم از همین راه است”.
در زمینه خارجی
اما موقعی که کار به مصارف خارجی رسید. در همان اول کار مشاوران به کار گرفته شدند که باید کاری می کردند که به آثار محمد خاتمی از فضای رسانه ای جهان پاک شود و به جایش احمدی نژاد بنشیند. از همین رو سخن های غریب لازم آمد و چه سخنی پرسروصدا تر از “اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود” و “تردید در هولوکاست” که جامعه پرقدرت یهودی را برپا کرد. در یک هفته صدها هزار کاریکاتور و عکس های مخوف از احمدی نژاد در سراسر جهان پخش شد. او رفت که شود مرد سال 2006 و چیزی نمانده بود. مثال حاتم طائی و اخوی به یاد می آید.
اما همچنان که سرنگبین افزایش بهای نفت صفرا فزود، و تورم و گرانی در کشور چنان حاکم شده که دیگر با هیچ بتونه ای قابل پوشاندن نیست، جمله های هیجان ساز که قرار بود هم محبوبیت جهانی بیاورد و هم بهای نفت را افزایش دهد – هر کار را هم کرد گیرم حاصلش به زیان ما بود - همچنان در فضا مانده و یهودی ها با نفودی که دارند نمی گذارند محو شود. و همین مانع شده است از برقراری رابطه با آمریکا کاری که فقط از عهده دولت احمدی نژاد بر می آید و واقعیت هم همین است.
واقعیت این است که جز اولین حضور رییس جمهور فعلی در مجمع عمومی سازمان ملل که برای رساندن پیامی بود که در سرداشت و آن را برای آیت الله آملی تعریف هم کرد و به هاله نور معروف شد، سفرهای بعدی وی به آمریکا برای بازکردن راهی به کاخ سفید یا کاپیتول بوده است. اما هر بار، با وجود اعمال تحقیرکننده ای که آمریکائی ها در دادن ویزا و ده ها کار طریف دیگر در پیش گرفتند و دولتمردان مدعی عزت هیچ نگفتند و به همه تن دادند، به دلیلی که بعدها فاش می شود دولت جورج بوش با این کار موافقت نکرده و سناریوهای پیشنهادی را نپذیرفته است. اما طرف های ایرانی دست برنداشته و تازگی ها از تیم قبلی چشم پوشیده و کار را به دست مولانا و امیراحمدی سپرده اند.
به نظر می رسد گام اول سناریو تازه ای که برای نزدیک شدن احمدی نژاد به کاخ سفید یا کاپیتول پیدا شده از باریکه ای می گذشت [پس گرفتن آن چه در محو اسرائیل و هولوکاست گفته شد و ابراز عشق و علاقه به اسرائیلی ها]. برای این کار مدالیته ای به نظر می رسد تهیه شده. بر اساس آن مدالیته است که رحیم مشائی شجاع ترین و مبتکرترین عضو تیم احمدی نژاد جمله را گفت و وقتی چنان غوغا نشد بار دیگر جمله را موکد کرد “هزار بار دیگر هم می گویم که ما مردم اسرائیل را دوست داریم و نمی ترسم از کسی برای گفتن این حرف” این بار ناگهان غوغا برخاست. علما و حوزه ها و امامان جمعه و دویست نماینده مجلس و اعضای خبرگان و روحانیون مجلس، تا جائی که آقای علی مطهری طرح احضار رییس جمهور به مجلس را با هشتاد امضا روی میز گذاشت. در این غوغا اصلاح طلبان به درست کاره ای نبودند جز دو سه اظهار نظر از جنس [حالا اگر ما بودیم کفن ها می پوشیدند ولی حالا ککشان هم نمی گزد] به درست عملی از آن ها سر نزد. زمین بازی اصلاح طلبان نبود. اما راست این که کسی فکر نمی کرد ماجرا به این شیرینی تمام شود.
رییس جمهور نه تنها اعتنائی به مخالفت ها نکرد بلکه جواب علما را چنین داد که “علما محترم هستند اما ما کار خودمان را می کنیم.شما توصیه بکنید اما همه توصیه ها را که نمی توانیم اجرا کنیم. مسوولیت اداره کشور را داریم و آن قوانین خود را دارد”. چنین سخنی، به جد باید پذیرفت که شاه سابق ایران جرات ابرازش را نداشت و در زمان های دور یک بار اسدالله علم نزدیک به آن را گفته بود.
به این مقدمه و به اصطلاح میخ کوفتن اول کار و جوجه کشتن دم حجله، رییس جمهور تکلیف و ترتیب زمین بازی را مشخص کرد و بعد از آن گفت حرف مشائی حرف من و دولت است.
به نظر می رسد همین جمله بهترین سرمایه برای کسانی بود که در واشنگتن زمینه های مذاکره را فراهم می کنند، جوابش هم بلافاصله رسید. یهودی ها که موافقتشان شرط گام بعدی مذاکره با آمریکاست، گامی به جلو برداشتند و دعوت خود را از سارا پلین نامزد جمهوری خواهان برای معاونت ریاست جمهور آینده برای شرکت در تظاهرات اعتراض به حضور احمدی نژاد در سازمان ملل لغو کردند.
اما پاسخ اصلی به قاعده موکول به وضعیتی بود که اتفاق افتاد و رهبر جمهوری اسلامی بر روند پیش گرفته مهر تائید زدند و در نماز جمعه قبل از روز قدس که از شور علیه اسرائیل سرشار بود ضمن اشاره به این که دوستی با مردم اسرائیل حرف دولت نیست اعلام داشت جنجال بس است و دیگر کسی کاری به دولت نداشته باشد. و تمام.
این پیام بلافاصله از سوی آقای مشائی شنیده و پاسخ داده شد، و علی مطهری هم که طرح احضار رییس جمهور را داده بود اعلام داشت که از طرح می گذرد و دیگران هم اعلام داشتند با گفته های رهبر کار را تمام شده می بینند.
به این ترتیب زمینه برای گفتگوئی و حرکتی بین ایران و آمریکا فراهم شده است و باید منتظر بود و دید در روزهای آینده رییس جمههور از واشنگتن چه می آورد. آیا به کالائی بسنده می شود که باید به ضرب و زور تبلیغات راهش انداخت [مانند هاله نور و پیروزی در دانشگاه کلمبیا] یا مشاوران جدید [هوشنگ امیراحمدی و حمید مولانا] از آن جا که آمریکائی هستند و جفت و بست های آن جامعه را می شناسند بهتر از قبلی ها عمل خواهند کرد و دستاورد مهم تری خواهد داشت.
این آرایش فعلی نشان می داد که در دولت احمدی نژاد هر کار اراده شود شدنی است و با حضور و تائید رهبر جمهوری اسلامی، نگرانی زیادی لازم نیست. تا این جا همه به این نظم تن داده اند. باید منتظر ماند.