تا از آمریکا چه آورد

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

با نماز جمعه هفته گذشته تهران، یک بار دیگر قدرت حکومت به رخ مخالفان کشیده شد، و این در آستانه روز قدس و ‏سفر رییس جمهور به آمریکا از حساسیت خاصی برخوردار بود. حالا برای منقدان دولت همین مانده که سخن رهبر ‏را که گفته است “همدلی با مردم اسرائیل حرف دولت نیست”، بگذارند کنار سخن احمدی نژاد در مصاحبه مطبوعاتی ‏اش که گفت “حرف مشائی حرف من و دولت است” تا بلکه از این میان تضادی حادث شود. اما این خرج دو روز ‏رسانه هاست فایده ای بر آن مترتب نیست.‏

واقعیت این است که از جنجال گفته های اسفندیار رحیم مشائی و پایان ماجرایش بر می آید که یک طرح سیاسی در حال ‏عملی شدن است. طرحی که اجرایش در دولت های گذشته با همه علاقه دولتمردان به علت مخالفت رهبر و جناح ‏راست عملی نبود و اینک در زمانی که رهبر جمهوری اسلامی پنهان نمی کند که به این دولت و افعالش بیش تر تمایل ‏دارد، بهترین زمان برای طرح هائی است که غیرممکن می نمودند. ‏

محمود احمدی نژاد وقتی که - با بداخلاقی و یا امدادهای غیبی و طرح های پیچیده، یا به علت تبعیت مردم از جریان ‏حاکم - به ریاست جمهوری رسید، ناآشنا بود، کارهای عجب کرد. سوار اتوبوس شد و اعلام داشت که با هواپیمای ‏عادی همراه مردم سوار می کند، دستور داد تا هواپیمای اختصاصی را که دولت قبل خریده بود پس بدهند، خواست با ‏مردم چشم در چشم بنشیند و زانو به زانو حرف آن ها را بشنود، وزیرش موقع کسب رای اعتماد اعلام داشت که شماره ‏موبایلش را اعلام می دارد تا مردم هر وقت که بخواهند با او سخن کنند. نخبگان خندیدند و چرا نخندند.‏

بعد مدتی، و خیلی زودتر از آن که تصور می رفت هم هواپیمائی که امر شده بود گران [کذا] بفروشندش به خارجه، ‏نفروخته ماند و آقای احمدی نژادنه تنها با آن به طی ارض مشغول شد بلکه در سفر یک روزه به ایتالیا هم همسرش را ‏همراه برد در حالی که دو سال قبلش همین حرکت را در مدیران قبلی خلاف شان اسلام خوانده بود. دیدار رو در رو هم ‏بعد به دریافت نامه تبدیل شد و وقتی نامه ها به پنجاه میلیون رسید بنا به اعلام دولتمردان سه هزار نفر استخدام شدند که ‏نامه بخوانند. آن وزیر هم که شماره موبایلش را اعلام کرده بود [کاری که به قول یکی از کارشناسان هر کس یک ‏کلاس درس را اداره کرده باشد می داند شدنی نیست ] فردا روزش فهمید چه گفته است از خیر سیم کارتش گذشت و ‏شماره موبایل را عوض کرد.‏

حالا سه سال گذشته، تصور پخش پول بین همه مردم و ایجاد محبوبیت مانند همان شماره موبایل وزیر کشاورزی بر آب ‏افتاده، مانند طرح ساخت گوشی موبایل وزیر سابق صنایع و مانند آمار سرمایه گذاری های خارجی همو، و مانند اتهام ‏کشف دویست میلیارد دلار زیان کشور در صادرات گاز به امارات توسط دولت و دیوان محاسبات، که معلوم شد ‏حاصلش زیان روزی دو سه میلیون دلاری شده و از همین رو حالا دولت به درست آقای کردان را مسوولیت داده که ‏جلو زیان را بگیرند و مدیرعامل شرکت اماراتی کرسنت را صدا کند. گیرم کیهان رضایت نداده بود که چندان مشکل ‏نبود به دست آوردنش.‏

از جمله دیگر کارهائی که ترک شد و باطل بودنش به بهائی گزاف برای کشور تمام شد بازی جنجال سازی و بهای نفت ‏بود. در این بازی شیرین رییس جملات هیجان انگیز می گوید به طوری که رسانه ها از آن بوی خط می شنوند و در ‏بازار سوخت اثر می گذارد [ به خصوص اگر مواظب باشیم که همیشه این شوک ها در زمستان وارد شود که اروپائی ‏ها مصرفشان بالاست و ترسشان از قطع سوخت بالاتر] قیمت نفت بالا می رفت و دولت ما فقط باید پارو می کرد. این ‏خیال خوش رفت تا جائی که سازمان برنامه غیرلازم شد. چرا که در سفرهای استانی وعده داده می شد ولی دفاتر ‏سازمان برنامه به دلیل این که در بودجه و برنامه پیش بینی نشده جلویش را می گرفتند و “مانع می شدند که دولت ‏خدمتگذار به مردم خدمت کند”. سازمان برنامه ای ها نمی دانستند که رییس چنین توانائی دارد که با یک جمله سالانه ده ‏میلیارد دلار به درآمد کشور اضافه می کند. آن موقع هم که هنوز معاون اقتصادی رییس جمهور نفهمیده بود که ‏‏”افزایش بهای نفت باعث مشکل برای دولت شده و بخش عمده ای از تورم از همین راه است”.‏

‎ ‎در زمینه خارجی‎ ‎

اما موقعی که کار به مصارف خارجی رسید. در همان اول کار مشاوران به کار گرفته شدند که باید کاری می کردند ‏که به آثار محمد خاتمی از فضای رسانه ای جهان پاک شود و به جایش احمدی نژاد بنشیند. از همین رو سخن های ‏غریب لازم آمد و چه سخنی پرسروصدا تر از “اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود” و “تردید در هولوکاست” که ‏جامعه پرقدرت یهودی را برپا کرد. در یک هفته صدها هزار کاریکاتور و عکس های مخوف از احمدی نژاد در ‏سراسر جهان پخش شد. او رفت که شود مرد سال 2006 و چیزی نمانده بود. مثال حاتم طائی و اخوی به یاد می آید.‏

اما همچنان که سرنگبین افزایش بهای نفت صفرا فزود، و تورم و گرانی در کشور چنان حاکم شده که دیگر با هیچ ‏بتونه ای قابل پوشاندن نیست، جمله های هیجان ساز که قرار بود هم محبوبیت جهانی بیاورد و هم بهای نفت را افزایش ‏دهد – هر کار را هم کرد گیرم حاصلش به زیان ما بود - همچنان در فضا مانده و یهودی ها با نفودی که دارند نمی ‏گذارند محو شود. و همین مانع شده است از برقراری رابطه با آمریکا کاری که فقط از عهده دولت احمدی نژاد بر می ‏آید و واقعیت هم همین است. ‏

واقعیت این است که جز اولین حضور رییس جمهور فعلی در مجمع عمومی سازمان ملل که برای رساندن پیامی بود که ‏در سرداشت و آن را برای آیت الله آملی تعریف هم کرد و به هاله نور معروف شد، سفرهای بعدی وی به آمریکا ‏برای بازکردن راهی به کاخ سفید یا کاپیتول بوده است. اما هر بار، با وجود اعمال تحقیرکننده ای که آمریکائی ها در ‏دادن ویزا و ده ها کار طریف دیگر در پیش گرفتند و دولتمردان مدعی عزت هیچ نگفتند و به همه تن دادند، به دلیلی که ‏بعدها فاش می شود دولت جورج بوش با این کار موافقت نکرده و سناریوهای پیشنهادی را نپذیرفته است. اما طرف ‏های ایرانی دست برنداشته و تازگی ها از تیم قبلی چشم پوشیده و کار را به دست مولانا و امیراحمدی سپرده اند.‏

به نظر می رسد گام اول سناریو تازه ای که برای نزدیک شدن احمدی نژاد به کاخ سفید یا کاپیتول پیدا شده از باریکه ‏ای می گذشت [پس گرفتن آن چه در محو اسرائیل و هولوکاست گفته شد و ابراز عشق و علاقه به اسرائیلی ها]. برای ‏این کار مدالیته ای به نظر می رسد تهیه شده. بر اساس آن مدالیته است که رحیم مشائی شجاع ترین و مبتکرترین ‏عضو تیم احمدی نژاد جمله را گفت و وقتی چنان غوغا نشد بار دیگر جمله را موکد کرد “هزار بار دیگر هم می گویم ‏که ما مردم اسرائیل را دوست داریم و نمی ترسم از کسی برای گفتن این حرف” این بار ناگهان غوغا برخاست. علما و ‏حوزه ها و امامان جمعه و دویست نماینده مجلس و اعضای خبرگان و روحانیون مجلس، تا جائی که آقای علی مطهری ‏طرح احضار رییس جمهور به مجلس را با هشتاد امضا روی میز گذاشت. در این غوغا اصلاح طلبان به درست کاره ‏ای نبودند جز دو سه اظهار نظر از جنس [حالا اگر ما بودیم کفن ها می پوشیدند ولی حالا ککشان هم نمی گزد] به ‏درست عملی از آن ها سر نزد. زمین بازی اصلاح طلبان نبود. اما راست این که کسی فکر نمی کرد ماجرا به این ‏شیرینی تمام شود.‏

رییس جمهور نه تنها اعتنائی به مخالفت ها نکرد بلکه جواب علما را چنین داد که “علما محترم هستند اما ما کار ‏خودمان را می کنیم.شما توصیه بکنید اما همه توصیه ها را که نمی توانیم اجرا کنیم. مسوولیت اداره کشور را داریم و ‏آن قوانین خود را دارد”. چنین سخنی، به جد باید پذیرفت که شاه سابق ایران جرات ابرازش را نداشت و در زمان های ‏دور یک بار اسدالله علم نزدیک به آن را گفته بود.‏

به این مقدمه و به اصطلاح میخ کوفتن اول کار و جوجه کشتن دم حجله، رییس جمهور تکلیف و ترتیب زمین بازی را ‏مشخص کرد و بعد از آن گفت حرف مشائی حرف من و دولت است.‏

به نظر می رسد همین جمله بهترین سرمایه برای کسانی بود که در واشنگتن زمینه های مذاکره را فراهم می کنند، ‏جوابش هم بلافاصله رسید. یهودی ها که موافقتشان شرط گام بعدی مذاکره با آمریکاست، گامی به جلو برداشتند و ‏دعوت خود را از سارا پلین نامزد جمهوری خواهان برای معاونت ریاست جمهور آینده برای شرکت در تظاهرات ‏اعتراض به حضور احمدی نژاد در سازمان ملل لغو کردند. ‏

اما پاسخ اصلی به قاعده موکول به وضعیتی بود که اتفاق افتاد و رهبر جمهوری اسلامی بر روند پیش گرفته مهر تائید ‏زدند و در نماز جمعه قبل از روز قدس که از شور علیه اسرائیل سرشار بود ضمن اشاره به این که دوستی با مردم ‏اسرائیل حرف دولت نیست اعلام داشت جنجال بس است و دیگر کسی کاری به دولت نداشته باشد. و تمام.‏

این پیام بلافاصله از سوی آقای مشائی شنیده و پاسخ داده شد، و علی مطهری هم که طرح احضار رییس جمهور را داده ‏بود اعلام داشت که از طرح می گذرد و دیگران هم اعلام داشتند با گفته های رهبر کار را تمام شده می بینند.‏

به این ترتیب زمینه برای گفتگوئی و حرکتی بین ایران و آمریکا فراهم شده است و باید منتظر بود و دید در روزهای ‏آینده رییس جمههور از واشنگتن چه می آورد. آیا به کالائی بسنده می شود که باید به ضرب و زور تبلیغات راهش ‏انداخت [مانند هاله نور و پیروزی در دانشگاه کلمبیا] یا مشاوران جدید [هوشنگ امیراحمدی و حمید مولانا] از آن جا ‏که آمریکائی هستند و جفت و بست های آن جامعه را می شناسند بهتر از قبلی ها عمل خواهند کرد و دستاورد مهم تری ‏خواهد داشت.‏

این آرایش فعلی نشان می داد که در دولت احمدی نژاد هر کار اراده شود شدنی است و با حضور و تائید رهبر ‏جمهوری اسلامی، نگرانی زیادی لازم نیست. تا این جا همه به این نظم تن داده اند. باید منتظر ماند. ‏