علیرضارضائی
یک مسعود و یک داهات پر نمک!
در 1348 در شرق آذربایجان به زمین افتاد و از همانموقع به مبارزه با شرق و غرب و شمال و جنوب و بقیهی جاها پرداخت. وی خودش را “راست” بیافراط نامید و به همین جهت تا شیرش دیر می شد مامانش را با چماق میزد. از اسباب بازیهای دوران کودکی او میتوان به پنجه بکس، قمه، شیش لول، دسته بیل، پاره آجر، قفل فرمون و امثالهم اشاره کرد.
ازوقتی خودش را شناخت، روزها بهمراه دار و دستهی حبیب خفت گیر که بعداً به کاسه سازی رو آورد به گردگیری سران فتنه محل میپرداخت. بعد از آغاز جنگ چون فقط یازده سال داشت در پشت جبهه زرشک پاک می کرد، لاکن بعدها که صورتش چندتا کـُرک درآورد با چماق به خط مقدم رفت. خودش می گوید حدوداً مدت بیست سال در خط مقدم جبهه بوده است.به اعتقاد برخی منتقدین مغرض،کارآکتر پسر آمیرزا که با وجود عشق به امام و انقلاب هیچوقت بخت یاری نکرد که به جنگ برود،از شخصیت دوران جوانی خود مسعود استخراج شده و برای اینکه ریا نشود در فیلم اسم دیگری روی آن گذاشتهاند.
دهنمکی بدون هیچ سهمیه و هیچی با چماق و لگد در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد علی آباد کوتوله پذیرفته شد و فوراً آرزو کرد که کاش روزی تمام مسلسلها به چماق تبدیل بشود. وی در طول دوران تحصیل با اساتیدش رابطهی خوبی داشت و چنانچه نمره نمیآورد استاد مربوطه را با چماق کتک میزد و کلاً همیشه چهره محبوبی بود. بعد از آن به سینمای جوان رفت و پس از ده سال تلاش شبانه روزی و مجاهدت آخرش توانست کار با کنترل تلویزیون را یاد بگیرد. از آنجا که او همواره نخود هر آشی بود با تعدادی از رفقای خفت گیر عهد بچگی “انصار حزب الله” را پایه گذاری کرد و چون غیر از خود این انصار گوگولی دیگر هیچکس اصلاً حزب اللهی نبود به مجاهدت فی سبیل الله پرداخت. آورده اند که چون مجاهدت او و رفقایش تماماً و یه تیکه فی سبیل الله بود خیلی زود همگی دارای چند حساب بانکی تپل مپل شدند. انصار حزب الله در راستای صیانت از آرمانهای شعبون بیمخ به سرکردگی حسین الله کرم به فعالیت فرهنگی با چماق پرداختند.آنها توانستند در راه تعالی حزب الله روزی تا سیصدکله بشکانند و دماغ بترکانند. در آن سالها طلائی الله کرم خیلی تلاش نمود تا ماهواره را در فضا با آر.پی.جی بزند.
و قتی نشد،تصمیم گرفت بجای آن خاتمی را در میدان فالسطین با همان آر.پی.جی بزند.
عموم مورخین بااین نظر “برادر مسعود” موافقند که گروهک انصار حزب الله هرگز از طرف هیچکسی از هیچ جائی پشتیبانی نشد و هر کسی هم آنهارا در “بیت” دیده باشد قطعاً چشمهایش بوده که آلبالو گیلاس می چیده است.
تاریخ معاصر حضور پر رنگ و هنری ده نمکی را در زمان اکران فیلم “تحفه هند” و درمقابل سینما قدس تهران از یاد نمی برد. یک ایل به فرماندهی ده نمکی، اول تمام شیشههای سینما قدس را پائین آوردند و آنگاه تماشا نمایان سینما را کتک زدند. بعد ها بود که مورخیت صهیونیستی نوشتند که یکی از تماشانمایان که زن بارداری بود، بر اثر رافت اسلامی ناشی اززنجیر ده نمکی سقط کرد.
کارشناسان امور سینمائی میگویند اگر یک بازیگر در دو فیلم برقصد، ولی کارگردان فیلم دوم روحیه بسیجی داشته باشد رقص خیلی هم خوب است. حتی اگر در یک صحنه به عطر شهادت هم بگوید “بوی باقالی میآید” از مصادیق تعالی روح بشریت بسمت اهداف ارزشمند هنر اسلامی محسوب میشود. برای همین هم، 12 سال بعد از ماجرای سینما قدس،همان بازیگرنمای خائن جاسوس وطن فروش شد هنرپیشه اول فیلم خود ده نمکی. خیلیها میگویند اکبر عبدی بعد از بازی در اخراجیها هزار ماشالله خیلی بیشتر تپل شد.
دهنمکی با استفاده اسلامی از منطق چماق ادامه وارد عرصه مطبوعات شد و بلافاصله به سردبیر ی نشریههای “شلمچه” و “جبهه” رسانده گردید. نود و نه درصد مطالب این دو نشریه صرفاً شامل جملات و عباراتی بود که چون باعث بسط و گسترش انواع فحش خواهر و مادر در جامعه می شد، روی جلد نشریه اکیداً توصیه شده بود که افراد زیر دویست سال آنرا نخوانند و بهمین جهت جنتی که آنموقعها هنوز جوان بود تنها خوانندهی ثابت این نشریات بحساب میآمد.
بر سر در دفتر این نشریات به خط کوفی نوشته شده بود : “نون و الچماق و ما یسطرون! ” و براستی این نشریات نقش شایانی در هدایت نسل جوان و کشاندن آنها از فرهنگسرا ی قلم به خیابان چماق ایفاء کرد. دهنمکی و سایر اصحاب او هرجا احساس میشد اسلام دارد به خطر میافتد، فوراً برای نجات اسلام بطور خودجوش با چماق در محل حاضر می شدند و د رحالیکه نهایت انزجار بیت، اسلام و خودشان را از شعبان بی مخ باصدای بلند اعلام می داشتند؛ قلم پای منافق را حداقل از سه جا میشکاندند. به این گروه انقلابی خودجوش گروه فشار گفته می شد که عموماً ببه ضد انقلاب خیلی فشار میآورد.
وقتی هجدهم تیر 1378 رسید و تعدادی دانشجونمای منافق قصد سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی را داشتند،توسط دهنمکی و سایر اصحاب شدیداً به راه راست هدایت شدند. در این ماجرا ناگهان چند نفر همینجوری از پنجره سقوط کردند، چند نفر تا آخر عمر معلول شدند، چند نفر یکسال بیهوش بودند و چند نفر هم کلاً افتادند و مردند. علت این حادثه همچنان الی دویست سال آینده در دست بررسی شدید است. در آن نبرد انقلابی دهنمکی توانست به تنهائی چهل و دو قبضه فک از ضد انقلاب پیاده بکند و همچنین به کمک “مهدی صفری تبار” پسر امام جمعهی اسلامشهر “عزت ابراهیم نژاد” را جهت ارشاد هرچه بیشتر به بهشت بفرستد. پس از آن دهنمکی به دادگاه احضار شد که همان توی راه تبرئه شد و دیگر بیخودی نرفت.
و اما… بعد از رفتن محمدخاتمی و آمدن دکتر سید محمود احمدی نژاد از آنجا که دیگر هیچ ضد انقلابی زنده نمانده بود،دهنمکی بیکار شد. اوکه با مجاهدت فراوان کار با کنترل تلویزیون را در سینمای جوان بخوبی یاد گرفته بود، بطور انقلابی و با کمک یک ضدانقلابی خیلی شریف سابق کارگردان شد. انها پولهای حبیب خفت گیر سابق که الآن دیگر کاسه ساز شده بود، نصف بازیگران سینمای ایران را خریدند تا فیلم اخراجیها را بسازند. در این فیلم که با خانوم بازی مجید سوزوکی شروع می شد آنچنان از آرمانهای دفاع مقدس پاسداری شد که حال همه از هرچی دفاع مقدس بهم خورد. کارشناسان میگویند بدلیل بکارگیری اصطلاحات فوق ادبی در این فیلم بهتر است تماشای آن هم عین خواندن همان نشریات شلمچه و جبهه برای افراد زیر دویست سال ممنوع شود. در این فیلم تمام بازیگرانی که تا همین پریروز خود دهنمکی با چماق دنبالشان بود بازی کردند و هیچ اتفاقی هم برای هیچکسی نیفتاد. در این فیلم بجز در آوردن شلوار از هر کار دیگری برای خنداندن بیننده استفاده شد که نقطه عطفی در تاریخ سینمای کمدی گردید.
دهنمکی که حالا دیگر رسماً وسط یک داهات نمک ایستاده بود فوراً به ساخت قسمت دوم اخراجیها مشغول شد و با یک ایل دیگر بازیگر شماره یک سینما و دیالوگهای رکیکتر آنرا ساخت. این تولید موفق توانست هیچ جایزهای از هیچ جائی بگیرد ولی در عوض مقام معظم رهبری تبسم فرمودند. لذا در مقطعی از زمان تمام برنامههای رادیو و تلویزیون به تبلیغ فیلم پرداختند و حتی دانش آموزان ابتدائی را با پول خودشان زورکی به تماشای این اثر تاریخی بردند.
مسعود دهنمکی پس از دستیابی به این افتخارات عظیم هنری هماکنون بعنوان یکی از اعضاء هیئت امناء دانشکده هنر دانشگاه تهران مشغول بکار است و هر کسی اگر به او دست بزند فوری جیز میشود!