این آقای مصباح جوری حرف از پلیس می زند، انگار تو زندگی اش خیلی مشکل جدی داشته. ایشان فرموده: “در دوران پهلوی بیشتر مردم از پلیس وحشت داشتند.” اصولا پلیس در هر کشوری جدی است یا درجاتی محض تفریح است، مثلا در کشوری مثل هلند پلیس نرم است، ولی در آمریکا و آلمان و فرانسه پلیس جدی تر از جاهای دیگر اروپاست. ولی حرف آقای مصباح از نظر من کاملا درست است به این دلایل:
اول: مردم در زمان پهلوی واقعا از پلیس می ترسیدند، چون یا پلیس نبود، یا اگر پیداش می شد، قطعا بنا بود که یک بلائی سر آدم ها بیاید، اصولا وقتی در سال ۱۳۸۶ فقط یک قلم یک میلیون و ششصدهزار نفر از بانوان به بخاطر حجاب تذکر گرفتند و بخش مهمی از این افراد حتی به زندان موقت برده نشدند نشان می دهد که پلیس چقدر نرم است.
دوم: در همه شرایط حکومت پهلوی یا حکومت های متمدن جاهای دیگر دنیا معمولا متهم را زیر نظر پلیس قرار می دهند، بعد وقتی اطلاعات را جمع آوری می کنند و فردی که متهم است دستگیر می شود او را به محکمه می برند. در ایران وضع خیلی بهتر است. قاضی حدس می زند مسعود بهنود برای نظام خطرناک است، به همین دلیل اول طرف را می گیرند، بعد شروع می کنند به بازجویی تا فرد جرایمش را بگوید. اگر خطاکار بود و توبه کرد که با با اضافه حقوق به خدمت در می آید و یا آزاد می شود ولی اگر بیگناه بود و اعتراف نکرد می ماند توی زندان تا بالاخره یک راهی پیدا می کنند.
سوم: طبیعی است که وقتی کسی مطمئن است جرمی انجام نداده، معلوم است نباید از پلیس بترسد اگر می ترسد یا پلیس شیشه نوشابه دارد یا از زیر زمین مصباح یزدی ساندیس دشت کرده یا از جمله کسانی است که قبلا استاد مصباح را در حین عمل خلاف در پژوهشگاه امام خمینی دستگیر کرده، بالاخره یکی از این هاست دیگر. پس کسی نباید از پلیس جمهوری اسلامی بترسد.
هاشمی رو باید کشت
یعنی بعضی اوقات آدم آرزو می کند برود وسط مسجدالحرام، جرثقیل چند تنی روی سرش سقوط کند و درجا بمیرد و این خزعبلات گل درشت که این برادران سپاه و خیلی های دیگر می زنند نشنود، واقعا شهادت به این شکل موجب رستگاری است. یا مثل همین نه نفر هنرمندانی که دیروز از صداوسیما ممنوع الکار شدند، کارش را از دست بدهد و در اثر نومیدی برود به انگلیس و در دانشگاه لندن یعنی سوآس درسش را شروع کند و دیگر اصلا گوشش به خبرهای ایران بدهکار نباشد و نخواند که روزنامه جوان ارگان “سرمخفی قاتل ناپیدا”ی سپاه برداشته مطلب نوشته که: “هاشمی باعث رئیس جمهور شدن بنی صدر و احمدی نژاد شد. از این سخنان بی نظیر( حالا بوتو هم بود اشکالی ندارد)، پس لطفا در این مورد بیایید کمی فکر کنیم”.
اگر فرض کنیم که هاشمی به نوشته روزنامه جوان عامل انتخاب بنی صدر و احمدی نژاد بوده، یعنی تا اینجای کار به مدت ده سال، دو سال دولت بنی صدر و هشت سال هم مسئول انتخاب احمدی نژاد بوده است. بقول علما الکلام یجرالکلام (همان حرف حرف می آره)، عامل انتخاب خودش هم که خودش بوده، این هم هشت سال، از طرف دیگر همه چیز مشخص است که اگر برگزاری درست انتخابات سال ۷۶ توسط هاشمی نبود، خاتمی رئیس جمهور نمی شد، محبوریم قبول کنیم که هاشمی باعث انتخاب روحانی بوده چون رد صلاحیت شده و اعتراض هم نکرده.
خلاصه اش این که از ۳۷ سال عمر حکومت فقط هشت سال و نیم از آغاز حمهوری اسلامی تا به امروز دست هاشمی نبوده. البته این هم مورد شک است. تازه از آن هشت سال و نیم هم هشت سالش دولت خامنه ای بود، دولت خامنه ای هم که همه می دانیم در واقع توسط میرحسین موسوی اداره می شد و دو جناح بود، یک جناح چپ های عدالتخواه که اینها طرف میرحسین بودند. عده ای هم راست بودند. بیشتر اعضای حجتیه ای و حزب موتلفه، که موتلفه عملا کنترل زندانها را به عنوان یک معدن طلا استفاده می کرد و هاشمی و خامنه ای هوایشان را داشته اند.
میرحسین هم که با هاشمی رابطه خوبی داشتند. نتیجه می گیرم که اگر فرمایش نویسنده روزنامه جوان درست باشد، احمدی نژاد (هشت سال) و بنی صدر( دوسال)، از طرف دیگر در انتخاب خودش، یعنی احمدی نژاد (هشت سال)، و بعد هم روحانی (دو سال و نیم) را هاشمی برسر کار آورده. یعنی یک آدمی که فریب خورده، صلاحیتش در یک انتخابات رد شده، آدم که به عنوان میلیاردر از او نام برده می شود، آدمی که فتنه گراست و اصلا بیخ فتنه است، با استدلالی که برادران جان برخشتک سپاه، می کنند این بی بصیرت در فاصله ۳۷ سال ۳۶ سال دولت سرکار آورده.
اما نگذرید از نحوه چسباندن هاشمی به بنی صدر، واقعا باید درس داده شود در حوزه این نوع استدلال روزنامه سپاه، مشهور بر این که وقتی طلبه جوان مشغول حل این صورت مساله بوده بعدا معلوم نشود که کسانی در همان حجله کار دیگر می کرده اند.
استدلال جوان این است که هاشمی وزیر کشور بود و صلاحیت جلال الدین فارسی – چهره مطلوب حزب جمهوری اسلامی و بهشتی و هاشمی و خامنه ای -ـ تایید کرد، و این فرد نامزد ریاست جمهوری اول شد اما بیست روز مانده به انتخابات شوهر خواهر آقای خامنه ای انگولک کرد و سوسه آمد و فارسی رد صلاحیت شد چون زاده افغانستان بود، و همین باعث شد بنی صدر انتخاب شود، پس هاشمی عامل انتخاب بنی صدر بوده… لطفا هشت بار دیگر بخوانید اگر فهمید یک سفر درجه یک به مشهد و پذیرایی در محضر علم الهدی بهتان می دهیم.
اما استدلال واقعا کوبنده و خرد کننده روزنامه جوان درباره علت حمایت هاشمی از احمدی نژاد. مگر نه این که احمدی نژاد در دوران هاشمی استاندار بود و یک بار هم استاندار نمونه شد، مگر نه این که بعدا هم در انتخابات مجلس ششم – انتخاباتی که هاشمی بدترین وضعیت را داشت رییس ستاد هاشمی در نارمک بوده است. خوب چه دلیلی مهم تر از این برای اثبات حمایت هاشمی از احمدی نژاد.
واقعا منکوب نشدید. واقعا از خودتان شرم نکردید که تا به حال فکر می کردید هاشمی مخالف احمدی نژاد بوده است زمین خوردید در مقابل این استدلال جالب. یعنی آقا حق ندارد دستور بدهد صد میلیون دیگر به این روزنامه سپاه پول بدهند که چهل میلیونش برای عزیزی که این مقاله مستدل و زیبا را نوشته است.
یادتان باشد که کیهان تنها روزنامه ای است در همه جهان که بیانات سعید جلیلی در کمیسیون جالب برجام مجلس را مستدل و منطقی و محکم خوانده است که امیدواریم همه این ها بخورد توی سر تو سر حسین ش
حالا بگذریم که هاشمی خودش رهبری را منصوب کرد به صندلی ولایت فقیه. و در واقع یک مشت بچه خل و چل جمع شدند که هم انقلابی اند، ولی با همه اتفاقاتی که در جمهوری اسلامی رخ داده بالاخره صاحب مجلس است. و نکته مهم این است که وقتی که عنصر اصلی تعیین کننده سیاست ایران را می خواهند نابود کنند، چطوری می توانند انقلابی یا پیرو رهبر انقلاب نیاشند.
انتلکتوئل ها و توتالیتاریانیسم
روشنفکر بودن در یک نظام درهم ریخته فاسد و استبدادی خیلی کار سختی است. مثل این می ماند که یکدفعه ده تا پروژکتور وسط یک انبار کثیف پر از کالاهای قاچاق روشن کنید. خودم با کمک ارسطو
دون کیشوت ها
از موقعی که آیت الله حسنی مرجع تقلید من، سکوت رسانه ای دارد، البته زمین خدا از حجت خالی نمانده. یعنی اگر چه او رفت و رفتن او، آتش نهاد در دل، بقول امام خمینی، اینها مسلمین ما را کشتند، لکن اسلام هست، الآن چهره های حذابی هستند که جای حسنی را دارند می گیرند، من ده تا را انتخاب کردم، اینها را ببینید و اگر خواستید برای من پیشنهادات تان را بفرستید:
آیت الله عالم الهدی، آیت الله کاظم صدیقی، مهدی طائب، سردار نقدی، مهدی کوچک زاده، حجت الاسلام پناهیان، حسن عباسی، رحیم پور ازغدی، رائفی فر، دکتر روازاده، این افراد معمولا اگر یک ساعت حرف بزنند، یک طنزنویس می تواند طنز یک هفته را بنویسد. من از طرف طنزنویسان و خانواده های آنان این روحیه کارآفرینی آنان را تحسین می کنم.