اشاره: عباس عبدی پس از گفتگویی که در باره حضور هاشمی رفسنجانی در انتخابات انجام داد، تصمیم گرفت “بطور موقت از اظهار نظر علنی اجتناب” کند و اگر نظری داشت “آن را به نحوی برای فعالان انتخاباتی اصلاحطلب منعکس”کند. این یادداشت به همین منظور برای غلامحسین کرباسچی ارسال شده است. تیتر آن هم مشابه مطلبی است که عبدی چهار سال پیش برای حضور در انتخابات سال ۸۸ نوشته بود. این نامه در جایی منتشر نشده است
جناب آقای کرباسچی
باسلام
همان گونه که در جلسه روز گذشته (پنجشنبه ۲۶/۲/۱۳۹۲) در منزل آقای عبدالله نوری گفتم، بنابه دلایلی که چندان پوشیده نیست تا اطلاع بعدی درباره انتخابات و مسایل مربوط به نامزدی جناب آقای هاشمی اظهارنظری شفاهی یا مکتوب نخواهم کرد. از این رو بهتر دانستم که اگر برخی از نکات تحلیلی در این باره به ذهنم میرسد را از طریق کتبی خدمت دوستان تقدیم کنم، شاید مفید فایده باشد، و اگر صلاح دانستید میتوانید آن را به اطلاع آقای هاشمی و نیز سایرین برسانید.
۱ـ شما هم مثل سایر دوستان میدانید که بنده در شرایط کنونی مخالف حضور آقایان خاتمی و تا حدودی هاشمی بودم. این مخالفت نه از این باب که اگر آقایان محترم به نحو مناسبی رییس جمهور شوند، آن را بد و نامفید میدانم، و گمان هم نمیکنم که در میان اصلاحطلبان و بسیاری از مردم کسی خواهان این اتفاق نباشد، نقد بنده این بود که تحقق چنین هدفی کم احتمال است، و بازی با ریسک بالا است و ورود در بازی با ریسک بالا را برای سیاست اصلاحطلبانه مضّر میدانم (ر.ک. یادداشت دو شیوهی بسیج نیرو، در سیاستمنتشر شده در هفته نامه آسمان ۱۸-۶-۱۳۹۱) معتقد بودم که اصلاحطلبان بهتر است از ابتدا گزینهای مستقل از این دو نفر تعیین کرده و پیش بروند، و اگر در هر مرحلهای زمینه برای حضور آقایان فراهم شد، مانعی برای این حضور نیست. شما خوب میدانید که چرا این اتفاق نیفتاد. فلسفه سیاسی پشت نگاه بنده با نگاه مخالف آن، مغایر یکدیگر بود. یک گروه در پی حضور انتخاباتی برای رسیدن به حداقلی از وفاق ملی و نیز باز شدن فضای انتخاباتی و در نهایت بالا بردن شانس یک نامزد اصلاحطلب یا در بدترین شرایط کمک برای انتخاب بهترین یا کم ضررترین نامزد غیر اصلاحطلب بود. با این نگاه، جامعه میتوانست با اطمینان از اتفاقات ۴ سال گذشته عبور کرده و وارد مرحله جدیدی شود. در حالی که نگاه دیگر در بهترین حالت در پی ایجاد یک بسیج سیاسی برای پیش بردن پروژه پیروزی قطعی در انتخابات بود و همچون گذشته،با اتکا به کاغذهای برگ رأی، در پی کسب قدرت اجرایی بود، بدون آنکه مقدمات سیاسی لازم برای تحقق این خواست را فراهم کند یا به آن ملتزم باشد.
۲ـ در حال حاضر هدف از ورود به انتخابات چه باید باشد؟ واقعیت این است که بحرانهای فزاینده و خطرناک در روابط خارجی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاست داخلی چنان در هم تنیده شده، که جدا کردن و حل یکایک آنها غیر ممکن است. روحیه ناامیدی و ناراحت مردم ما نیز مزید بر علت شده و شرایط ناخشنودکننده و خطرناکی را فراهم کرده است. از سوی دیگر نظام اجرایی و دولت نیز به نحو دیگری در برابر حکومت صفآرایی نموده و میتوان گفت نظام اجرایی و مدیریتی کشور هم برای اعمال قدرت موثر، با بحران روبرو شده است، و در کنار تشدید بحرانهای کارآمدی و مشروعیت و همبستگی با احتمال رد صلاحیت نامزد دولت تا حدی با بحران سلطه هم مواجه خواهد شد. پرسش این است که در میان تمام این مشکلات، اولویت اول به حل کدام یک از آنهاست؟ پاسخ بنده روشن است “اصلاح وضع سیاست” (ر.ک. یادداشت، “سیاست مسأله اصلی است”، منتشر شده در روزنامه اعتماد ۲۲-۲-۱۳۹۱). در واقع اگر مسیری را برویم که در ۲۵ خرداد حداقلی از وفاق ملی و آرامش سیاسی و زمینه برای مشارکت بیشتر آحاد جامعه فراهم شود، در این صورت پیروز انتخابات هستیم، زیرا فقط در چنین وضعی است که میتوان گام بعدی را برای اصلاح سایر مسایل برداشت، به ویژه در زمینه روابط خارجی، وجود چنین وفاق و آرامشی ضروری است. ولی اگر در فردای انتخابات شاهد افزایش شکاف و نقار و ناراحتی سیاسی بیشتر میان نیروها و بویژه میان بخشهای گوناگون حکومت با قدرت اجرایی باشیم، و هر گروهی بخواهد دیگری را خنثی یا حذف کند، در این صورت وضع بدتر از اینکه هست خواهد شد، حتی اگر رییس جمهوری انتخاب شود که مورد نظر منتقدین و اصلاحطلبان باشد.
۳ـ با توجه به این نکته معتقد بودم که حداکثری کردن اهداف در انتخابات اخیر، ممکن است در عمل اجرایی نشود و نتیجه معکوس حاصل گردد. هرچند در این راه میتوان بخش مهمی از مسئولیت را متوجه حکومت کرد، ولی مگر قرار است که آقایان حکومت همان طور رفتار کنند که ما آن را عقلانی و اخلاقی میدانیم؟ روشن است که باید از رفتار طرف مقابل ارزیابی درستی داشت و وارد اتفاقات با ریسک بالا نشد. با این حال جناب آقای هاشمی اکنون آمده است، باید دید که چگونه میتوان آن هدف را محقق کرد؟ برای این باید اولویت اول را به افزایش وفاق سیاسی گذاشت، برای این کار چند نکته مهم است. اول اینکه در شرایط کنونی، حضور در قدرت با هدف مذکور را نمیتوان با اتکا به برگههای رأی و بسیج خیابانی محقق کرد. برگه رأی شرط لازم است ولی کافی نیست. شرط دیگر نوعی تفاهم عام پیش از شرکت در روز انتخابات برای چنین حضوری است. این تفاهم لزوماً به معنای رغبت و استقبال طرف مقابل نیست، بلکه همین که مخالفت نباشد (نه مخالفت زبانی، بلکه مخالفت عملی و منطقی) کافی است. این شرط وقتی محقق میشود که طرف مقابل الزام به تبعات این سیاست را در اجرای انتخابات و بعد از آن بپذیرد. به این معنا که قرار نیست آقای هاشمی یا هر کس دیگر،نامزد رییس جمهوری شود ولی سیاستهای انتخاباتی و یا نحوه اداره کشورمطابق آنچه که در گذشته بود ادامه یابد، بلکه حکومت باید آماده باشد تا حداقلی از سیاستهایی که منسوب به نامزدهاست را در صورت پیروزی بپذیرد، و این نکتهای است که پیش از برگههای رأی باید به طور نسبی روشن شود.
نکته دیگر اینکه، در وضعیت فعلی، انتخابات ایران به گونهای نیست که بتوان هرگونه اقدامی را برای جلب توجه مردم بکار برد. زیرا بسیاری از این شیوهها در نهایت به امواجی تبدیل میشود که نامزد مورد نظر را هم با خود خواهد برد. شیوههایی که در سال ۸۸ اتخاذ شد، گرچه به لحاظ حقوقی و تبلیغاتی اشکالی نداشت، ولی به لحاظ عملی و منطقی منجر به نتایجی شد که همه شاهد آن بودیم. شیوههای جلب رأی باید به گونهای باشد که انتظارات نامناسب و سوءبرداشت در فضای سیاسی ایجاد نکند. فضایی که بیش از هر وقت دیگر مستعد سوء برداشت است.
نکته دیگر این است که؛ در این انتخابات، اتفاقات گوناگونی ممکن است رخ دهد، تعیین نوع واکنش در برابر این اتفاقات بسیار مهم و تاثرگذار در تحقق هدف اصلی مذکور در فوق است. برخی از این رویدادهای احتمالیقابل دیدن برای همه است، مثل رد صلاحیتها و یا سوگیریهای نهادهای رسمی، و برخی دیگر براساس شواهد و قرائن میتواند مورد ادعا قرار گیرد، مثل اتفاقاتی که در صندوقها یا شمارش آرا و تجمیع آنها رخ میدهد. پرسش این است که چه نحو از ورود به انتخابات میتواند وقوع این اتفاقات را محتملتر کند و برعکس؟ و در صورت وقوع یا احتمال و گمان بر وقوع آنها چه واکنشی نشان داده خواهد شد؟ آیا سکوت میشود؟ آیا شکایت به خدا برده میشود؟ آیا به کف خیابان باید آمد؟ در هر حال آیا این اقدامات به حل آن مشکل سیاسی پیشگفته کمک میکند یا گره آن را کورتر میکند؟ خلاصه اینکه به نظر میرسد که انتخابات به تنهایی مسیر سیاسی مناسبی برای رسیدن به هدف مذکور نیست، هرچند انتخابات امکان یا وسیله مناسبی است، ولی اصل قضیه باید از خلال گفتگو حل و فصل شود، موضوعی که به نظر میرسد یا انجام نشده است، یا اگر انجام شده، شواهدی از آن دیده نمیشود و امیدوار باید بود که چنین شده باشد.
۴ـ بنده پیش از این در مطالبم و برخی اظهارات خصوصی تأکید داشتم که بهترین موقعیت برای جناب آقای هاشمی، ایفای نقش کاتالیزور برای شکلگیری واکنشی سیاسی میان مجموعه منتقدین و حکومت است. این نقش هم به لحاظ موقعیت آقای هاشمی در ساخت سیاسی و هم ارتباط ایشان با نیروهای منتقد و نیز وضعیت جسمی و سن و سال ایشان بهترین بود، اتفاقاً در سخنان ایشان نیز به طور ضمنی بر نفی نقش کنشگرانه خویش تأکید شده بود، ولی ظاهراً به دلیل ضعف تحلیلی و رفتاری اصلاحطلبان که قادر به برداشتن گام موثری در این راه نبودند، ایشان مجبور شدهاند که شخصاً در مقام کنشگر نیز وارد میدان شوند، و شاید روبرو شدن ایشان با این وضع از روی ناچاری بوده است. با این وجود باید امیدوار بود که وضع فعلی به هر دلیلی که رخ داده و تحت هر شرایطی که بوده، به نحوی راهبری شود که روز بعد از انتخابات، جامعه ایران در فضای سیاسی آرامتر و همدلانهتری تنفس کند، نه آن که خواسته یا ناخواسته کاری شود که بر تنشهای موجود افزوده گردد، و این موضوعی است که در حال حاضر بیش از همه مسئولیت سیاسی و تاریخی آن برعهده جناب آقای هاشمی است. در صورت تحقق این هدف(رییس جمهور شدن آرام و همدلانه آقای هاشمی) باید هم به آقای هاشمی و هم به رهبری نظام تبریک گفت که نقش تاریخی خوبی ایفا کردهاند. اگر چه در کنار این تبریک باید از کلیت نظام این سوال کلیدی را هم پرسید که، اگر کسی مثل آقای هاشمی میتواند از طریق انتخابات رییسجمهور شود چرا در سالهای گذشته چنین حجم وسیعی از حملات غیر اخلاقی و غیر قانونی علیه وی راه افتاد؟ آیا این سبب نمیشود که حکومت نه تنها نان هیچکدام از دو روش جاری و تجربه شده را نخورد بلکه چوب هر دو روش را نصیب خود نماید؟ آیا این اتفاق قرینه مناسبی برای آن نیست که یک بار برای همیشه راه اخیر انتخاب شده و ادامه یابد؟