در بحران سوریه آیا تهران به دنبال حل بحران است یا مدیریت آن؟ این پرسش اساسی وقتی مطرح است که بدانیم سرمایه گذاری تهران روی نظام بشار اسد است یا شخص بشار اسد؟
اگر استراتژی تهران مبتنی بر حفظ نظام اسد بود، انتخابات سال پیش ریاست جمهوری سوریه (خرداد ۱۳۹۳)، فرصت مناسبی بود تا بشار اسد از صحنه خارج و شخص دیگری از حزب بعث نامزد ریاست جمهوری شود. این راه حل عیناً پیشنهاد اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه پیشین سازمان ملل در سوریه، بود که پس از نامزد شدن دوباره اسد هرگونه راه حل سیاسی را برای برونرفت از بحران سوریه مسدود دید و متعاقب آن از سمت خود استعفا کرد تا پس از کوفی عنان، دومین نماینده سازمان ملل در بحران سوریه باشد که از سمت خود استعفا داده است.
بنابر این، دشوار بتوان باور داشت که تهران به دنبال حل سیاسی بحران سوریه باشد. آنچه از رفتار تهران فهم می شود این است که تهران تلاش دارد بحران را مدیریت کند. اما با چه هزینه ای؟
جانباختگان ایرانی در سوریه
جان باختن نظامیان ایرانی در سوریه، اینک به خبری عادی تبدیل شده که رسانه های داخلی دیگر از انتشار آن ابایی ندارد. آنچه مهم است اینکه برخی از این نظامیان، مقامات ارشد سپاه پاسداران هستند که خبر کشته شدن و خاکسپاری آنان به سطح رسانه ها رسیده است و گرنه کشته شدن نیروهای رزمی افغانی یا بسیجی که از ایران اعزام و در سوریه کشته شده اند، پیشتر اعلام می شد.
برای مثال در روزهای اخیر خبر جانباختن سردار پاسدار هادی کجباف و دو همرزم او به نام های روزبه هلیسایی و حسین بادپا و یک روحانی به نام مهدی مالامیر به طور رسمی تایید شد. سپاه پاسداران با صدور اطلاعیهای از برگزاری مراسم بزرگداشت نیروهای کشته شده خود در عراق و سوریه خبر داد.
کشته شدن این نظامیان ایرانی در سوریه در حالی است که تا کنون سپاه پاسداران مدعی بوده که حضورش در سوریه صرفاً به منظور “کمک استشاری” است. اما، کشته شدگانِ در حال تزاید نیروهای رزمی که از ایران اعزام شده اند به ویژه در سطح مقام ارشد نظامی، گواه حضور این نیروها در خطوط مقدم جبهه است.
چرا کشته شدن این افراد پنهان نمی شود؟ این پرسش، پرسشی به جاست که چرا نه تنها کشته شدن این نیروهای رزمی پنهان نمی شود بلکه مراسم تشییع و خاکسپاری و یادبود آنها با شکوه هرچه بیشتر برجسته می شود؟ پاسخ را باید در این یافت که اولا پنهان کردن شمار روز افزون این جانباختگان ناممکن است و ثانیاً سپاه پاسداران خود را در جنگ دراز مدتی در کنار اسد می بیند که تا اینجا نزدیک به پنج سال به طول انجامیده است. بنابر این، آماده سازی زمینه های روحی روانی جامعه برای ورود سپاه برای هزینه های بیش از این، ضروری است. جمهوری اسلامی دفاع از “اسد” را دفاع از “حرم” (مراقد شیعه در سوریه) نام نهاده است تا توجیه گر حضور نظامی خود در سوریه باشد. از همین جاست که گروه تروریستی داعش پنهان نمی کند که در صورت دست یافتن به دمشق، مراقد شیعه را منهدم خواهد کرد.
روس ها می روند
به شرحی که گفته شد، پس از ورود حزب الله لبنان، ورود ایران در بحران سوریه دیگر بر کسی پوشیده نیست. اما، آنچه مهم است اینکه ورود ایران در پاتلاق سوریه در حالی است که مسکو در حال کاستن از کادر اجرایی و اتباع خود در سوریه است. تنها در هفته های اخیر روسیه ۱۱۹ تن از اتباع خود را که عمدتا خانواده افسران نظامی و دیپلمات هایش هستند از سوریه خارج کرده است. موضوع بیرون کشیدن اتباع روس از خاک سوریه پس از آن اتفاق می افتد که مخالفان مسلح اسد، موفقیت های قابل ملاحظه ای در نبرد با ارتش سوریه به دست آورده اند.
وضعیت جبهه ها به گونه ای است که اینک مناطق کردنشین، خودمختاری اعلام کرده اند. شمال کشور تحت کنترل اسلامگرایان جیش الفتح، قرار دارد که دربرگیرنده جبهه النصره، شاخه القاعده نیز می باشد. در جنوب کشور، ارتش آزاد سوریه و در شرق دولت اسلامی (داعش) کنترل را در دست دارند.
کشته شدن مقامات ارشد نظامی ایران در سوریه نه تنها گواهی بر حضور نظامی ایران در سوریه است بلکه گواهی از کاهش حمایت نظامی مسکوست چرا که مسکو نگاه استراتژیک برای بقا اسد ندارد همانطور که در صدد دفاع از صدام حسین نیز برنیآمد.
بر خلاف مسکو، تهران جای تردید باقی نگذاشته که از نگاه راهبردی، حمایت از اسد را به هر هزینه در دستور سیاست خارجی خود دارد. این سیاست وقتی تامل برانگیز است که حسن روحانی به رغم برگزیدن الگوی سیاست تعامل سازنده با جهان پیرامون، در مساله سوریه گفته که “دولت و ملت ایران تا پایان در کنار دولت و ملت سوریه باقی خواهد ماند.” معنی این سخن آن است که تهران حتی به هزینه از دست دادن همه مناسبات دوستانه اش با جهان عرب، همسایگان و بسیاری از دولت های غربی و همچنین تقبل هزینه های مالی جنگ داخلی سوریه، از حمایت بشار اسد دست نخواهد شست.
دو بحران فرسایشی
به رغم تفاوت ماهوی دو بحران سوریه و هسته ای که هر دو به مسائل دردسر ساز در سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شده اند، این دو بحران بی تاثیر بر یکدیگر نیستند.
کشورهای مخالف توافق هسته ای ایران و غرب، از جمله دلایل مخالفتشان را این اعلام می کنند که گشایش اقتصادی حاصل از حل پرونده هسته ای، تهران را در حمایت بیشتر از اسد توانمندتر می سازد. مدل این کشورها برای برخورد با ایران، نوعی “فشار دوگانه” است به گونه ای که هم در پرونده سوریه و هم در پرونده هسته ای، این دو کانون را به عنوان عوامل “فرسایش” توان ایران همچنان برقرار نگهدارند.
برونرفت از این دو بحران فرسایشی، هر دو مستلزم الگو قراردادن سیاست تعامل سازنده است. دولت روحانی نشان داده که در بحران هسته ای، با الگو قرار دادن سیاست تعامل سازنده در صدد کاهش بحران است، اما، گویا در بحران سوریه، مجموع حاکمیت جمهوری اسلامی بلا استثنا در حمایت از شخص بشار اسد همصدا هستند. این موضوع وقتی خطیر است که شاهد باشیم روس ها تدریجاً حضور خود را در سوریه کم رنگ و کم رنگ تر کنند.
دعوت و میزبانی مسکو از چند نوبت مذاکرات بین دولت بشار اسد و مخالفانش، گواهی است که مسکو (بر خلاف تهران) واقعیتی به نام اپوزیسیون سوریه را به رسمیت شناخته است. حال اگر مسکو (که نگاه استراتژیک به حضور اسد در قدرت ندارد)، در حال کاستن از حمایت خود از اسد باشد، جای خالی روسیه را چه کشوری پر خواهد کرد؟