در محافل رسمی و غیر رسمی اروپا و آمریکا بر سر اینکه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا چه هنگامی باید مذاکره مستقیم با ایران را آغاز کند، بحثهایی در جریان است.
برخی از رهبران غربی از جمله نیکولا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه بر این باورند که آمریکا باید پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد آینده، باب مذاکره با ایران را بگشاید، چرا که در آن تاریخ ممکن است فردی غیر از محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران باشد.
برخی دیگر از جمله آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان گویا بر این عقیدهاند که مذاکره با رئیس جمهور ناخوشایندی که جناحی افراطی را نمایندگی میکند نتایج بهتری نسبت به مذاکره با رئیس جمهور خنده رویی دارد که از قدرتی واقعی برخوردار نیست.
به هر حال، استدلال کسانی که با مذاکره دولت آمریکا با آقای احمدی نژاد مخالفند این است که چنین مذاکرهای به سود وی در انتخابات آینده تمام میشود و بنابراین نباید به سود او عمل کرد.
این نوع استدلالها در نگاه من فقط ناشی از عدم درک شرایط ایران و پیچیدگیهای مربوط به آن است.
به گمان من مذاکره آمریکا با دولت آقای احمدی نژاد به سود او تمام نخواهد شد و بنابراین، اگر رئیس جمهور کنونی ایران واقعا آماده انجام چنین مذاکراتی است، آمریکا با تعلل خود فقط فرصت را از میدهد.
در ایران جز برخی طیفهای سیاسی و مذهبی بسیار سرسخت، در متن جامعه کمتر کسی به طور اصولی با مذاکره با آمریکا مخالف است و از قضا همین طیفهای سرسخت نیز از هواداران پر و پا قرص آقای احمدی نژاد هستند.
آغاز مذاکره آمریکا با ایران، آقای احمدی نژاد و حامیان سرسختش را به نوعی رو در روی هم قرار میدهد به گونهای که آنان یا مثل مدیر مسئول کیهان، مجبورند در مقابل اقدام دولت موضع گیری کنند و در بدترین شرایط نیروهای تندرو را علیه آقای احمدی نژاد بشورانند که این به معنای جدایی آنها از دولت خواهد بود و یا اینکه با دفاع علنی از مذاکره با آمریکا و توجیه مذهبی آن، یکی از پایههای اصلی ایدئولوژی ستیزه جویانهای را که در سالهای گذشته به منظور مقابله با جنبش اصلاح طلبی تدوین و ترویج کردهاند، به دست خود ویران کنند.
به نظر من، جدایی افراطیها از دولت و یا حمایت آنها از مذاکره با آمریکا، هر دو به نفع جامعه ایران و حتی در نهایت به سود جریان میانهروی در ایران است و تنها نوعی سطحی نگری مفرط ممکن است ما را اذعان به این نکته باز دارد.
با این حال، نه فقط در جهان غرب بلکه در داخل ایران نیز پارهای از اصلاح طلبان از آن بیم دارند که آغاز مذاکره آمریکا با آقای احمدی نژاد، ممکن است در نزد برخی از اقشار اجتماعی به مفهوم موفقیت وی در حوزه سیاست خارجی تلقی شود و آنها آراء شان را به نفع رئیس جمهوری کنونی به صندوق بیاندازند.
چنین بیمی اما بی پایه است چرا که اولا اقشار مختلف، بر اساس یک پارامتر واحد رای نمیدهند و ثانیا اگر واقعیت اجتماعی این باشد که آقای احمدی نژاد درتحقق وعدههای خود ناکام مانده است، نباید از یک مورد موفقیت احتمالی آن در یک حوزه خاص نگران بود.
ظاهرا تصوری در برخی از نیروهای منتقد و مخالف آقای احمدی نژاد وجود دارد که طبق آن رئیس جمهور کنونی باید تمام نمرات کارنامهاش صفر باشد و به وجود یک نمره بالای ده و یا حتی بالای صفر در کارنامه او رضایت نمیدهند.
اگر همه ما آغاز مذاکره با آمریکا را به نفع ایران میدانیم چه عیبی دارد که این کار توسط آقای احمدی نژاد صورت گیرد و همه پیامدهای ضد و نقیض چنین حرکتی به حساب او نوشته شود؟
به گمان من، در حال حاضر فقط آقای احمدی نژاد از موقعیت و جسارت لازم برای آغاز مذاکره با آمریکا برخوردار است و اگر فرد دیگری بخصوص از جناح اصلاح طلب به جای او بنشیند، این کار بسیار مشکل و پرهزینه خواهد بود چرا که در آن صورت، نیروهای افراطی بار دیگر به بازسازی ایدئولوژی ضد آمریکایی برای تخریب هر نوع مذاکرهای پناه خواهند برد.
به هر حال من به نوبه خود امیدوارم که مقامهای کاخ سفید به توصیه آقای سارکوزی عمل نکنند و برای آغاز مذاکره با ایران منتظر انتخابات 22 خرداد نشوند.
ما باید بیاموزیم که در برخی شرایط بسیار بغرنج، چرخش سیاسی ملایم یک رهبر افراطی و سرسخت، نتیجهای درخشان تر از تلاش دهها رهبر معتدل و میانه رو به بار میآورد.