پاریس، پائیز و پیانو

نویسنده

» مانلی

شعرهایی از هوشنگ اسدی، هومن مشیری و بهنام چنگائی

پاریس، پائیز و پیانو
هوشنگ اسدی

 

خون را از برگ‌های پاییزی می‌شویند

 و باران پشت افق پاریس گریه می‌کند

 دختران گریان شراب بر شانه‌های عریان می‌برند

 شاعران حیران آزادی را بر پیاده‌ها روها می‌نویسند

 مردی- زلف آشفته و خوی کرده و مست-

پیانوی قدیمی را زیر طاقی گل سرخ می‌گذارد

 ومی‌خواند

 و پاییز و پاریس با او می‌خوانند:

ما نمی ترسیم…

ما نمی ترسیم…

گر از سر بریده می‌ترسیدیم

 درمحفل عاشقان نمی‌رقصیدیم…

 

خونین واژه‌ها
هومن مشیری

آب می‌نوشید و
خون می‌ریزید
آب می‌نوشیم و
می‌گرییم
قربانیان
نگون‌بخت
تشنه‌لب می‌مانند…
آینده‌گان خواهند خواند
روزی برجی سقوط کرد
در نیویورک
در حجاز
و در پاریس

 

بر تارک ایمان تهی
بهنام چنگائی

گامِ شکسته و

 زبانِ بریده‌ی قلم

در این شبانِ بی دادرسی

ای بسا:

حکایتِ نبود نان و

وفورِ نادانی و

ستمِ بلند دوران است

 و

ترانه‌ی برُائی تیغِ فریب کوری

 که

شب‌زدگان غریب و گرسنه را

این‌چنین

به فرمابرداری دیوان شرور

ربوده و کشانده است.

در این گدُارِ تنگ

شب حاکم است

و

دل و دیده‌ی کبوتران تنها

کبوترانِ دست آموز تنها

بیگانه با زمانه‌ی فراخ است

 و

عصر افلاکی برای‌شان

مادربزرگِ گرسنگی‌هاست

و

در فکرِ سوت و کور ویرانه‌ها

آیه‌های مرگ‌بار داعشی

برای هر بی پناهی

برج و باروی بهشت می‌سازد

و

بدین سان

طرح آسمانی ترور قلم

بر تارک ایمان تهی

خونین سروده شده است.