ایران را جنبشی ملی فرا گرفته است. ویژگی مهم این جنبش، فراگیر بودن آن است. جنبش سبز در واقع ائتلاف گسترده اکثریت قریب به اتفاق نیروهای سیاسی و اجتماعی علیه کودتای حکومتی 22 خرداد است. همه می دانند که استقرار دولت بر آمده از این کودتا منجر به حاکمیت تمام و کمال نسخه ایرانی طالبانیسم یعنی احمدی نژادیسم خواهد شد، هسته اصلی قدرت در ایران می خواهد با استیلای کامل بر منابع قدرت و ثروت و قلع و قمع نهایی آنچه از جامعۀ مدنی ایران باقی مانده است کشور را به حیات خلوت فاشیسم اسلامی تبدیل کند، اما چه کسانی از این کودتا سود خواهند جست؟ این کودتا در اصل به وسیلۀ حزب پادگانی طراحی شده و پس از تایید رهبری نظام اجرا گشته است. حزب پادگانی دیگر تاب تحمل هیچ رقیبی را ندارد، بدون شک اقدام حزب پادگانی و رهبری بر خلاف تمام ترتیبات قانون اساسی است، این نه تنها کودتایی علیه رای مردم، که کودتایی علیه قانون اساسی هم هست. قانون اساسی جمهوری اسلامی البته نقایص بسیار دارد اما در صورت پیروزی نهایی کودتا، جمهوری اسلامی به آن معنایی که در قانون اساسی آمده است و مورد نظر افرادی نظیر مرتضی مطهری، دکتر بهشتی و حتی آیت الله خمینی بود دیگر وجود نخواهد داشت، انگیزۀ اصلی حزب پادگانی از اجرای این کودتا در واقع امر چیزی جز تسلط کامل بر منابع اصلی ثروت نیست، آنها پیش از این می کوشیدند این هدف را ـ لااقل ظاهری که شده- در قالب ترتیبات قانون اساسی پیش ببرند اما اکنون رو در بایستی را کنار گذاشته اند و تحقق کامل منافع خود را در چارچوب مدلی از خلافت اسلامی ِ وابسته به نیروی نظامی آسان تر می یابند و فاشیسم و خشونت را به متدینین تحمیل کنند. بدیهی است در این حالت اسلام جز ابزار و بازیچه ای در دست حزب پادگانی نخواهد بود؛ آنها حتی با توسل به قرائت فاشیستی از اسلام کوشیده و اکنون بیشتر می کوشند تا نهاد مرجعیت مستقل را به طور کلی از صحنه محو کنند، از این روست که خطر دولت کودتا را نه تنها روشنفکران، دانشجویان و دگراندیشان، بلکه روحانیون و اقشار مذهبی نیز در می یابند.به علاوه از یک سو حرکت شتابان حزب پادگانی در راه غارت و چپاول منابع جامعه و از دیگر سو سیاستهای اقتصادی قهقرایی باند حاکم بر کشور، کارگر و کارفرما، تاجر و صنعت گر و کارمند و کارشناس را علیه دولت کودتا متحد کرده است. در واقع خطر آنی و جدی کودتاچیان موجب شده است تا اجزا مختلف جامعۀ ایران موقتا بسیاری از شکافهای ایدئولوژیک و طبقاتی را نادیده بگیرند تا بر دشمن مشترک فائق آیند؛ اینگونه است که زنانی که به اختیار چادر به سر کرده اند و زنانی که اجبارا با روسری موهای خویش را پوشانده اند دوشادش هم و با شعار “با چادر، بی چادر- مرگ بر دیکتاتور” به مبارزۀ مدنی با کودتاچیان بر خاسته اند. تصاویر حضور جانبازان جنگ ایران و عراق که سبز پوشان و نشسته بر ویلچر به جنبش ملی علیه کودتا پیوسته اند، فریادهای الله اکبر و یا حسین مردم بر فراز پشت بامها، همراهی گسترده هنرمندان، دانشگاهیان و برجسته ترین روشنفکران و متفکرین کشور با این جنبش نشان دهنده گستردگی اجتماعی و در عین حال عمق و کیفیت آن است.
به نظر من زیبا ترین جلوۀ این اعتراضات مسالمت آن و پرهیز مردم از خشونت است. مردم با مدارا و به شیوه ای مدنی رفتار می کنند و حتی در برابر خشونت طلبان خویشتن داری نشان می دهند. سکوت، امروز به مهمترین ابزار مبارزه مردم تبدیل شده است. آنها روی پلاکاردهای خود می نویسند: “سکوت ما از چماق تو قوی تر است” با این حال عجبا که صدا و سیما یا به تعبیر به جای دکتر سروش “بنگاه بانگ و رنگ” همگام با دیگر شیپورهای کریه و بدصدای وابسته به کودتاچیان، مردمی را که اینگونه متمدنانه به مبارزه علیه دولت کودتا برخاسته اند “اراذل و اوباش” می خواند و محمود احمدی نژاد ـ یکی از عوامل اصلی کودتا- با همان وقاحت مخصوص به خود اکثریت ملت و خیل نخبگان هنری، ادبی، فکری و علمی کشور را “خس و خاشاک” می نامد.
خس و خاشاک چه کسی است؟ ملتی که با دست خالی و با سلاح سکوت در راهپیمایی های میلیونی شرکت می کند یا ترسوهایی که به خاطر قلت عدد و ضعف منطق مسلسل بر روی مردم می گشایند؟ چه کسی اراذل و اوباش است؟ مردمی که سالها سختی را تحمل کردند و به قیمت خونشان از شرف، آزادگی و حق خود صیانت کردند یا آنها که با بسیج روسپی ها و الوات برای دفاع از رییس دولت کودتا میتینگ برگزار می کنند؟ چه کسی اراذل و اوباش است؟ مردمی که سبز پوش و با همگامی افرادی چون استاد محمد رضا شجریان در سکوت و متحد برای دفاع از میهن شان علیه کودتا برخاسته اند یا موتورسواران عربده کشی که به دفاع از کودتاچی ها چماق و باتوم بر سر و تن مردم می کوبند؟
چه کسی اراذل و اوباش است؟ دانشجویانی که در ساحت مقدس دانشگاه و به حکم وظیفه به دفاع از حقوق ملت برخاسته اند یا مردان غول پیکری که با پول نفت پروار شده اند و شبانه وحشیانه کوی دانشگاه را به خاک و خون می کشند و حرمت علم را پاس نمی دارند؟ چه کسی اراذل و اوباش است؟ مردمی که در پی احقاق حقوق و کرامت انسانی خویشند یا رییس پلیسی که زنانی را وادار به عریانی می کند و نماز جماعت بر قرار می دارد؟
عجبا ! کودتاچیانی که دولت غیر قانونی شان از اراذل و اوباشی نظیر صادق محصولی و مجتبی ثمره هاشمی انباشته است وقیحانه اکثریت ملت و برجسته ترین نخبگان کشور را اراذل و اوباش و خس و خاشاک نام می دهند، تاریخ اما قضاوت خواهد کردـ آنچنان که مردم قضاوت کرده اند و صف خود را از کودتاچیان و اراذل و اوباش جدا کرده اند ـ وآینده نشان خواهد داد که چه کسی خس و خاشاک است، کودتاچیان قلیل یا مردم به تنگ آمده و کثیر.
جنبش مردم دیر یا زود، امروز یا فردا خس و خاشاک کودتا چیان را به قعر قرون- همانجایی که از آن آمده اند- باز خواهد گرداند:
یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمی باخت/تاج و از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت