حضور خداوند خط خشک زمان و فضا را آبستن می کند و در متن واقعه “برای انسان خانه می آفریند” خانه سالک در این عالم “واقعه” است. اینها بخشی از سخنان دکتر آرش نراقی استادیار دین و فلسفه در کالج موراوین پنسیلوانیا آمریکاست که در مراسمی به مناسبت تاسوعا و عاشورا مطلبی را با نام “سفر حجمی در خط خشک زمان”، جستجوی معنا در تجربه ملال ایراد شد.
این استادیار دین و فلسفه با اشاره به “تصویر سالک از خود در عالم”، “درد فراق” و “شوق وصال” را مهمترین وضعیت وجودی سالک خواند.
نراقی با بیان اینکه شان سالک در این عالم شان یک مسافر است ادامه داد :سفر زمانی معنا می یابد که معنا مقصد و خانه ای در افق در انتظار باشد. در جهان شناسی عارفانه “خانه” مفهومی کلیدی دارد.
او افزود : این جهان با انسان بیگانه است و تنها خانه ای که عارف می تواند در این بیابان بیابد، آنجایی است که نشان از حضور آن اصل یا خانه دارد، آنچه جهان بیگانه را یگانه می کند پرتو نور حضور خداوند است.
به تعبیر نراقی حضور خداوند خط خشک زمان و فضا را آبستن می کند و در متن واقعه برای انسان خانه می آفریند “خانه” سالک در این عالم “واقعه” است. “واقعه” وقتی رخ می دهد که مکان در نتیجه حضور امر مقدّس انحنا می یابد و تبدیل به “محراب” می شود، و زمان نیز در نتیجه آن حضور مبارک می شود و تبدیل به “وقت” می شود. “واقعه” برآیند محراب و وقت است.
این استادیار فلسفه ادامه داد : در ادبیات دینی جهانی که ما در آن زیست می کنیم دو چهره غربی و شرقی دارد.
او در تعریف وجه شرقی عالم گفت: جهانی که خداوند در دل واقعه آشکار می شود و با جان رمیده بشر آشنایی می پذیرد، چهره ای از خود را نشان می دهد که عارف آن را وجه شرقی عالم می نامد. وجه شرقی عالم “عالم” است از آن حیث که آیه است یعنی در دیوارهای جهان پنجره ای است که چشم ما را به ورای خود می کشاند و افقهای زیست ما را فراخی می بخشد.
وی ادامه داد: “واقعه” خانه عارف است که در سوی شرقی عالم بنا شده است.
نراقی با تاکید بر این که جهان به وجه شرقی یا آیه آسای آن منحصر نیست به تفسیر وجه غربی عالم پرداخت وگفت: وجه غربی عالم همین عالم است وقتی که جدای از خداوند لحاظ شود.
او افزود: به محض اینکه حضور مقدس غایب می شود، فضا و مکان همگن می شود و وجود انسان یکباره حجم میبازد و به خطی خشک بدل می شود.
وی این وضعیت را به زندان تعبیر کرد و ادامه داد: در این جاست که خانه به زندان و سفر به سرگشتگی بدل می شود. سالک در سوی غربی عالم در حکم مسافر گم گشته است، در جستجوی وادی مقدّس در دل بیابان سرگردان است. از منظر عارف، تجربه ملال نشانه درک تناهی انسان، و سنگینی دیوارهای تنگ عالم بر روح اوست.
نراقی با اشاره به این که انسان تنها موجودی است که جهان برای او تنگی می کند گفت: هستی انسان از عالم فراختر است.تمام موجودات این عالم وجود نقطه ای یا حداکثر خطی دارند ولی انسان تنها موجودی است که وجود حجمی دارد.
نراقی همچنین با اشاره به گفته های “شوپنهاور” گفت: به اعتقاد شوپنهاور وضعیت بشر مدرن نوسان آونگ آسا میان دو وضعیت است: رنج و ملال. رنج وضعیت بشر است وقتی که نیازهایش برنیامده است، و ملال وضعیت اوست وقتی که آن نیازها برآمده است.
استادفلسفه کالج موراوین پنسیلوانیا ملال را بر دوبخش موقعیتی و وجودی تفکیک کرد و ادامه داد: ملال موقعیتی حسرت یک مطلوب خاص است که با ترجمان بدنی همراه است ولی ملال وجودی حسرت هر مطلوبی است. ملال وجودی ناشی از بیکاری نیست، ناشی از آن است که هرکاری در چشم فرد بی معنا می شود، و هیچ گزینه ای بر گزینه دیگر برتری نمی یابد. فرد ملول ممکن است شدیداً مشغول هراز و یک کار باشد. اما وقتی که در آن کارها نظر می کند، تمام آنها را به یک اندازه بی معنا و بی ارزش می یابد. ملال وجودی ناشی از فقدان معنا در زندگی شخصی انسان است.
وی افزود که در تجربه ملال گذر آهسته زمان می شود، و در این آهستگی فرد مجال می یابد که در محتوای زندگی اش نظر بکند. ملال انسان مدرن ناشی از کشف تهی وارگی و بی مایگی جهان درون است.
او با طرح این پرسش که حال با وحشت ملال چه کنیم گفت : بشر امروز می کوشد برای مقابله با ملال خود را فراموش کند. برای رفع وحشت ملال می کوشد تا با شدّت بخشیدن به احساسات و فراموش کردن خود از ملال انصراف بیابد. صنعت سرگرمی امروزه بر اساس سه عنصر سرعت، خشونت، و سکس شکل گرفته است. در تمام این موارد با شدّت بخشیدن به احساسات انسان، حافظه او را تضعیف می کنند. سرعت با فراموشی، و حافظه با آهستگی نسبت مستقیم دارد. در جهان امروز تلاش می شود از طریق صنعت سرگرمی، صنعت مد، و شغل ملال بشر را درمان کنند. آدورنو می گوید که در جهان مدرن شغل به از خودبیگانگی انسان می انجامد، و مهمترین سرچشمه ملال است. و بر بشر امروز برای رها شدن از چنگ این ملال، تنها چاره را غرق شدن بیشتر در شغل می یابد. انگار که برای رفع تشنگی آب شور بنوشیم. البته باید میان شغل و کار و هنر تمایز نهاد. ما در کار و هنر جهان پیرامون خود را آگاهانه تغییر می دهیم تا آن را با خود هماهنگ کنیم، اما “شغل” به معنای امروزین آن به معنای کار کردن بر روی پروژه ای است که بخشی کوچک از یک کار عظیم تر است، و فرد تصوّر روشنی از کلّ کار ندارد. صرفاً پیچ و مهره هایی را در ماشینی عظیم سفت و شل می کند. اما برای مقابله مؤثر با ملال به جای تلاش برای فراموش کردن خود باید بکوشیم تا خویشتن خود را استعلا ببخشیم. تجربه ملال را از طریق تأمل و آهستگی، و آفرینش خلّاقه به واقع می توان چاره کرد. چه بسا تجربه ملال و درک آهستگی زمان به ما کمک کند که اندکی از سرعت زندگی بکاهیم، و در میان زندگی پرشتاب هر روزینه هر از چند گاهی محرابی بیافرینیم و در امنیت آن نفس تازه کنیم. تجربه ملال می تواند ما را در شناخت خود یاری کند، و به ما هنر انتظار و شنیدن را بیاموزد.
این استادیار دانشگاه وضعیت سالک معاصر را در مرز میان هیچ و خداوند تعبیر کرد و گفت: سالک معاصر در کنار “راه” به انتظار نشسته و به امید آن کس که می آید چشم به افق دوخته است. چه بسا صاعقه واقعه بی خیر و برق آسا برسد و او را بزند، و چه بسا خط افق هرگز آبستن حضور نشود. اما در هر حال، تجربه ملال ناشی از انتظار در کناره جاده می تواند برای او فرصتی برای خود آگاهی فراهم کند، و از این راه دست کم به درک عمیقتری از خود و میزان اصالت زندگی خویش برسد. اگر راهی به خداوند باشد، آن راه از شناخت خود آغاز می شود.
سفر حجمی در خط خشک زمان و “جستجوی معنا در تجربه ملال” عنوان سخنرانی بود که دکتر آرش نراقی به دعوت جمعی از نیروهای مذهبی نو اندیش در ایالت مریلند آمریکا به مناسبت عاشورا و تاسوعا در روز سوم دسامبر ارائه داد. این مراسم با سخنرانی، دکلمه، عزاداری و صرف شام همراه بود.