به نظرم کل سیستم علیت که همانا این باشد که هر چیزی علتی دارد و اینکه چیزهای مختلف به هم ربط دارند، در ذهن محسنی اژه ای قاطی شده است. صبح ظریف می نویسد من حالم خوب است، عصر اژه ای تکذیب می کند که نخیر حال ظریف خوب نیست، اگر هم باشد به ظریف ربط ندارد که حال خودش را به دوستانش بگوید. عصر روحانی درباره مذاکرات هسته ای حرف می زند، هنوز شب نشده اژه ای تکذیب می کند و می گوید مذاکرات هسته ای ربطی به دولت ندارد که روحانی تائید کند یا تکذیب. روز ۲۷ شهریور اژه ای گفت “آزادی مجرمان امنیتی ربطی به تغییر دولت ندارد.” قبلش هم گفت: “بازگشت ایرانیان به کشور ربطی به وزارت اطلاعات ندارد.” روز اول مهر هم گفت: “آزادی زندانیان ربطی به انتخابات ندارد.” دیروز هم مصاحبه کرد و گفت: “پرونده انجمن صنفی روزنامه نگاران ربطی به وزارت اطلاعات ندارد.” کلا تا اطلاع ثانوی مثل اینکه هیچ چیزی به دولت ربط ندارد. جدا مصیبتی است که آدم در ایران رئیس دولتی باشد که حکومت با او مخالف است. در حالی که وقتی همین آقای اژه ای وزیر اطلاعات دولت برباد رفته بود، همه چیز به اطلاعات مربوط می شد و آن قدر اطلاعات مسلط به شرایط بود که نفهمید کی مموتی زیر آب رفت و یکهو دید مانده در کوچه. خب شد که بیت تلفن کرد به فرزند آمیز هاشم که یک کاری به این اژه ای ما بده، نگاه به ژ نگن این ظاهر قضیه است محسنی است، از خودمان است. اگر این تلفن نشده بود ایشان هم الان مانند خلف صالح خود تو کوچه بغلی بود و هر چند وقت یک حسین کردی برای خنده جماعت می گفت که شاید بیت به یادش بیفتد، یعنی مصلحی قد قد. این اصطلاحی است که در دوره مموتی درباره وزیر اطلاعات باب شده بود.
سید محمد فتنه
مسئولان سیاسی کشور آدمهای خجالتی هستند. یعنی ترجیح می دهند از اسم مستعار برای افراد استفاده کنند. مثلا هر وقت می گویند “ فتنه” منظورشان سید محمد خاتمی است، احمد جنتی گفت: “در فتنه سالهای ۷۸ و ۸۸ اگر رهبری درست عمل نکرده بود، مملکت از دست رفته بود.” حالا بیا پیدا کن که در سال ۷۸ و ۸۸ چه اتفاقی رخ داد، سروتهش می رسد به سید محمد خاتمی. یا وقتی می گویند “پایداری” منظورشان مصباح یزدی است. مرتضی مبلغ گفته “فراکسیون پایداری در مجلس نه اصلاح می شود و نه قابل مداراست.” حالا سر و ته جبهه پایداری را که جمع کنید، می رسد به مصباح یزدی. البته گاهی اوقات معنی بعضی کلمات فرق می کند. مثلا وقتی شریعتمداری می گوید “اعتدال” منظورش همان تندروی است، اما وقتی زیباکلام می گوید اعتدال منظورش همان اصلاح طلبی است. البته گاهی اوقات اعتدال به معنی مذاکره، معانقه، معاشقه، مداخله و چیزهای دیگر هم تلقی می شود. مثلا آیت الله حیدری در همایش تربیت اسلامی گفته است: “حد اعتدال داشتن 6 بچه است.” در این حال وقتی خانمی می گوید “شوهر من برخوردش معتدل است” یعنی “احتمالا حامله شده ام” یا وقتی مردی می گوید: “من اعتدال را دوست ندارم” یعنی “من از کاندوم استفاده می کنم.” یا وقتی کسی می گوید “این وضع ناشی از اعتدال است” یعنی بچه به دنیا آمد، اسمش هم حسن است. یا وقتی کسی گفت کلید اعتدال دست روحانی است…. عجب آدمهای بی ادبی هستید، انتظار دارید من درباره همه جزئیات اسفندیار حسن روحانی هم حرف بزنم؟ اینطوری که نمی شود، اینجا خانواده نشسته.
شیری در شکاری
مثلا بی برنامگی در حد یک مهد کودک قابل فهم است، یا مثلا اگر کتاب درسی دبستان دیر آماده شود، باز هم می شود درک کرد که چرا این اتفاق افتاده، یا مثلا حتی اگر جلسه توافق هسته ای ایران و اروپا به هم بخورد، باز هم می شود یک جوری توجیهش کرد. غلط است، ولی قابل فهم است. ولی مثلا اگر یکی مثل احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور سابق برای ملاقات با رئیس جمهور برزیل به آن کشور برود، ولی رئیس جمهور برزیل که برنامه اش تا یک سال و سه ماه دیگر معلوم است، اصولا در جریان نباشد، این دیگر قابل فهم نیست. البته نه اینکه هیچ کس نمی فهمد، منظورم این است که آدم باشعور و منطقی این را نمی فهمد که رئیس جمهورحتی سابق برای دیدار یک نفر آدم مشغول به کشوری برود، ولی قبل از سفر اطلاع نداده باشد. حتی فرض کنیم یک سفر به عراق هم اگر ناهماهنگ باشد قابل فهم است. بالاخره عراق همسایه ماست و کلا هزار کیلومتر فاصله دو پایتخت است و می شود یک جوری این اشتباه را فهمید، ولی وقتی پنج نماینده مجلس، یک کاره پا می شوند و از تهران می کوبند و بیست ساعت می روند به آفریقای جنوبی که ماندلا را ببینند و بعد خبردار می شوند که مرحوم ماندلا یک ماه قبل فوت کرده، یا مثلا شورای دوستی مجالس ایران و آفریقای جنوبی یک دفعه خبردار می شود که هیات نمایندگی ایران در آفریقای جنوبی است، و مجلس آفریقای جنوبی هم اصولا روحش از چنین ملاقاتی خبر ندارد، این دیگر از اساس قابل فهم نیست. نه اینکه قابل انتظار نیست. در ایران و درباره دولت احمدی نژاد و مجلس کنونی هر چیزی ممکن است، ولی درک آن سخت است. آن وقت می بینی که مجلس کشور آفریقای جنوبی به این نمایندگان می گوید که “چون نمایندگان مجلس آفریقای جنوبی درگیر بودجه بوده اند و برنامه دارند تا هفت ماه و سه روز دیگر فرصت ملاقات با پنج نماینده مجلس ایران را ندارند.” همین می شود که نمایندگان اعزامی که فکر می کنند ملاقات با مجلس آفریقای جنوبی مثل حمله به سفارت انگلیس است که صبح تصمیم بگیری و عصر بصورت خودجوش جوش بیاوری و کف کنی و خودکفا شوی و بروی بالای دیوار سفارت، از این خبرها نیست. البته نه اینکه نمایندگان خوداعزامی یعنی احمد سالک، لاله افتخاری، مرتضی حسینی، نصرالله پژمان و نماینده ساری در این سفر هیچ دستآوردی نداشتند، اینطورها هم نیست. این نمایندگان موفق شدند از پارک جنگلی آفریقای جنوبی که در آن تعدادی شیر زندگی می کنند بازدید کنند و مسئولان باغ وحش حاضر به فروش بلیط به این نمایندگان شدند. البته این نمایندگان با مسلمانان آفریقای جنوبی هم که خودشان از شیرهای متروگلدوین مایر هم شیرتر هستند، ملاقات کردند و این نمایندگان همچنین موفق شدند از دو خیابان ژوهانسبورگ عبور کنند و به یک رستوران هم بروند. حالا هی به من بگوئید برای چی دنبال لیاخوف می گردم. لیاخوووووووووف! بدو، توپت رو هم بیار.
ضراب آزاد شد، زنجانی تمدید شد
یکی از خوبی های خارج، یعنی بخش اعظم جهان غیر از ایران، این است که بالاخره هر چیزی شروع شده باشد، بعدا تمام می شود. در این مملکت محترم ایران یک چیزی وقتی شروع شد، تمام شدنش با خدا هم نیست. یکی می شود مثل جنتی که به دنیا آمدنش دست خداست( البته خیلی مطمئن نیستم) ولی وقتی به دنیا آمد، دیگر نمی میرد. موسوی و کروبی و رهنورد می روند حصر، دیگر کسی یادش می رود که این آدمها بالاخره یا باید آزاد شوند، یا باید مجاکمه شوند، یا باید یک چیزی بشوند بالاخره. پنج میلیون نفر می روند از کشور بیرون که دو ماه بعد برگردند، بکلی یادشان می رود که برای چی رفته بودند. طرف رئیس جمهور می شود و هشت سال رئیس جمهور می ماند، دیگر دلش نمی آید بعد از پایان ریاست جمهوری برود خانه شان. رابطه مان با آمریکا قطع می شود همین طوری تا ابد قطع می ماند، بخدا شوخی نمی کنم، یکی را در زندان اوین دیدم که شانزده سال “بازداشت موقت” بود. همین است که خمینی عکس اش سی سال روی اسکناس می ماند، ولی تمام خانواده اش خانه نشین می شوند.یا شاه ملعون سی و پنج سال است رفته اما نه عکسش را از سربخاری برداشته اند و نه یادش از دلشان بیرون رفته و هر روز هم صد بار نور می فرستند به قبرش، اما باز هم ملعون است. اصلا انگار واحد زمان در این مملکت یک سال و ده سال نیست. همین می شود که الآن هم پادشاه داریم، هم ملکه داریم، هفت هشت تا رئیس جمهور بالفعل و یک محسن رضایی بالقوه که تازگی غرضی هم بهش اضافه شده است. حالا منظورم این بود که رضا ضراب در ترکیه آزاد شد. ولی بازداشت بابک زنجانی تمدید شد. تازه توکلی هم گفته که “پیشنهاد می کنم کروبی و موسوی یک مقدار بیشتر در حصر باشند تا شرایط و اوضاع کشور بهتر شود”. البته جنتی هم گفته بود که “آزادی موسوی و کروبی نقشه آمریکاست.” علی لاریجانی هم که انگار دکارت درباره هستی و نیستی و ممکن و وجوب نظر می خواهد بدهد، گفته است “دلیلی وجود ندارد افراد را در حصر نگه داریم.” یک جوری حرف می زند انگار نه انگار این سه نفر باضافه پانصد نفر دیگر چند سال است همین طور در وضعیت “استندبای” هستند….. بیا! ما هم خارجی شدیم رفت.
داووس و داوود
یک جوری حرف می زنند که انگار در دنیا چیزی هست که به صهیونیسم ربط نداشته باشد. وقتی تام و جری که ۱۸ سال قبل از تشکیل حکومت اسرائیل ساخته شده توطئه موساد است، وقتی بقول امام جمعه دماوند “کشتار میانمار توطئه صهیونیسم است.” وقتی بقول دهقان “ الحاق بحرین به عربستان توطئه صهیونیسم است.” وقتی بقول فرج سلحشور “سینمای ایران در مسیر اهداف صهیونیسم است.” وقتی فیلم های وودی آلن توطئه صهیونیسم است. وقتی بقول حسن عباسی “صهیونیسم از طریق چیپس و پفک و ذرت بوداده برای عقیم کردن دختران و پسران توطئه می کند.” وقتی صهیونیسم “برای عقیم کردن مردان از شلوار لی استفاده می کند.” وقتی بقول جواد لاریجانی “تلفن اوباما به حسن روحانی توطئه صهیونیسم است” و وقتی بقول حسن عباسی “خلق شخصیت رابین هود توسط صهیونیسم توطئه علیه اسلام است.” واقعا و واقعا و واقعا انتظار دارید بقول سردار نقدی که دیروز گفت “اجلاس داووس مجمع صهیونیسم بین الملل” نباشد؟ واقعا فکر می کنید اگر صهیونیسم سالی صد میلیارد دلار هزینه می کرد تا خودش را قدرتمند نشان بدهد، اینقدر که مسئولان سیاسی و استراتژیست های مشنگ جمهوری اسلامی آن را بزرگ می کنند، می توانست به نتیجه برسد؟
از نردبان بالا نروید
خیلی خوش پروپاچه است لب خزینه هم می نشیند. خودش یک جرثقیل عظیم لازم دارد تا ده سانت بالا برود، به بقیه هم توصیه می کند که دنبالش راه بیافتند. سرلشگر فیروزآبادی سردار پهناور اسلام گفت: “باید از نردبان اقتصاد مقاومتی بالا برویم.” برادر من! شما بالا نرو. می افتی از اون بالا، دوباره وسط نظام شکاف می خورد، باید با کلید بدوزیمش.