ادبیات جنبش سبز: شعارها، شعرها و قطعات
مجید محمدی (جامعهشناس(
هنر و ادبیات جنبش سبز پس از حدود نه ماه که از ابتدای آن می گذرد همچنان سرزنده و پویاست. لحظهها و احساسات و عواطف و حیرتهای به جای مانده از رخدادها و برنامههای جنبش و سرکوب حکومتی آن قدر قدرتمند و تاثیر گذار بودهاند که حتی پس از سال ها بیان آنها در قالبهای مختلف هنری به جامعه عرضه خواهند شد. در این میان ملتی که با ادبیات و کلام زندگی کرده و تاریخ فرهنگ آن مملو از انواع شعر و نثر است از این قالب برای بیان ما فی الضمیرش بهره گرفته و خواهد گرفت. ادبیات جنبش سبز تا کنون در کدام مسیرها حرکت کرده و دستاوردهای آن چه بوده است؟
طنز سیاسی
فضای سیاسی در دوران حکومت احمدی نژاد با حاکمیت تامه دروغ، تقلب، سرقت علمی و فنی، چپاول، لات بازی، پرده پوشی و فریبکاری مسئولان حکومتی از دورههای پیشین در جمهوری اسلامی فاصله گرفت و بسیاری از نویسندگان و حتی شاعران برای تبیین فضا چارهای بجز تمسک به طنز نداشتند. در دوره انتخابات با عرضه بیش از پیش مشخصات حاکمان به مردم این فضا غلبه بیشتری یافت و نویسندگان در داخل و خارج طنز سیاسی را به بخشی از فرهنگ سیاسی تبدیل کردند تا آنجا که گاه یک صفحه روزنامه های اصلاح طلب مثل اعتماد ملی با مطالب طنز پر می شد. این نوشتهها با شلیک مستقیم به اصل موضوع، موجز، با نثری روان و عامه فهم، همراه با زهر خند و تلخ خند بودند.
طنز سیاسی عامه پسند گاه در قالب شعر ریخته شده یا همراه با موسیقی فولکلور ایرانی عرضه شده است. قطعه “دمتا بذار رو کولت” که در قالب موسیقی محلی عرضه شد و اشعار فکاهی “دکتر خیالی” و “محمود آبروت رفت” که در دوران انتخابات عرضه شدند نمونههایی قابل توجه در فرهنگ عامه هستند.
داستان و قطعات کوتاه
هنوز فرصت رمان نویسی برای سبزها فراهم نشده است اما صدها قطعه کوتاه ادبی، خاطره و داستان کوتاه توسط آنها به رشته تحریر در آمده است. این قطعات عمدتا روزهای آتش و خون، روزهای همبستگی و همصدایی، و روزهای سرکوب و خشونت را روایت می کنند. این قطعات آنچه را در فیلم های کوتاه سل فونها به طور گذرا دیدهایم با جزئیات بیشتر در برابرمان قرار می دهند. برخی از این قطعات و داستانهای کوتاه تجربههای زندان و شکنجه و تجاوز را باز می نمایانند.
از ماندگارترین قطعات روزهای پس از انتخابات قطعهای بود با صدای دختر جوانی که به هنگام شب در اوج احساس تنهایی از صدای الله اکبر مردم سخن می گوید. متن با اعلام زمان گفتار آغاز می شود: “جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸” روز قبل از تظاهرات مردم در ۳۰ خرداد علی رغم تهدیدات ولی فقیه در نماز جمعه، و همه می دانند که رژیم خون خواهد ریخت. صدای پس زمینه، الله اکبر بالای پشت بامهاست. اکثر جملات با “اینجا کجاست” آغاز می شود، مثل این که “اینجا کجاست که مردم فقط دارند خدا رو صدا می زنند، … اینجا کجاست که کسی مارو یاری نمی کنه، … ” در میانه قطعه، صدای راوی می شکند و گریه آغاز می شود. پس از چند لحظه صدای تیر اندازی نیز به صدای الله اکبر اضافه می شود. و در نهایت پاسخ به سوال مکرر “اینجا کجاست؟” آن است که “اینجا ایرانه، سرزمین من و توئه.”
نامه های عاشقانه زنان زندانیان سیاسی را نیز که در تاریخ ادبیات سیاسی ایران کم نظیر است می توان در مقوله نثر یا قطعات ادبی جنبش سبز مقوله بندی کرد. در این نامهها تابوی اظهار عشق و بیان احساسات که در میان نیروهای مذهبی همواره غلبه داشته به کناری رفته و عباراتی مثل “دوستت دارم” خود نمایی می کنند.
شعارها
شعارها که همان اشعار تک بیتی و کوتاه هستند نیز در مقوله شعر جای می گیرند. شعارها که افشاگر دروغها، تقلبها، فریبکاریها و جنایات حکومت بودند یا مطالبات را عرضه می کردند به رسانهای موثر در برابر رسانههای انحصاری دولتی تبدیل شدند و بر تراکتها، اسکناسها و دیوارهای خیابانها نقش بستند. شعارها که توسط مردم عادی ساخته و پرداخته شدند نمونه اعلای هنر مردمی یا هنر عامه به شمار می آیند.
شعارها به خوبی در برابر تبلیغات رژیم به مقابله برمی خاستند. شعارها رهبری را هدف قرار می دادند (مثل “ما اهل کوفه نیستیم، حسین تنها بماند” در برابر شعار ولایتگرایان که این شعار را برای علی خامنهای می دادند)، حقوق نقض شده را مطالبه می کردند (رای منو پس بده)، علیه استبداد موضع می گرفتند (مرگ بر دیکتاتور، چه شاه باشه چه دکتر)، با طنز به نقد حکومت می پرداختند (هاله ی نور را دیده، رأی ما را ندیده)، به تحقیر حکومت پاسخ می دادند (خس و خاشاک توئی/ دشمن این خاک توئی)، تداوم جنبش را اعلام می کردند (تا خون در رگ ماست، این کار هر شب ماست)، رهبری و خانواده وی را به خاطر جنایات و امیالش خطاب قرار می دهند (مجتبی بمیری، رهبری را نبینی)، به توهینهای بسیجیها پاسخ می دادند (بسیجی بی غیرت، دشمن خون ملت)، از بسیج یا روحانیت حکومتی موجود سلب مشروعیت می کردند (بسیجی واقعی، همت بود و باکری) و شهدای جنبش را گرامی می داشتند (ندای ما نمرده، ولایته که مرده).
شعر
شعر فارسی همواره محملی برای بیان نمادین اعتراض در شرایط استبدادی بوده و همه جنبشهای اجتماعی از عصر مشروطیت تا جنبش سبز شعر خاص خود را داشتهاند. در ماههای پس از انتخابات صدها شعر در قالب های مختلف مثل مثنوی و قصیده و دو بیتی به جامعه عرضه شدند.
علی رغم سبقت موسیقی و فیلم در برابر شعر در هنر و ادبیات معاصر ایران، شعر همچنان یکی از فرمهای موثر ارتباطی در ایران است. مضامین اصلی در اشعار دوره اوج جنبش ابزار واقع شدن دین، اصرار بر حقوق مردم از جمله حق رای و آزادی (صدیقه وسمقی)، صلح طلبی و مهرورزی (موعود ما، فاطمه راکعی)، خودکامگی مذهبی (فقیه خوشگله، محسن نامجو) و بر باد رفتن دین توسط حکومت دینی (سجاده، فرش عنف و تجاوز، سیمین بهبهانی) هستند. بسیاری از اشعار این دوره به زندانیان سیاسی تقدیم شدهاند. فضای ارعاب باعث شد که بسیاری از اشعار بدون نام عرضه شوند. مجموعهها و گاهنامههای ادبی (مثل غریو) مجموعهای از این نوع اشعار را در دنیای مجازی عرضه کردهاند. ذیلا انواع شعر سبز را با نمونه هایی عرضه می کنم:
مرثیه. دهها کشته، صدها زخمی و هزاران زندانی جنبش سبز موجب سرایش و عرضه دهها مرثیه از سوی شاعران ایرانی برای بیان احساسات در مورد این فجایع شد. برخی از این اشعار در سالروز تولد زندانیان و قربانیان سروده شدهاند. شمس لنگرودی با “۲۲ مرثیه در تیرماه” مجموعهای از این مرثیه ها را عرضه کرده است. شعر “سجاده فرش عنف و تجاوز” نمونهای قابل توجه از مرثیه خوانی برای جان باختگان جنبش سبز و نمادهای آن مثل ندا و سهراب است:
سجاده فرش عنف و تجاوز، ای داعیان شرع خدا را!
بر قتلعام دین و مروت، دست که بسته چشم شما را؟
الله اکبر است که هر شب، همراه جانِ آمده بر لب
آتشفشان به بال شیاطین، کردهست پاره پاره فضا را
از شرع غیر نام نماندهست، از عرف جز حرام نماندهست
بر مدعا گواه گرفتم، جسم ترانه قلب ندا را
انصاف را به هیچ شمردند، بس خون بیگناه که خوردند
شرم آیدم دگر که بگویم، بردند آبروی حیا را
سهرابها به خاک غنودند، آرام آنچنانکه نبودند
کو چارهساز نفرت و نفرین، تهمینههای سوگ و عزا را؟
زین پس کدام جامه بپوشند، بهر کدام خیر بکوشند
آنانکه عین فاجعه دیدند، فخر امام ارج عبا را
سجاده تار و پود گسستهست، دیوی بر آن به جبر نشستهست
گو سیل سخت آید و شوید، سجاده و نماز ریا را
یک نمونه دیگر از مرثیه سبز، شعر محمد رضا عالی پیام است که ظاهرا در یک انجمن شعر در ایران قرائت شده است. وی با توصیف مردم به صورت ساقههای درخت میهن، سبزها را نشانه رویش این درخت گرفته و استبداد را عنصری ضد طبیعت معرفی می کند که کارش کندن این برگهای سبز است:
“ناله پر شرار مرغ سحر، معنیاش ارتداد و بی دینی است
در زمستان ذوق و اندیشه، سبز بودن چه جرم سنگینی است
ساقههایی که سبز تر بودند، سرخ گشته به خاک غلتیدند
باقی ساقهها از این ماتم، برگهای سیاه پوشیدند”
حماسه. ایستادگی و استقامت، و شجاعت و جوانمردی از مولفههایی هستند که در اشعار حماسی ایران به چشم می خورند. شاعران ایرانی معاصر با الهام از شرایط پر التهاب و جنگ حکومت علیه معترضان به این نوع شعر برای وصف حال زمانه تمسک کردهاند. یک نمونه از این نوع شعر، شعری از فاطمه راکعی برای زنان شهید جنبش سبز با عنوان “حماسه وطن من” است:
حماسه است، حماسه، حماسه در وطن من
تهمتن است، تهمتن به عرصه، هموطن من
چه می کنند پلیدان، به خاک پاک من، ایران؟
که دیو راه ندارد به ساحت وطن من…
بگو به تیر زنندم به سر، ز پا فکنندم
که در اسارت دیوان، مباد جان و تن من
از این حماسه اگر چه به لکنتاند قلمها
ببین به الکن شعرم، وطن، وطن، وطن من
چه راه بکر بلندی! چه عزتی است خدایا!
به شوق رفتن راهت، به وجد آمدن من…
چراغ راه دلیران! ز تیغ و دشنه دیوان
چه لالهها که شکفته به باغ پیرهن من!
علی رغم سبقت موسیقی و فیلم در برابر شعر در هنر و ادبیات معاصر ایران، شعر همچنان یکی از فرمهای موثر ارتباطی در ایران است. مضامین اصلی در اشعار دوره اوج جنبش ابزار واقع شدن دین، اصرار بر حقوق مردم از جمله حق رای و آزادی (صدیقه وسمقی)، صلح طلبی و مهرورزی (موعود ما، فاطمه راکعی)، خودکامگی مذهبی (فقیه خوشگله، محسن نامجو) و بر باد رفتن دین توسط حکومت دینی (سجاده، فرش عنف و تجاوز، سیمین بهبهانی) هستند. بسیاری از اشعار این دوره به زندانیان سیاسی تقدیم شدهاند.
شعر حماسی تا آن حد در فرهنگ سیاسی جنبش سبز اهمیت یافت که یکی از اتهامات بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار و کنشگر اجتماعی، استفاده از شعر حماسی فردوسی در سایت خرداد نو بوده است. از نگاه قاضی انتشار شعرحماسی فردوسی جهت تهییج و تحریک مردم به اغتشاش و تبلیغ علیه نظام بوده است. در سایت کزبور قطعهای از شعر فردوسی تحت عنوان “حال ما از زبان حکیم ابولقاسم فردوسی بود: بر یزید خون از پی خواسته / شود روزگار مهان کاسته/ همانا که آمد شما را خبر / که ما را چه آمد ز اختر به سر.”
هجویه. نمونههای هجویه نیز در اشعار جنبش سبز بیشمارند. یکی از نمونههای جالب آن با اسم مستعار “جهان آزاد” منتشر شده و احمدی نژاد را خطاب قرار می دهد. این شعر به بسیاری از موضوعات مطرح در جامعه پیرامون احمدی نژاد با زبانی فاخر اشاره می کند.
بی آبرو و لاف زنی؛ احمدی نژاد
منفور مردم وطنی؛ احمدی نژاد
ای نام مستعار تو “ تیر خلاص زن “
در ذات خویش گور کنی؛ احمدی نژاد
گر اصل مرشد تو به تمساح می رسد
تو خود ز نسل کرگدنی؛ احمدی نژاد
گر رهبر تو تالی حجاج یوسف است
تو نیز ابلهی خفنی؛ احمدی نژاد
در بیت گاو بازی آن رهبر علیل
ورزای مست بی رسنی؛ احمدی نژاد
آسیمه سار و خیره به هر سوی می دوی
هی میکشی و می شکنی؛ احمدی نژاد
از جاهلان سفله فراز آوریده ای
بر گرد خویش انجمنی؛ احمدی نژاد
در شهر ؛ جمله را به شراکت گرفته ای
هر جا که بود قلتشنی؛ احمدی نژاد
انبوهه ی رذالت و انبانه ی فساد
کابوس شوم مرد و زنی؛ احمدی نژاد
از مکر و از رذیلت تو خلق در شگفت
تو باتلاقی از لجنی؛ احمدی نژاد
نوع بشر بیاد ندارد به سان تو
لیچار گوی بد دهنی؛ احمدی نژاد
صورت مپرس؛ غبطه بوزینگان هند
سیرت مگو که اهرمنی؛ احمدی نژاد
با هاله عظیم بلاهت به گرد خویش
هر سوی برق می فکنی؛ احمدی نژاد
برگ هزار شعبده داری در آستین
هم “ شومنی ” و هم شمنی؛ احمدی نژاد
پوشانده ای به هیکل منحوس خویشتن
از خون خلق پیرهنی؛ احمدی نژاد
وقتی که صحبت از خس و خاشاک می کنی
در کار وصف خویشتنی؛ احمدی نژاد
بگذار تا به گوش تو خوانم دوباره باز
یاسینی ای شغال دنی؛ احمدی نژاد
کشتار بی دریغ؛ ترا چاره ساز نیست
ماییم و بارور چمنی ؛ احمدی نژاد
هر لحظه در طراوت این دشت می دمد
“سهراب” وار نارونی؛ احمدی نژاد
در خاک سرخ خون “ ندا ” جلوه می کند
نسرین و یاس و نسترنی؛ احمدی نژاد
این شعر بازتاب صدای” ترانه” هاست
یعنی ترانهای وطنی؛ احمدی نژاد
آه ای نماد واره اسلام راستین
دیری است در خور کفنی؛ احمدی نژاد
بس دور نیست ساعت سعدی که دست خلق
آویزدت به بابزنی؛ احمدی نژاد
هجویهای دیگر با الهام از شعر “اهل کاشانم” اثر سهراب سپری از شاعری ناشناس به دوستداران شعر فارسی عرضه شده است.
اهل گرمسارم
روزگارم بد نیست
چاه نفتی دارم
پول گازی
سر سوزن عقلی
رهبری دارم
بهتر از گ… دوان
دوستانی، دستشان داغ ودرفش
و سخنگویی که همین نزدیکیست
لای این شب بوها
گوییا می ش…
پای آن کاج بلند
…
اهل گرمسارم
پیشه ام حرافیست
گاه گاهی قفسی میسازم توی اوین
تا به آواز جوانی که در آن
زندانیست
غم بدبختیتان تازه شود
چه خیالی، ، ، ، چه خیالی میدانم
همشون بیجانند
خوب میدانم
حاصل دولت من بی نانیست
من مسلمانم
برسرم هالهءنور
جانمازم پرچم
مهرم زور
قصر سجاده من
من وضو باخون
مردم پیروجوان میگیرم
من نمازم را پی تکبیرةالحرام
فقیه
پی قدقامت شورای نگهبان خواندم
کعبه ام بر لب چاه
کعبه ام درتوی
جمکران
افتادست…
اهل گرمسارم
نسبم شاید
برسد
به یه هندونهی کالی در چین
نسب من شاید
به پسر عمه چاوز برسد
رهبرم بیخبر از خواب پرید
جنّتی زیبا شد
مرد بقال از من پرسید
چند مثقال کراک میخواهی
من ازاو پرسیدم
رأی مفت سیری چند؟
تنوع و خلاقیتهای مشهود در ادبیات جنبش اعتراضی نمایانگر عمق این جنبش در جامعه و فرهنگ ایرانی است. همچنین انواع این فرمهای ادبی نمایانگر انواع واکنشهای فعالان جنبش در برابر رفتارهای رژیم هستند: مرثیه برای بر خاک افتادگان، هجویه برای رهبران رژیم، و حماسه برای فعالان جنبش. آنجا که پیامهای کوتاه باید داده می شده شعارها خلق شدهاند و آنجا که ماجرایی باید روایت می شده، از قالب داستان کوتاه استفاده شده است. چنین جنبشی با چنین ظرفیتی یک روزه خلق نشده است تا یک روزه از دنیا برود.