آغاز راهِ سروش

داریوش محمدپور
داریوش محمدپور

بسیاری از متفکران هستند که میوه‌های اندیشه‌ی آن‌ها، بلافاصله دیدنی و چشیدنی است. و همان‌ها، آثاری دارند که ثمرات‌اش می‌تواند به نسل‌های بعدی نیز برسد:

هین بگو که ناطقه جو می‌کَنَد
تا به قرنی بعد ما آبی رسد

عدبدالکریم سروش از این جنس متفکران است. شاید اگر هم‌اکنون از شمار کثیری از ایرانیان بپرسند که عبدالکریم سروش به چه چیزی نام‌بردار است، بگویند “روشنفکری دینی”. اما، روشنفکری دینی پوست ماجراست با وجهه‌ای سیاسی. دین‌شناسی سروش جنبه‌ای عمیق‌تر و بنیادین‌تر دارد.

شاید روزگار ما - بیش از هر روزگار دیگری - وصف‌اش این باشد که اهل دین، یا به سوی فلسفه و متافیزیکی رفته‌اند که ارتباط‌اش با واقعیت یا فهم فیزیکی از جهان هم‌آهنگ با تحول و پیشرفت علوم، منقطع و منسلخ شده است و یا به علوم دقیقه و علوم طبیعی پرداخته‌اند و چندان‌که در این حوزه‌های جهد و کوشش کرده‌اند، به همان اندازه کوششی برای فهمی پویا و زنده از دین به خرج نداده‌اند. در چنین روزگاری، عبدالکریم سروش منادی درافکندن تعادلی میان این دو بوده است. ناگفته پیداست که اثرپذیری دین و علم از یکدیگر، تفاوت بارزی دارد با درآمیختن این دو با هم یا خدمات یکی را از دیگری خواستن. این همان نکته است که به شیواترین وجهی در نظریه‌ی «قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش تبیین شده است: معارف دینی و معارف غیردینی بر هم اثر می‌گذارند. ظاهرِ نکته بسیار ساده است - و البته مسلمانان در به کار بستن این نکته‌ی ظاهراً‌ ساده - قرن‌ها پیشتاز بوده‌اند. اما حفظ این تعادل، مدت‌هاست که نه در افق دید‌ مسلمانان است و نه امروز پرچمداران علم در جهان، کمترین دغدغه‌ای نسبت به حفظ این تعادل دارند. باری، بدون این‌که وارد بحث از علل این مورد اخیر شویم، ذکر این نکته‌، به گمان من، بسیار مهم است که آراء دین‌شناسانه‌ی سروش، سهمی مهم در پا گرفتن حرکتی برای ایجاد تعادل و توازنی میان علم و دین دارد و احیاء سنتی است که مسلمانان قرن‌ها با آن زیسته بودند.

آراء دین‌شناسانه‌ی سروش ناگزیر پیامدهایی سیاسی هم داشته است، به ویژه در دوره‌ای که مهم‌ترین تکیه‌گاه نظام حکومتی مسلط بر ایران - دستِ کم ظاهراً - دین بوده است آن هم با یک قرائت خاص از تشیع دوازده‌امامی. در چنین فضایی، سخن گفتن از “صراط‌های مستقیم” و ایجاد تزلزل در “حقانیت انحصاری” یک طایفه و مذهب خاص در اسلام - یا هر دین و آیین دیگری - با تکیه بر مبانی معرفت‌شناختی امروزی و هم‌چنین با ارجاع به میراث عارفانه و معرفتی داخل دین اسلام، بی‌شک پیامدهای سیاسی و اجتماعی مهمی داشته است. این سخن اگر از دهان گوینده‌ای خارج می‌شود که معتقد و ملتزم به هیچ دین و آیینی نمی‌بود، چه بسا هرگز این جایگاه بلند و ارجمند را نمی‌یافت. کثرت‌گرایی دینی سروش راه را بر انحصارگرایی دینی می‌بندند اما مسیر تجربه‌ی دینی کسی را در طریقه‌ی خود از اعتبار نمی‌اندازد. این نکته، همان است که در ابتدا به تلویح به آن اشاره کردم: از میوه‌هایی مجاهدت‌های معرفتی سروش که آیندگان بسیار بیش از ما می‌توانند از آن بهره‌مند شوند.

این نکته شاید آرزو یا آرمان ما باشد - و نه حتی پیش‌بینی - که نسل بعد از ما، نسلی خواهد بود که بتواند با عقاید مختلف دینی و غیردینی کنار بیاید و همزیستی صلح‌آمیزی در عین حفظ عقاید مختلف داشته باشد. به طور مشخص، در میان دین‌داران و به خصوص نزد مسلمانان، عبور از چهارچوب‌های جدلی و کلامی و تکیه کردن بر میراث‌های مشترک اخلاقی و عقلانی که مسلمانان را در طول قرن‌های مختلف به هم نزدیک کرده است (یا دستِ کم می‌توانسته به هم نزدیک کند)، شرط بسط و گسترش تجربه‌ی مسلمانی میان طوایف مختلف است بدون این‌که کسی حق یا انگیزه‌ی باطل خواندن عقیده‌ی دیگری را داشته باشد یا به خود اجازه بدهد او را بی‌بهره از هدایت الهی بشمارد و پیش خود او را دوزخی یا کافر بنامد. آراء دین‌شناسانه‌ی سروش، ابزارهای لازم را برای تغییر دادنِ‌ کانونِ بحث در اختیار ما می‌گذارد.

طبعاً‌ نمی‌توانم ادعا کنم که میراث قطعی اندیشه‌های سروش در آینده چه خواهد بود ولی می‌توان از قابلیت‌های مستتر و موجود در این اندیشه‌ها - یا بخشی از اندیشه‌های سروش - استنباط کرد که می‌توانند چه نقش مهمی در زدودن تفاوت‌ها و اختلاف‌های بنیان‌سوز میان طریقه‌های مختلف مسلمانان داشته باشند.

کوشش‌های معرفتی عبدالکریم سروش در چند دهه‌ی اخیر، به باور نگارنده، تنها آغاز راه است. خلاقیت و زایندگی فکری او منحصر به چند نظریه‌ی بزرگ او نمی‌ماند و هم‌چنان می‌تواند به حوزه‌های تازه‌تری از معرفت دینی نقب بزند و زمینه‌های حاصل‌خیزی از داد و ستدهای عقلانی و معرفتی را فراهم کند.  سروش، صدای بسیاری از متفکران دیگری است که در سایر بخش‌های جهان اسلام و در میان مسلمانان مختلف با او هم‌دل و هم‌زبان هستند. بی‌شک، تفاوت‌هایی وجود دارد (و نفس وجود همین تفاوت‌ها از مقتضیات و پیامدهای منظومه‌ی فکری خود سروش است) اما این تفاوت‌ها می‌توانند بنیان محکمی را برای بنایی فخیم و استوار از اندیشه‌ی مسلمانان در قرن حاضر فراهم کنند.

نگارنده تأثیرگذاری سروش را بر سیاست مسلمانان تأثیرگذاری مستقیمی نمی‌داند. یعنی اگر آراء سروش بر سیاست اثر می‌گذارد - که گذاشته است و بیش از این هم اثر خود را نشان خواهد داد - از طریق آراء دین‌شناسانه‌ی او بوده است تا طرح نظریه‌های سیاسی که به باور من حوزه‌ی کارِ سروش نیست. اما این تأثیرگذاری هر چند سرشتی مستقیماٌ سیاسی ندارد، نقشی مهم و تعیین‌کننده دارد. سیاست‌مدارانی که قایل به دسترسی انحصاری به حقیقت نیستند و معتقد به تکثر معرفتی و سیاسی هستند، از میوه‌های بلافاصل و مستقیم ریشه دواندن اندیشه‌هایی است که عبدالکریم سروش در شمار مبلغان و مروجان اولیه‌شان و شاید نخستین مبلغ‌شان در ایران بوده است.

سروش نه تنها با دستاوردهای معرفتی امروزش سرمایه‌ای است برای مسلمانان و ایرانیان بلکه همین دستاوردها سرچشمه‌ی جوشیدن اندیشه‌های نو و بارقه‌هایی از تجربیات درخشان و کمیاب بشری در راه بهبود کیفیت زندگی انسان در جهان است.