در جست و جوی ”چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره شعر یا شعرهایی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر و یادداشتی بر زندگی اش. این شماره را به رویا زرین و شعرهای او اختصاص داده ایم.
♦ شعر
3 شعر از رویا زرین
تو نبودی عزیزم!
سال هزار و سیصد و موش بود
من آبستن رویای تازه ای بودم
به خدا می دانستم آنِس افسانه نیست
می دانستم آیه ی کوتاهی از عصر جاهلیت نیست
می دانستم آنِس احتمال روشنی ست
که در فرهنگ دهخدا نیامده است.
هنوز تو نبودی
که می دانستم از حنجره ام
باید فلوت تازه ای بتراشم.
بدهکارم
به خواهرم به صاحبخانه ام
به دخترم و جامدادی خالی اش
بدهکار آفتابم و این روز نو که در می زند
به خودم نرسیده ام
وقت ندارم امروز به تو نمی رسم
صبح تان بخیر جناب!
ساعتم را گرو می گذارم آقا!سمسار!ناکس!
مواظب گل های قالی ام باش
و مواظب خاطرات میز توالتم.
سلام روز نو
سلام دخترم
سلام عزیز ترینم!
با چشم هایت بگو
صدایت را باد می برد
و همه چیز را
دریا طوفانی است
و قاره های جهان
با کمربندهای انتحاری شان رفته اند شنا
باد همه چیز را پس نمی آورد
و ما فقط چند دقیقه
حواسمان را بی حس می کنیم
با سریال های نود قسمتی
وقلبمان را مالش می دهیم
با کرم های جوان کننده
با کرم های جوانه گندم
دهانت را نزدیک تر بیار
و صدایت را
در دهانم بریز.
♦ نگاه
عکسی از تبسم رودخانه
یاسین نمکچیان
سالهای سال است که بین مخاطبان ایرانی و شعر معاصر فاصله افتاده است؛ فاصلهای که شبیه درههایی عمیق، میان کوههای سربه فلک کشیده است.
مخاطب ایرانی نسبت به شعر معاصر بیاعتماد است و این بیاعتمادی نتیجه عملکرد نادرست رسانهها، ناشران و منتقدان است. اگرچه بسیاری از شاعران نیز به شکلگیری این وضعیت دامن زدهاند. آسیبشناسی شعر ایران در سالهای پس از انقلاب حکایتی بلند بالا را میطلبد که نوشتن دربارهاش هم تکرار مکررات است و هم در این مجال نمیگنجد. اما آنچه مهم است اینکه با شکلگیری جوایز ادبی در سالهای اخیر که تعدادشان هم کم نیست کمی از وضعیت آشفته گذشته کاسته شده و علاقهمندان شعر به یک تعادل جمعی رسیدهاند. جوایز ادبی حداقل این حسن را داشتهاند که کتابهای شایسته شاعران و نویسندگان جوانی دیده شود و مثل سالهای گذشته به علت بیاعتمادی مخاطبان و عملکرد نادرست دستاندرکاران گم نشود.
پیشگوییاش، درست درآمد
“میخواهم بچههایم را قورت بدهم” سروده رویا زرین که اخیرا برنده جایزه شعر زنان ایران (خورشید) شده، یکی از همان کتابهاست. مجموعهای که اگر هیات داوران جایزه رای به برتریاش نمیدادند درست شبیه آثار شاعران جوان و شایسته دیگری، مهجور میماند. چرا که همین شاعر پیشترها دو کتاب دیگر با نامهای “زمین به اوراد عاشقانه محتاج است” و “من از کنار برج بابل آمدم” منتشر کرده بود که آنقدرها به آنها توجه نشد.
زمین بزرگ و نیکو بود/ من به بال عقاب سجده میکردم/ به آفتاب/ و سنگ و انجماد سنگها طلسمم کرد/ و او که چشمهایش آب وعسل بود/ و او که معمار خانههای روشن بود/ پیشگوییاش، درست درآمد/ آیا دوباره عوبدیا ! آیا دوباره او/ به رفتار چشمهایم اعتماد خواهد کرد.
زرین شاعری ذاتی است و هر از گاهی در یک حال و هوا قرار میگیرد و در همان فضا چند شعر مینویسد و بعد یک سکوت را که احتمالا گاهی بلند است و گاه کوتاه، تجربه میکند. بعد هم دوباره راه را ادامه میدهد. این نکته در تقسیم بندی شعرهایش از لحاظ محتوایی به چشم میآید. نکته جالب قصه اینجاست که این ویژگی در آثار شاعران ذاتی، یعنی آنهایی که برجستگیهای عاطفی و احساسی هنوز مشخصه مهم شعرشان است دیده میشود و او دقیقا با توجه به همین نکته، سطرهایی نوشته که خاص اوست.
فراز و فرودهای شعر زرین گواه این ادعاست که شاعر در هنگام سرایش، احساساتی نمیشود و سعی میکند افسار واژهها رادر دست بگیرد. به همین علت است که کارهایش مثل قصههایی کوتاه، خواننده را آرامآرام در لحظههایی خارج از دنیای پیرامون قرار میدهد.
پراکنده میشودم از صدای هر زنگ/ میدوم بالا/ که بپرم پائین/ میدوم بالا/ و مچاله میشوم و پشت کولرهای زنگزده تا/ خودش را درست روی سرم خالی کند آسمان/ هنوز نپریدهام و علتش را نمیداند/ این دیوانهای که در من است.
شاعر منجی نیست
در کتاب “میخواهم بچههایم را قورت بدهم” دغدغههای انسان معاصر و واکنشهای او نسبت به جهانی که در آن نفس میکشد یکی از ارکان اصلی شعرهاست. شاعر، زن است؛ یک زن شرقی که گاه منتقد رفتارهای اجتماعی آدمهایی است که در کنارشان زندگی میکند. این مسئله فینفسه بد نیست اما آنجایی که سراینده از سرودن فاصله میگیرد و به شعار روی میآورد آسیبی جدی به متن وارد میکند. شاعر میتواند اتفاقات ناگوار جهان را به یاد بیاورد و آنها را گوشزد کند اما برای سرنوشت، کسی تصمیمگیرنده نیست. او نمیتواند خودش را منجی بداند. هی!/ روزگار سختی میبینم/ دشوارتر از خیانت پدرانی/ به کودکانشان/ دشوارتر از خیانت کودکانی/ به مادرانشان/ و عمری دراز میبینم/ که برای تو نیست/ که برای محبوب تو نیست/ عمری دراز و لعنتی ابدی/ که برای سرزمین بیحاصلی است/ با بناهای سست و حصارهای بلند.
آشفتگیهای انسان عصر مدرن
آدمها در زندگی روزمره دچار لحظاتی میشوند که سرشار آشفتگی است. روانشناسان معتقدند در 24 ساعت زندگی، آدمها باید یک دقیقهاش را برای این لحظهها کنار بگذارند، اما آنچه مشخص است شاعران بیشتر از بقیه با این ویژگی دست و پنجه نرم میکنند. دقیقههایی در زندگیست که انسان کلافه، آسمان و ریسمان را به هم میبافد و کلمات را مثل رودخانهای روان جاری میکند و بعد که به تعادل برمیگردد از آن سطرها چیزی یادش نمیآید. کسی که بتواند این لحظهها را مهار کند و آن را با نشانههای شعری در هم بیآمیزد بیتردید میتواند اثر قابل تاملی بنویسد. همین لحظات جنونآسا در کتاب “میخواهم بچههایم را قورت بدهم” نکتهای است که رویا زرین را به دقیقههای ناب سرودن نزدیک میکند. او تصویرهایی را نقاشی میکند که فقط در چنین لحظاتی دیده میشوند. یعنی آنجا که پرواز پرندگان و موجهای دریا، زیباییهای همیشگی را از دست میدهند و درختها،به شکل غولهایی بیشاخ و دم از مقابل چشمهای آدمی میگذرند، هجوم واژههایی از آن دست، سراغ شاعر میآیند و او دلتنگیهایش را روی صفحههای سپید کاغذ میریزد. این جنون شاعرانه، شعر رویا زرین را خواندنی میکند. و چون این اتفاق برای مخاطب نیز تکرار میشود، با متن احساس نزدیکی میکند. متن یک ساختمان است که با توجه به نیاز مصرف کننده ساخته میشود. با توسعه تکنولوژی و تاثیر آن بر ابعاد مختلف جوامع بشری، چیزی میتواند انسان افسرده، سرخورده، دلتنگ و کلافه عصر مدرن را جذب کند که با رفتارهای اجتماعیاش همخوانی داشته باشد، وگرنه مخاطب مجبور نیست وقتش را برای چیزهایی که انگیزهای در او به وجود نمیآوردند تلف کند. مخاطب جستوجوگر است و همواره دنبال پویایی.
از رد مردمان خسته رفتهایم/ از رد قاطران بیگذر نامهای/ که از مسیر تجارت ابریشم نرفته بودند/ که از مسیر تجارت ابریشم نرفته بودند/ ما دو نفر بودیم تو وسایهات که میلرزید کنار مزارع مین/ صدا کشانده بودمان و پیامبران سال هزار و سیصد سرگردانی/ به رشته کوه مقدس آمده بودند/ صدا کشانده بودمان و ما به آب رسیدیم/ من از تبسم رودخانه عکس گرفتم و از سایه خوابیده روی برف/ و از کبوتری که طوق سیاهش نماد چیزی نبود/ درست آمده بودمی و انگشتهایمان متبرک از لمس کتیبههای خیس/ به فرامین تازه رسیدند.
خداحافظ باغ وحش انسانی
زرین شاعری است که رمز و رازهای سرودن را یاد گرفته است. شعرهای او در حال پوست انداختن هستند و بیتردید، آزمون و خطای بیشتر و تجربه در راههای نرفته، میتواند آثار درخشانتری از او به یادگار بگذارد. او در این کتاب فضاهایش را تاحدی تکراری کرده است و باید برای آثار تازهاش حال و هوایی دیگر به وجود بیاورد تا هم به تکرار مضمونها و فرمها نرسد و هم اینکه با گسترش جهان بینیاش، مخاطبان بیشتری پیدا کند. زرین شاعری است که ساختار را میشناسد و بازی گرفتن از کلمات را درست اجرا میکند. اگر به همین شاخصهها کشف و شهود و ریز شدن در اجزای زندگی را اضافه کنیم شاعر قدرتمندتری هم خواهد شد.
خداحافظ آقای اورول آقای مارکس
خانم دوراس
خداحافظ آقای کوندرا خانم سیلویا
مایا کوفسکی عزیز
خداحافظ باغوحش انسانی دیالکتیک تنهایی عقاید یک دلقک
خداحافظتان علایق بشری عادات بورژوازیی من
و خرده خاله زنک بازی زبانی لابهلای این همه کتاب
روی ماهتان را میبوسم، آقا، خانم
و ببخشید
که میفروشمتان.
♦ در باره شاعر
رویا زرین : شعر خورشید
رویا زرین در سال 1351 و در شهر الیگورز دیده به جهان گشود و در دانشگاه شهید چمران اهواز در رشته زبان و ادبیات فرانسه به تحصیل پرداخت. “ می خواهم بچه هایم را قورت بدهم ” نام سومین مجموعه شعر این شاعر است که علاوه بر اولین دوره جایزه شعر خورشید توانست عنوان نخست جشنواره محلی شعر ایوار را نیز به خود اختصاص دهد. او علاوه بر این سه مجموعه شعر، چند جلد کتاب فلسفی از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است که انتظار می رود در آینده به ناشر سپرده شوند. زرین هم اکنون در شهر الیگودرز زندگی می کند و به مربی گری ورزش یوگا اشتغال دارد. وی پیش از این با نخستین مجموعه شعرش نامزد جایزه شعر کارنامه شده بود.