چهارم نوامبر و ما

علی انجم روز
علی انجم روز

تقریبن همه ی نظرسنجی ها حاکی از این است اگر همین فردا انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده برگزار شود ‏باراک اوباما بر رقیب جمهوریخواه اش جان مک کین پیروز خواهد شد. اما آنچه که برای ما اهمیت دارد تاثیر پیروزی ‏دمکرات ها بر اوضاع داخلی ایران است. بگذریم از مفسران خواب و خواب زده ای که از آنسوی بام “توهم توطئه” ‏افتاده و اساسن منکر هرگونه تاثیرگذاری آنجا بر اینجا هستند. ‏

در بخشی از حاکمیت ایران هم، عده ای پس از انتشار هر نظرسنجی که حاکی از پیشتازی اوباما بر مک کین است در ‏پوست خود نمی گنجند. لابد در دل، از اینکه از شر نئوکان ها و جوج دبلیو بوش خلاص می شوند خرسند هستند. غافل ‏از اینکه هشت سال حاکمیت جمهوریخواهان در ایالات متحده، همه سره برای تمامیت خواهان ایران منفعت دربرداشته ‏است. از افزایش لجام گسیخته ی بهای انرژی بگیرد تا رفع شر طالبان در شرق و صدام در غرب. از این گذشته بوش ‏با در پیش گرفتن رادیکالیزم کلامی و تهدیدات مداوم علیه حکومت ایران آنهم کلام عاری از هرگونه عمل جدی و نتیجه ‏بخش، فقط باعث شد نهال در حال رُستن دمکراسی توسط تمامیت خواهان از ریشه کنده شود. ‏

استراتژی دمکرات ها و دولت کلینتون در هشت سال حاکمیت شان در قبال ایران “ارتقای دمکراسی” بود. اما جرج بوش ‏علیرغم همکاری همه جانبه ی دولت وقت ایران با آمریکا، در جریان حمله به افغانستان در 2001، استراتژی دولت ‏کلینتون را از اساس دگرگون، و سیاست “تغییر رژیم” را جایگزین آن ساخت. پاداش همکاری ایران با آمریکا در جنگ ‏با طالبان و القاعده، نشاندن ایران بر یکی از اضلاع سه ضلعی “محور شرارت” بود. در صورتیکه شرایط ایران با دو ‏ضلع دیگر یعنی کره شمالی و عراق تحت حاکمیت صدام حسین، از زمین تا آسمان تفاوت داشت. در پیش گرفتن سیاست ‏چماقی علیه ی ایران باعث شد تمامیت خواهان، بهانه ای یافته، نهال توسعه ی همه ی جانبه ی کشور را خشکانده، و هر ‏بلایی، به بهانه همسویی با دولت متخاصم، بر سر آزادیخواهان بیاورند. ‏

بر خلاف تصور تمامیت خواهان موسوم به اصولگرایان، اگر اوباما در انتخابات چهارم نوامبر به پیروزی دست یابد نه ‏تنها خیری عایدشان نمی شود بلکه عرصه بسیار بیش از اکنون برای شان تنگ تر خواهد شد. در اینجا بطور گذرا تاثیر ‏روی کار آمدن دو حزب بزرگ در ایالات متحده را بر کشورمان مرور می کنم تا تصویر روشن تری از آینده، در ‏اذهان بوجود آید. ‏

گاهِ حکومت روزولت و ترومن دمکرات، در ایران فضای باز سیاسی 1320 تا 1332 جریان داشت. سپس در آمریکا ‏ژنرال آیزنهاور جمهوریخواه روی کار می آید؛ در اینجا نیز با رفتن مصدق و آمدن ژنرال زاهدی، فضای باز سیاسی ‏بسته می شود. کندی نیکسون را شکست می دهد و دمکرات ها به قدرت بازمی گردند در ایران هم، شاه تحت فشار ‏آمریکا، علی امینی را به نخست وزیری منصوب، و او نیز در مسیر گشودن فضای سیاسی و انجام اصلاحات در زمینه ‏های مختلف گام برمی دارد. شوربختانه کندی ترور می شود و معاون وی جانسون به ریاست جمهوری می رسد. او ‏چنان درگیر ویتنام و جنگ سرد شد که نتوانست سیاست کندی را با جدیت دنبال کند. بعد از جانسون دوباره ‏جمهوریخواهان یعنی نیکسون و فورد به قدرت می رسند. دقیقا تا سال 1976 در ایران، علیرغم گام های بلندی که در ‏جهت توسعه ی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برداشته شد، در زمینه ی توسعه سیاسی، باز به قهقرا رفتیم. در همین ‏مقطع (دوران حاکمیت جمهوریخواهان در آمریکا) شاه مرتکب یکی از بزرگترین اشتباهات زندگی سیاسی اش می شود ‏او با ادغام احزاب ایران نوین و مردم، حاکمیت را تک پایه و نشریه ها را “فله ای” توقیف می کند؛ دورانی که کسی نای ‏نفس کشیدن نداشت. در 1976 کارتر دمکرات در عرصه سیاسی آمریکا ظهور می کند او در سیاست خارجی همچون ‏کندی، اولویت اول خود را اشاعه ی دمکراسی و افزون بر آن برقرای صلح دایمی بین اعراب و اسراییل قرار می دهد. ‏در اینجا از جزییات وقایع کشورمان در دوران کارتر درگذشته، در حد کفایت اشاره می کنم. علیرغم اینکه در دوره ‏ریاست جمهوری وی، ایران یک تغییر رژیم را تجربه کرد علی ایحال دقیقا از 1976 الی 1980 (1356 الی1360) در ‏ایران فضای باز سیاسی وجود داشت. جیمی کارتر از رونالد ریگن جمهوریخواه شکست می خورد و از آن پس ‏جمهوریخواهان دوازده سال (هشت سال دوره ریگن و چهار سال دوره بوش پدر) حکومت آمریکا را در اختیار داشتند. ‏در همه ی این سال ها، کشور ما فضای متصلب سیاسی را باز برای چندمین بار تجربه کرد. بوش در رقابت با بیل ‏کلینتون جوان و دمکرات از دور خارج شد در ایران نیز از سال 1374 با برگزاری انتخابات مجلس پنجم استارت ‏فضای باز سیاسی زده می شود. این پروسه در دوم خرداد 1376 با روی کار آمدن خاتمی به اوج می رسد. باز ‏شوربختانه ال گور معاون کلینتون در انتخاباتی شبهه ناک از جرج واکر بوش جمهوریخواه شکست می خورد و عجیب ‏آنکه تقریبا چندی پس از روی کار آمدن جمهوریخواهان در آمریکا زنگ سقوط اصلاحات در ایران نواخته، کلینتون و ‏سپس خاتمی رفته، بوش و سپس احمدی نژاد بر سر کار می آیند! بنظر شما این تاثیر و تاثر جای تامل و تفکر ندارد؟ ‏

شاید برخی ها که خود طی سی سال گذشته در بزنگاه های تاریخی همواره نقش مرموزی ایفا کرده و به تعبیری عامل ‏توطئه بوده اند چنین تحلیلی را ناشی از “توهم توطئه” نگارنده بخوانند. جالب اینکه، واژه ی ترکیبی “توهم توطئه” ‏اختراع همان عناصر مرموزی است که روند “گام به گام” توسعه سیاسی آغاز شده در سال 1356 را با ائتلافی عجیب ‏با روحانیون، از مسیر خارج و کار را به جایی کشاندند که همه می دانند، واکاوی آن وقایع، موضوعی جدا از مساله ی ‏مورد بحث در این نوشتار است بنابراین می گذاریم و می گذریم. ‏

زمستان گذشته پس از پیروزی دورن حزبی اوباما بر هیلاری کلینتون در ایالت آیوا در مقاله ای گمانه زنی کردم که ‏اوباما نه تنها رقبای دمکرات را پشت سر خواهد گذاشت بلکه در فینال، رقیب جمهوریخواه را نیز شکست داده، به عنوان ‏اولین رنگین پوست بر کرسی ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تکیه خواهد زد. اکنون نیز با توجه به نظرسنجی ها، ‏گمانه زنی پیروزی اوبامای کنیایی الاصل چندان دشوار نیست. اما باید دید رفتن رادیکال های جمهوریخواه چه تاثیری ‏بر فضای داخلی کشورمان خواهد گذاشت. ‏

بنظر می رسد اوباما پس از تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری، در عرصه داخلی کشورش پیش و بیش از همه، ‏انرژی اش را به مهار بحران جاری اقتصادی معطوف خواهد کرد. اما در سیاست خارجی، وضعیت عراق و افغانستان، ‏حل و فصل دایمی منازعه اعراب و اسراییل و مساله ایران در صدر برنامه های های سیاست خارجی دمکرات ها قرار ‏خواهند گرفت. بعید می دانم در اولین گام ها، اوباما بلافاصله بطور رسمی سیاست “تغییر رژیم” را از دور خارج کند ‏زیرا برای فشار بر تمامیت خواهان حاکم بر ایران هنوز به چماق به یادگار مانده از دوران حاکمیت نئوکان ها نیازمند ‏است. البته اوباما بر عکس بوش، خط و نشان کشی های گفتاری بی عمل، علیه حکومت ایران را کنار خواهد گذاشت. در ‏عوض بطور عملی در زمینه تغییر سیاست های حاکم بر کشورمان کوشش های جدیتری بعمل خواهد آورد. حزب ‏دمکرات در چهار حوزه با حکومت ایران، بدون تعارف و رودواسی رودررو می شود که عبارتند از: مداخله در عراق ‏و افغانستان، سنگ اندازی در برقراری صلح دایمی در خاورمیانه، ادامه غنی سازی اورانیوم و مهمتر از همه نقض ‏حقوق بشر. ‏

حزب دمکرات بجای اینکه سربازان آمریکایی را در عراق و افغانستان نگه دارد، می کوشد با تقویت بنیه های اقتصادی ‏و نظامی این کشورها از یکسو، و جلوگیری از مداخله ی مخرب برخی از دولت ها به هدفی که بوش از راه نظامی ‏گری نتوانست بدان دست یابد از طریق دیپلماسی نایل آید یعنی برقراری ثبات و تداوم دمکراسی نوپا در این دو کشور. ‏حزب دمکرات بطور تاریخی از حمایت یهودیان آمریکا برخوردار بوده و در دوران حاکمیت دمکرات ها، همواره ‏موقعیت اسراییل تحکیم شده است؛ از اینرو اوباما و خانم لیونی رهبر جدید حزب کادیما که عنقریب به نخست وزیری ‏اسراییل خواهد رسید کار نیمه تمام کلینتون و رابین را به اتمام خواهند رساند. شواهد موجود حاکی از این واقعیت است ‏که عزم و اراده ی کافی جهت برقراری صلح دایمی، بین همه ی طرفین، بیش از هر زمان دیگری وجود دارد. ‏

و اما در ماجرای اتمی ایران بی گمان، اوباما سیاستی بمراتب سفت و سخت تر نسبت به دولت بوش در پیش می گیرد ‏با این تفاوت که بوش از همراهی همه جانبه ی اروپا و حتا متحدین منطقه ای اش محروم بود اما اوباما یک ائتلاف جدید ‏و گسترده تر جهانی علیه ایران شکل خواهد داد. سوظنی که درباره ی جنگ طلبی بوش همواره وجود داشت درباره ی ‏اوباما به هیچ وجوه وجود ندارد. لذا در صورت لزوم، دست وی برای استفاده از برگ حمله نظامی، بمراتب از جرج ‏بوش بازتر است. تاکید چندباره ی وی درباره ی اینکه گزینه ی نظامی روی میز باقی می ماند زمینه سازی برای زمانی ‏است که دیگر چاره ای جز استفاده از این گزینه متصور نباشد. همانگونه که اسراییل دوستی، از سیاست های لایتغیر ‏حزب دمکرات آمریکاست اشاعه ی دمکراسی و حقوق بشر را نیز باید جز سیاست های دایمی حزب دمکرات به حساب ‏آورد. به گذشته نگاه کنید کندی، کارتر و کلینتون در بدو روی کار آمدن شان، در عرصه سیاست خارجی، اولین مساله ‏ای را که پیش کشیده و بر آن اصرار ورزیدند بحث حقوق بشر بوده است. ‏

اگر از این پنجره به وقایع پیش رو بنگریم گمان می کنم شادی و شعف تمامیت خواهان حاکم، بخاطر رفتن بوش و ‏احتمال بر سر کار آمدن اوباما چندان دوامی نخواهد داشت. عجیب اینکه سیاستمدار زیرکی همچون علی لاریجانی هم ‏بدون توجه به سوابق تاریخی، که بدان اشاره کردم و همچنین شرایط موجود، به پیروزی اوباما خوشبینانه می نگرد! ‏

‏ اخیرا به همراه شورای مرکزی خانه احزاب گیلان در ملاقاتی که با یکی از مقام های عالی نظام داشتیم با مرور وقایع ‏هفتاد سال گذشته، همانگونه که در ابتدای این نوشتار اشاره شد، از وی درباره انتخابات آمریکا سوال کردم، و پرسیدم ‏قبول دارد هرگاه دمکرات ها بر سرکار می آیند فضای سیاسی اینجا نیز باز می شود والخ؟ ابتدا انگار که چنین فرضیه ‏ای برایش تازگی داشت تاملی کرد اما وقتی به رفرنس های تاریخی اشاره کردم، گفت: این تاثیر پذیری را می توان ‏اینگونه توجیه کرد که هرگاه آنجا آدم های معتدل سرکار می آیند اینجا نیز معتدل ها امکان بیشتری برای فعالیت می یابند ‏و هر وقت جمهوریخواهان می آیند و شعارهای آنچنانی می دهند در اینجا نیز طرف گارد می گیردو… (نقل به ‏مضمون). ‏

با عنایت به آنچه گفته شد اگر در هفته های منتهی به انتخابات آمریکا اتفاق تازه ای نیفتد و اوباما به پیروزی دست یابد ‏باید منتظر تغییرات جدی در سیاست گذاری های کلان داخل ایران بود. روی کار آمدن اوباما از تنش های کاذب می ‏کاهد در عوض بر فشارهای موثر خواهد افزود. بنابراین “تصمیم گیرندگان نهایی” در ایران بطور قطع بازی تازه ای ‏در پیش می گیرند. به گمان من اصلاح طلبان باید این فرصت را غنیمت بشمارند زیرا فضای کشور بخاطر اقتضائات ‏موجود هرگز آنقدر گشوده نخواهد شد که مخالفان و جریان هایی که با کلیت نظام مساله دارند بتوانند وارد بازی شده، ‏مثلن برای انتخابات آتی ریاست جمهوری کاندیدایی معرفی کنند. اما گشایش این فضا در حدی خواهد بود که اصلاح ‏طلبان بتوانند باز پا به صحنه ای که از آن اخراج شدند بگذارند. اگر اصلاح طلبان این واقعیت را درک کنند که صدور ‏جواز حضورشان در قدرت توسط حکومت نه برای دلبستگی حاکمان به دمکراسی، بلکه بخاطر تغییر معادلات جهانی و ‏از سر ناچاری است بنابراین باید سقف مطالبات خود را بالاتر ببرند. ‏

کسانی که مدافع سرسخت کاندیداتوری آقای خاتمی هستند در مواجهه با این پرسش و ابهام، مبنی بر اینکه با فرض رییس ‏جمهور شدن خاتمی و تکرار داستان “هرنه روز یک بحران” چه تدبیری در آستین دارند از پاسخ دادن طفره رفته و ‏ورود خاتمی به عرصه قدرت را نه برای انجام کاری فراتر از آنچه که در آن هشت سال انجام داد بلکه بخاطر توقف ‏خرابی های ببار آمده در دوران حاکمیت تمامیت خواهان می دانند. گویا از یاد می برند همان کندروی ها، ملاحظات بی ‏مورد و مهمتر از همه، عقب ماندن از جامعه و مطالباتش، ازجمله عوامل روی کار آمدن جریان موسوم به اصولگرایان ‏بوده است. اما در شرایط موجود و با فرض عقب نشینی حاکمیت، چرا باید خاتمی را به میدان آورد تا فقط جلوی ادامه ‏خرابی ها را بگیرد؟ اگر حاکمیت تحت فشار، حاضر به پذیرش بازگشت اصلاح طلبان شود بعید نیست به بیشتر از اینها ‏نیز تن در دهد. بر این اساس چرا کاندیدایی را وارد عرصه نکنیم که ضمن انجام ماموریتی که قرار است خاتمی انجام ‏دهد آن کار بزرگتر، یعنی نهادینه کردن دمکراسی را، یکبار و برای همیشه به سرانجام نرساند؟ کاندیدایی که بتواند در ‏دوران صدارتش، ما را از تونل صد و دو ساله ی گذار به دمکراسی، برای همیشه عبور دهد. بطوریکه دیگر چشم به ‏آنسوی آب ها ندوزیم که دمکرات رییس جمهور خواهد شد یا جمهوریخواه. مگر مردم فرانسه، ژاپن، اسپانیا، یا چرا راه ‏دور برویم همین هند و ترکیه در نزدیکی ما، چنین دغدغه هایی دارند؟ ‏

در پایان ماحصل بحث را در چند جمله خلاصه می کنم. اوباما چهارم نوامبر رییس جمهور آمریکا خواهد شد، معادلات ‏جهانی تغییر خواهد کرد، حاکمیت در ایران بناچار دوباره به فضای باز سیاسی تن در خواهد داد. بنابراین باز فرصت ‏گرانبهایی برای در مسیر قرار دادن قطار از ریل خارج شده ی اصلاحات بوجود می آید. از اینرو چرا دنبال کاندیدایی ‏برویم که خود و اطرافیانش تاکنون هیچ طرح و برنامه ی مشخصی برای حرکت رو به جلوی قطار دمکراسی ارایه ‏نداده فقط می خواهند آنرا بر ریل قرار دهند؟ چرا کاندیدایی در قواره ی عبداله نوری را مطرح نکنیم که هم جلوی ‏خرابی های خانه خراب کنندگان را بگیرد و هم میهن اهورایی مان را از تونل طویل و تاریک گذار به دمکراسی، برای ‏همیشه عبور دهد. اینها چراهایی است که باید بدان پاسخ داده شود بحث بر سر اشخاص نیست اگر خاتمی هم چنین هدفی ‏در سر دارد و مهمتر اینکه برنامه ی مشخصی جهت نیل بدین هدف، چه بهتر، اتفاقن از امثال نوری بمراتب شناخته شده ‏تر است و شانس رای آوری اش نیز بمراتب بیشتر، بنابراین از نوری گرفته تا حامیانش از وی حمایت خواهند کرد. اما ‏در غیر این صورت، هنوز هم دیر نشده، در اینکه با آمدن دمکرات ها و تغییر معادلات، حاکمیت سیاستی دیگر در پیش ‏گرفته و دوران جولان رادیکال ها و تمامیت خواهان نیز بسر خواهد رسید شک نکنید و به گزینه هایی، بجز خاتمی هم ‏بیندیشید. ما از جمله کشورهایی هستیم که بیشترین گاه را در تونل دوران گذار به دمکراسی سپری کرده ایم. اسپانیا ‏هفت-هشت ساله از دوران گذار، گذر کرد. اما ما صدو دو سال است که هنوز در حال گذار هستیم آیا بس نیست؟ آیا ‏اهدافی در حد “متوقف کردن خرابکاری” خانه خراب کنندگان، کوته بینی و مصداق بارز فرصت سوزی نیست؟ گذشته ‏از شرایط جهانی و انتخابات آمریکا، جامعه خواهان تحول است، خواست جامعه جهت تغییر وضعیت موجود را غنیمت ‏شمرده و از آن برای نیل به دمکراسی پایدار و غیر قابل بازگشت استفاده کنیم. باور کنیم امروز همان فردایی ست که ‏منتظرش بودیم.‏